Total search result: 201 (23 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
rehousing |
به جای دیگری اسکان دادن |
|
|
Other Matches |
|
stages |
اسکان دادن |
stage |
اسکان دادن |
billets |
اسکان دادن |
billeting |
اسکان دادن |
billet |
اسکان دادن |
billeted |
اسکان دادن |
staging |
اسکان دادن بستری کردن بیماران به طورموقت |
to pass one's word for another |
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن |
outdo |
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن |
outdoes |
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن |
outdoing |
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن |
proxy |
بنمایندگی دیگری رای دادن |
pass the buck <idiom> |
مسئولیت خودرا به دیگری دادن |
rub off <idiom> |
به شخص دیگری انتقال دادن |
sublease |
به مستاجر دیگری اجاره دادن |
eep |
گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری |
trasship |
بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن |
mimicking <adj.> <pres-p.> |
[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن] |
pantomiming <adj.> <pres-p.> |
[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن] |
emulating <adj.> <pres-p.> |
[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن] |
to pass the buck <idiom> |
مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن |
emulated |
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن |
emulates |
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن |
emulate |
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن |
emulating |
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن |
detribalization |
اسکان |
settlements |
اسکان |
habitation |
اسکان |
setteling |
اسکان |
habitations |
اسکان |
settlement |
اسکان |
billet |
اسکان عده ها |
urbanization |
اسکان درشهر |
billeting |
اسکان عده ها |
quartering |
اسکان دهنده |
billeted |
اسکان عده ها |
trick wheel |
اطاق اسکان |
billets |
اسکان عده ها |
subrogate |
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن |
letter |
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا.. |
recode |
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند |
letters |
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا.. |
billet slip |
لوحه اسکان افراد |
rehabilitation |
توانبخشی تجدید اسکان |
piracy |
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer |
reach out with an olive branch |
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.] |
blue flag |
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد |
reach out with an olive branch <idiom> |
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.] |
redirecting |
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف |
redirect |
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف |
redirects |
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف |
redirected |
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف |
to differentiate something from something |
فرق گذاشتن [تشخیص دادن] بین یک چیز و چیز دیگری |
to distinguish between something and something |
فرق گذاشتن [تشخیص دادن] بین یک چیز و چیز دیگری |
to differentiate something from something |
فرق گذاشتن [تشخیص دادن] یک چیز از چیز دیگری |
pareto optimality |
حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری |
rehabilitate |
تجدید اسکان کردن اعاده حیثیت کردن |
rehabilitating |
تجدید اسکان کردن اعاده حیثیت کردن |
rehabilitates |
تجدید اسکان کردن اعاده حیثیت کردن |
rehabilitated |
تجدید اسکان کردن اعاده حیثیت کردن |
countersignature |
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری |
reduces |
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن |
reducing |
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن |
reduce |
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن |
t' other |
دیگری |
tother |
دیگری |
thirds |
به دیگری |
third |
به دیگری |
another |
دیگری |
consenting |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
consented |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
consent |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
consents |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
We have no other way (alternative). |
را ه دیگری نداریم |
at second hand |
از قول دیگری |
common of pasturage |
حق چرادرزمین دیگری |
others |
متفاوت دیگری |
consecutively |
یکی پس از دیگری |
at another time |
در زمان دیگری |
other |
متفاوت دیگری |
heteronomous |
پیروقانون دیگری |
onother's money |
پول دیگری |
in turn <idiom> |
یکی پس از دیگری |
follow suit <idiom> |
از دیگری تقلیدکردن |
to feel for another |
برای دیگری متاثرشدن |
personifies |
رل دیگری بازی کردن |
personified |
رل دیگری بازی کردن |
serially |
یکی پس از دیگری یا در سری |
i had no a |
شق دیگری نبودکه اختیارکنم |
transporting |
انتقال از یک مسیر به دیگری |
release |
اعراض از حق به نفع دیگری |
metonymy |
ذکرکلمهای بمنظور دیگری |
assumpsit |
تقبل دیون دیگری |
i had no a |
چاره دیگری نداشتم |
another kettle of fish <idiom> |
