Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
slap together
<idiom>
به عجله وبی مراقبت واداشتن
Other Matches
circular scanning
مراقبت دایرهای منطقه تجسس و مراقبت دایرهای
put through
واداشتن
wrests
واداشتن
to set on
واداشتن
wresting
واداشتن
wrested
واداشتن
wrest
واداشتن
causing
واداشتن
causes
واداشتن
cause
واداشتن
stand
واداشتن
stint
بقناعت واداشتن
elate
به شجاعت واداشتن
embolden
به شجاعت واداشتن
encourage
به شجاعت واداشتن
countenance
[encourage]
به شجاعت واداشتن
reanimate
به شجاعت واداشتن
operates
بفعالیت واداشتن
operated
بفعالیت واداشتن
appoint
گماشتن واداشتن
appoints
گماشتن واداشتن
stints
بقناعت واداشتن
operate
بفعالیت واداشتن
hearten
به شجاعت واداشتن
laying of setts
واداشتن سنگها
prompted
بفعالیت واداشتن
prompts
بفعالیت واداشتن
helotize
بغلامی واداشتن
prompt
بفعالیت واداشتن
actuate
به عمل واداشتن
ranged
به نظم وترتیب واداشتن
range
به نظم وترتیب واداشتن
pricking
با سیخونک بحرکت واداشتن
ranges
به نظم وترتیب واداشتن
up end
راست نشاندن یا واداشتن
to lead a person a d.
کسیرابه رقاصی واداشتن
prick
با سیخونک بحرکت واداشتن
pricked
با سیخونک بحرکت واداشتن
pricks
با سیخونک بحرکت واداشتن
putting
منصوب کردن واداشتن
puts
منصوب کردن واداشتن
put
منصوب کردن واداشتن
encourages
ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
dragoons
بزور شکنجه بکاری واداشتن
dragoon
بزور شکنجه بکاری واداشتن
galvanize
تحریک کردن به حرکت واداشتن
encourage
ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
encouraged
ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
to drink to a person
نخست خودنوشیدن وسپس دیگریرابنوشیدن واداشتن
pits
به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
pit
به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
watchfulness
مراقبت
vigilance
مراقبت
tendance
مراقبت
ovservation
مراقبت
espial
مراقبت
counter surveillance
ضد مراقبت
unattended
بی مراقبت
eyesight
مراقبت
surveillance
مراقبت
watchful
مراقبت
cares
مراقبت
cared
مراقبت
care
مراقبت
hustled
عجله
hustle
عجله
unhurriedly
بی عجله
unhurried
بی عجله
hurrying
عجله
hastiness
عجله
hustles
عجله
hustling
عجله
hurriedness
عجله
forwardness
عجله
hurries
عجله
hurry
عجله
in a hurry
در عجله
hasty
با عجله
snaps
عجله
snapped
عجله
speeding
عجله
speed
عجله
posts
عجله
posted
عجله
post-
عجله
post
عجله
speeds
عجله
snap
عجله
snapping
عجله
haste
عجله
animadversion
مراقبت مشاهده
to see after
مراقبت کردن
to see to it
مراقبت کردن
acoustical surveillance
مراقبت صوتی
due care
مراقبت کافی
ground surveillance
مراقبت زمینی
watchtowers
برج مراقبت
watchtower
برج مراقبت
helical scanning
مراقبت مارپیچی
air search
مراقبت هوایی
air surveillance
مراقبت هوایی
see to it
مراقبت کردن
ensure
مراقبت کردن در
ensured
مراقبت کردن در
ensures
مراقبت کردن در
listening watch
مراقبت به گوش
combat surveillance
مراقبت رزمی
ensuring
مراقبت کردن در
care of supplies
مراقبت اماد
insures
مراقبت کردن در
residential care
مراقبت پناهگاهی
sea surveillance
مراقبت دریایی
area monitoring
مراقبت منطقهای
insuring
مراقبت کردن در
Medicare
مراقبت پزشکی
to llok
مراقبت کردن
watching
مراقبت کردن
watch
مراقبت کردن
watched
مراقبت کردن
control towers
برج مراقبت
day care
مراقبت در روز
watch tower
برج مراقبت
watches
مراقبت کردن
in a hurry
<idiom>
عجله داشتن
step on the gas
<idiom>
عجله کردن
step on it
<idiom>
عجله کردن
to be under deadline pressure
عجله داشتن
in a rush
<idiom>
عجله داشتن
in a hurried state
در حال عجله
hurry up
عجله کنید
I'm in a hurry.
من عجله دارم.
I'm in a hurry.
من عجله دارم
hold hard
عجله نکنید
hie
عجله کردن
get one's rear in gear
<idiom>
عجله کردن
get cracking
<idiom>
عجله کردن
stour
کشمکش عجله
speeder
عجله کننده
shuffle off
به عجله برداشتن
to make a hurry
عجله کردن
to make haste
عجله کردن
take your time
عجله نکن
to be pressed for time
عجله داشتن
make a hurry
عجله کنید
get a move on
<idiom>
عجله کردن
hying
عجله کردن
hurries
عجله کردن
birr
عجله وسرعت
precipitous
از روی عجله
haste
عجله کردن
expediency
عجله کارمهم
busks
عجله کردن
hurry
عجله کردن
hotfoot
عجله کردن
hurrying
عجله کردن
expeditious
از روی عجله
expedience
عجله کارمهم
busking
عجله کردن
busked
عجله کردن
festinate
عجله کردن
busk
عجله کردن
attendance
ملازمت مراقبت رسیدگی
search
مراقبت کردن از زمین
searched
مراقبت کردن از زمین
unattended operation
هملکرد مراقبت نشده
attendances
ملازمت مراقبت رسیدگی
searches
مراقبت کردن از زمین
searchingly
مراقبت کردن از زمین
stake-out
محل تحت مراقبت
vigilance
مراقبت به گوش بودن
under one's wing
<idiom>
تحت مراقبت کسی
maintains
به خوبی مراقبت شده
maintained
به خوبی مراقبت شده
maintain
به خوبی مراقبت شده
lookouts
مراقبت عمل پاییدن
lookout
مراقبت عمل پاییدن
surveillant
مراقبت کننده دیدبان
sector of search
منطقه مراقبت رادار
surveillance
دیدبانی و مراقبت از منطقه
area monitoring
مراقبت کردن از منطقه
radar beacon
برج مراقبت رادار
to ensure something
مراقبت کردن در
[چیزی]
radar scan
مراقبت بوسیله رادار
overwatch
مراقبت از حرکت بااتش
care and handling
مراقبت و دستکاری وسایل
cares
محافظت کردن مراقبت
cared
محافظت کردن مراقبت
double up
مراقبت از مهاجم با دو مدافع
stake-outs
محل تحت مراقبت
harbor control tower
برج مراقبت بندر
air beacon
برج مراقبت پایگاه
airborne beacon
برج مراقبت هوابرد
care
محافظت کردن مراقبت
sketchy
از روی عجله ناقص
sketchily
از روی عجله ناقص
sketchiest
از روی عجله ناقص
make a beeline for something
<idiom>
با عجله به جایی رفتن
one-two
<idiom>
عجله کار شیطونه
Hurry up !Step on it ! Come on!
یا الله عجله نکن !
he is in a hurry to go
عجله دارد برفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com