Total search result: 211 (13 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
undertaking |
به عهده گرفتن |
take over |
به عهده گرفتن |
|
|
Search result with all words |
|
tackle |
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن |
tackled |
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن |
tackles |
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن |
tackling |
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن |
undertake |
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن |
undertaken |
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن |
undertakes |
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن |
to bear all customs duties and taxes |
تمام عوارض گمرکی و مالیات را به عهده گرفتن |
to bear any customs duties |
هر گونه عوارض گمرکی را به عهده گرفتن |
Other Matches |
|
undertaking |
عهده |
on |
عهده |
responsibility |
عهده |
responsibilities |
عهده |
acquit |
از عهده برآمدن |
charges |
عهده داری |
responsible |
عهده دار |
to be incapable |
از عهده بر نیامدن |
charges |
عهده دارکردن |
coped |
از عهده برامدن |
incumbency |
عهده داری |
take out |
از عهده برامدن |
charge |
عهده داری |
cope |
از عهده برامدن |
charged |
عهده دار |
copings |
از عهده برامدن |
afford |
از عهده برآمدن |
affords |
از عهده برامدن |
affording |
از عهده برامدن |
charge |
عهده دارکردن |
copes |
از عهده برامدن |
afforded |
از عهده برامدن |
entrusted |
عهده دار |
draw |
کشیده شدن عهده |
draws |
کشیده شدن عهده |
charge some one with |
به عهده کسی گذاشتن |
assumes |
عهده دار شدن |
sponsorship |
عهده گیری اعانت |
at owner's risks |
ریسک به عهده مالک |
be up to |
به عهده کسی بودن |
assume |
عهده دار شدن |
I am not up to it . It is beyond my control. I cannot cope . |
از عهده من خارج است |
guaranteed |
عهده دار شدن |
drawn on |
کشیده شدن عهده |
drawen on the national bank |
عهده بانک ملی |
guarantees |
عهده دار شدن |
stand |
عهده دارشدن موقعیت |
guarantee |
عهده دار شدن |
caveat subscriptor |
مسئولیت به عهده عضو میباشد |
carrige forward |
کرایه به عهده گیرنده کالا |
answering |
جواب دادن از عهده برامدن |
duties on buyer's account |
حقوق گمرکی به عهده خریداراست |
draw on |
عهده کسی برات کشیدن |
emprise |
تقریر عهده دار شدن |
carrier's risk |
خطرات به عهده حمل کننده |
hold the fort <idiom> |
از عهده کاری شاق برآمدن |
answers |
جواب دادن از عهده برامدن |
answer |
جواب دادن از عهده برامدن |
answered |
جواب دادن از عهده برامدن |
take the chair |
ریاست انجمنی را بر عهده داشتن |
(in) charge of something <idiom> |
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن |
acquits |
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن |
owner's risk |
خطر یاخطرات به عهده صاحب کالا |
carry the ball <idiom> |
قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن |
see one's way clear to do something <idiom> |
احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن |
acquitting |
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن |
carrier's risk |
ریسک به عهده شرکت حمل ونقل |
To assume office . |
عهده دار مقامی ( سمتی ) شدن |
He wI'll give a good account of himself. |
خوب از عهده اینکار برخواهد آمد |
cashier's check |
چکی که بانک عهده خود بکشد |
the burden of proof rests of claimant |
بار اثبات بر عهده شاکی است |
monopolylogue |
نمایشی که در ان یک تن عهده دارچند بخش است |
the burden of proof rests with |
اثبات ادعا بر عهده مدعی است |
bisque |
امتیاز تعادلی که زمان استفاده از ان به عهده بازیگراست |
I shall personally undertake tht you make a profit. |
من شخصا" به عهده می گیرم که شما سود ببرید |
primary |
کانالی که ارسسال داده را بین دو وسیله بر عهده دارد |
tenantable repair |
تعمیراتی که بر عهده مستاجراست تعمیرات جزیی عین مستاجره |
He undertook the primiership at the age of eighty. |
درهشتاد سالگی عهده دار سمت نخست وزیری شد |
hanging committee |
انجمنی که عهده دارچسباندن یا اویختن عکس هایی درنمایش باشند |
parlementaire |
کسی که بین طرفین متحاربین مبادله پیام را به عهده دارد |
at owner's risk |
معامله با قید این که هر گونه خسارت به عهده صاحب جنس باشد |
devices |
برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد |
device |
برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد |
profit centre |
قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد |
to take medical advice |