کاملا متفاوت از دیگری |
sequentially |
یکی پس از دیگری به ترتیب |
ratios |
نسبت یک عدد به دیگری |
it is of a different kind |
قسم دیگری است |
heteronomy |
پیروی از قانون دیگری |
personify |
رل دیگری بازی کردن |
take the words out of someone's mouth <idiom> |
حرف دیگری راقاپیدن |
impersonating |
خودرابجای دیگری جا زدن |
impersonates |
خودرابجای دیگری جا زدن |
through the grapevine <idiom> |
از اشخاص دیگری پرسیدن |
transported |
انتقال از یک مسیر به دیگری |
impersonated |
خودرابجای دیگری جا زدن |
alternately |
تغییر از یکی به دیگری |
personifying |
رل دیگری بازی کردن |
eye baby |
دیگری که به او نگاه میکند |
ratio |
نسبت یک عدد به دیگری |
one after a |
یکی درپی دیگری |
highbinder |
جاسوس یا مراقب دیگری |
let a praise thee |
بگذارد دیگری تورابستاید |
released |
اعراض از حق به نفع دیگری |
releases |
اعراض از حق به نفع دیگری |
converted |
تغییر چیزی به دیگری |
another |
کسی [چیز] دیگری |
transports |
انتقال از یک مسیر به دیگری |
copycat <idiom> |
تقلید از شخص دیگری |
breach of close |
تجاوز به ملک دیگری |
one country or another |
این یا یک کشور دیگری |
pestiferous |
فاسدکننده اخلاق دیگری |
transplants |
درجای دیگری نشاندن |
breach of a close |
تجاوز به ملک دیگری |
predecease |
مرگ قبل از دیگری |
subtraction |
کم کردن یک عدد از دیگری |
converting |
تغییر چیزی به دیگری |
transport |
انتقال از یک مسیر به دیگری |
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> |
دنبال روی دیگری |
transplant |
درجای دیگری نشاندن |
predecease |
قبل از دیگری مردن |
shuffle off |
بدوش دیگری گذاردن |
detinue |
ضبط مال دیگری |
transplanted |
درجای دیگری نشاندن |
convert |
تغییر چیزی به دیگری |
impersonate |
خودرابجای دیگری جا زدن |
converts |
تغییر چیزی به دیگری |
transplanting |
درجای دیگری نشاندن |
inherit |
وارث شدن از دیگری گرفتن |
delaying |
یچ بسته به دیگری عبور میکند |
matches |
تنظیم ثبات معادل با دیگری |
inheriting |
وارث شدن از دیگری گرفتن |
transmissions |
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری |
indirect objects |
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری |
transubstantiate |
بجسم دیگری تبدیل کردن |
interrupt |
حرف دیگری را قطع کردن |
object |
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری |
objected |
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری |
objecting |
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری |
to be moved to another school |
به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن |
transfusible |
قابل تزریق در جسم دیگری |
delay |
یچ بسته به دیگری عبور میکند |
transfusable |
قابل تزریق در جسم دیگری |
delays |
یچ بسته به دیگری عبور میکند |
objects |
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری |
inherits |
وارث شدن از دیگری گرفتن |
match |
تنظیم ثبات معادل با دیگری |
to shift a burden |
کاری رابدوش دیگری گذاشتن |
relocation |
انتقال به محل دیگری ازحافظه |
interrupting |
حرف دیگری را قطع کردن |
unless you are otherwise engaged |
اگر کار دیگری نداری |
relative |
آنچه با دیگری مقایسه شود |
interrupts |
حرف دیگری را قطع کردن |
messages |
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری |
message |
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری |
he took a different view |
نظریه دیگری اتخاذ کرد |
unless otherwise agreed |
اگر توافق دیگری نباشد |
ghostwrite |
بنام شخص دیگری نوشتن |
hold at disposal |
در اختیار دیگری نگهداری کردن |
to connect with a flight |
به پرواز [دیگری] وصل شدن |
reword |
باواژههای دیگری بیان کردن |
globally |
را با دیگری در متن عوض میکند |
global |
را با دیگری در متن عوض میکند |
staged |
اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری |
vests |
واگذاری حقی یامالی به دیگری |
vest |
واگذاری حقی یامالی به دیگری |
multiplicand |
عددی که در دیگری ضرب شود |
to t. |
بحقوق دیگری تجاوز کردن |
common of piscary |
حق ماهی گیری درابهای دیگری |
be a carbon copy <idiom> |
دقیقا مثل دیگری بودن |
augmenter |
مقداری که به دیگری اضافه میشود |
personifier |
مجسم کننده شخصیت دیگری |
outdistance |
خیلی جلوتر از دیگری افتادن |
pur autre vie |
برای مدت عمر دیگری |
throw down the gauntlet <idiom> |
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن |
personator |
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند |
drag in <idiom> |
پا فشاری روی موضوع دیگری |
outdistancing |
خیلی جلوتر از دیگری افتادن |
suffragan |
تابع منطقه یاقسمت دیگری |
put words in one's mouth <idiom> |
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن |
transmission |
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری |
girlfriend |
زنی که دوست زن دیگری است |
to transubstantiate |
به جسم دیگری تبدیل کردن |
are these a more apples |
هیچ سیب دیگری هست |
outdistanced |
خیلی جلوتر از دیگری افتادن |
outdistances |
خیلی جلوتر از دیگری افتادن |
overlaps |
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری |
i have no other place to go |
جای دیگری ندارم که بروم |
rephrased |
به طرز دیگری بیان کردن |
rephrases |
به طرز دیگری بیان کردن |