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن |
answering machines |
نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند |
answering machine |
نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند |
grips |
طرز گرفتن وسیله گرفتن |
clams |
بچنگال گرفتن محکم گرفتن |
calebrate |
جشن گرفتن عید گرفتن |
slag |
کفه گرفتن تفاله گرفتن |
gripping |
طرز گرفتن وسیله گرفتن |
grip |
طرز گرفتن وسیله گرفتن |
gripped |
طرز گرفتن وسیله گرفتن |
to seal up |
درز گرفتن کاغذ گرفتن |
clam |
بچنگال گرفتن محکم گرفتن |
take in <idiom> |
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن |
place utility |
استفاده فیزیکی یا وضعی حالتی که موسسه تولیدی جهت بالا بردن سود خودحمل و نقل محصولش را نیزبر عهده بگیرد |
lu |
LU و LU کنترل بخشها را به عهده دارند. LU ارتباط بین وسایل و LU را تامین میکند و پروتکل peer-to-peer است |
undertaken |
متعهد شدن عهده دار شدن |
undertake |
متعهد شدن عهده دار شدن |
undertakes |
متعهد شدن عهده دار شدن |
service |
شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد |
serviced |
شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد |
close corporation |
شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند |
dedicated |
کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد |
paging |
فرمولی که مدیریت حافظه حافظه به صفحات اختصاص میدهد. و نیز انتقال بین حافظه پشتیبان و حافظه اصلی به روش کار را بر عهده دارد |
paged address |
مدار منطقی الکترونیک که ترجمه بین آدرس منطقی مربوطه به صفحه کاغذ و آدرس واقعی فیزیکی که مراجعه شده است را بر عهده دارد |
declaration of trust |
افهارنامه تکلیف به قبض افهارنامهای که ناقل به منتقل الیه یا مصالح به متصالح میدهد و در ان به او تکلیف میکند که اداره مورد انتقال یا مال الصلح رابه عهده بگیرد و ان را قبض کند |
c & f |
قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است |
mixed capitalism |
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد |
charges |
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند |
charge |
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند |
To tell some one his fortune . |
برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن ) |
capturing |
گرفتن |
to put a stop to |
را گرفتن |
to get used to |
خو گرفتن [به] |
obturate |
گرفتن |
to bring to a stop |
را گرفتن |
acquire |
گرفتن |
break out |
در گرفتن |
to get accustomed to |
خو گرفتن [به] |
acquires |
گرفتن |
acquiring |
گرفتن |
to break in |
گرفتن |
retakes |
پس گرفتن |
infold |
در بر گرفتن |
indwell |
جا گرفتن |
acclimatizes |
خو گرفتن |
to begin again |
از سر گرفتن |
inclasp |
در بر گرفتن |
grab |
گرفتن |
lay to heart |
به دل گرفتن |
retaking |
پس گرفتن |
resume |
از سر گرفتن |
blinds |
گرفتن |
blinded |
گرفتن |
blind |
گرفتن |
resumed |
از سر گرفتن |
resumes |
از سر گرفتن |
resuming |
از سر گرفتن |
abated |
اب گرفتن از |
hold |
گرفتن |
retrieve |
پس گرفتن |
retrieved |
پس گرفتن |
retrieves |
پس گرفتن |
reoccupy |
از سر گرفتن |
puddles |
گل گرفتن |
withdrawal |
پس گرفتن |
raclaim |
پس گرفتن |
puddle |
گل گرفتن |
to addict oneself |
خو گرفتن |
To go bad and stink. |
بو گرفتن |
overtakes |
گرفتن |
overtaken |
گرفتن |
accompanied |
دم گرفتن |
accompanies |
دم گرفتن |
withdrawals |
پس گرفتن |
ceasing |
گرفتن |
ceases |
گرفتن |
holds |
گرفتن |
ceased |
گرفتن |
cease |
گرفتن |
wed |
گرفتن |
catch |
گرفتن |
to draw back |
پس گرفتن |
To treat flippantly(lightly). |
شل گرفتن |
accompany |
دم گرفتن |
pushing |
گرفتن |
overtake |
گرفتن |
abate |
اب گرفتن از |
take |
گرفتن |
takes |
گرفتن |
seizes |
گرفتن |
to call back |
پس گرفتن |
seized |
گرفتن |
seize |
گرفتن |
captures |
گرفتن |
tithe |
ده یک گرفتن از |
tithes |
ده یک گرفتن از |
to catch on |
گرفتن |
abates |
اب گرفتن از |
capture |
گرفتن |
abating |
اب گرفتن از |
retreat |
پس گرفتن |
to catch a fly |
بل گرفتن |
retreated |
پس گرفتن |
retreating |
پس گرفتن |
retreats |
پس گرفتن |
to get at |
گرفتن |
nail |
گرفتن |
recaptured |
پس گرفتن |
acclimatised |
خو گرفتن |
detracting |
گرفتن |
detracts |
گرفتن |
nails |
گرفتن |
recaptures |
پس گرفتن |
recapturing |
پس گرفتن |
catch on |
گرفتن |
to take up |
گرفتن |
to take a wife |
زن گرفتن |
recapture |
پس گرفتن |
acclimatising |
خو گرفتن |
to nestle oneself |
جا گرفتن |
reclaimed |
پس گرفتن |
nailed |
گرفتن |
resumption |
از سر گرفتن |
acclimatized |
خو گرفتن |
get at |
گرفتن |
acclimatize |
خو گرفتن |