Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
Let me back up and explain how ...
به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
Other Matches
Please let me take a share in the expenses.
اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
Could you clarify that for me?
می توانید توضیح بدهید که موضوع از چه قرار است؟
Might I ask a question?
اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
Please let me give you a lift (ride).
اجازه بدهید سوارتان کنم
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
Allow me to chew it over in my mind .
اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
rem
REاعلان شروع یک توضیح فرمان
i cannot think of it
فکرش را نمیتوانم بکنم تصورش راهم نمیتوانم بکنم
finder
واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
this story is improbable
این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
speaking with prosecutor
در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
How much is that?
چقدر بدهم؟
set up
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
what shall i do?
چه بکنم
i cannot say him nay
نمتوانم پاسخ رد به او بدهم نمیتوانم به او
i cannot positively promise
نمیتوانم قول قطعی بدهم
what do you wish me to do?
چه میخواهید من بکنم
I'd like to leave my luggage, please.
من می خواهم اسباب و اثاثیه ام را تحویل بدهم.
I can't go on any longer.
من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
It goes against the grain to pay these sums (that kind of money).
من که زورم می آید ازاین پولها بدهم
Where can I get my car washed?
کجا میتوانم اتومبیلم را بدهم بشویند؟
What else can I do?
دیگر چه می توانم بکنم ؟
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
It doesn't fly with me
[American E]
[colloquial]
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
That won't work with me!
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
I want to leave the car in the railway station
من میخواهم اتومبیل را در ایستگاه قطار تحویل بدهم.
I don't want to say anything about that.
من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
I cannot square it with my conscience to ...
من این را نمی توانم به وجدانم وفق بدهم ...
It would not be proper for me to give you that information.
درست نیست که من این اطلاعات را به شما بدهم.
I'm glad I could help.
خوشحالم که تونستم کمکی بکنم.
I dropped in to say hello.
آمدم اینجا یک سلامی بکنم
Can I pin you down to that?
شما را به این متعهد بکنم؟
I'm really not responsible for it.
<idiom>
من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
rub it in
به خوردش بدهید
send a letter
کاغذ بدهید
oyez
گوش بدهید
I had no opportunity to discuss the matter .
فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
How . In what way. By what means.
چطور؟
to what extent
<adv.>
چطور
how far
<adv.>
چطور
in what way
<adv.>
چطور
i please to do it
خوش دارم که این کار را بکنم
My hands are tied.
<idiom>
نمی توانم
[کاری]
کمکی بکنم.
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
listen to me
بمن گوش بدهید
had it trans ted
بدهید ترجمه کنند
hsd it out
بدهید دندان را بکنند
go head
ادامه بدهید بفرماید
give your v to
برای اورای بدهید
PLease let me know(notiffy me).
لطفا" به من خبر بدهید
give it a twist
انرا پیچ بدهید
pay a way the sheet
کاغذ را بدهید بیاید
muster up your courage
جرات بخود بدهید
Go ahead!
انجام بدهید دیگه!
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
start off
شروع کردن شروع شدن
how
چطور به چه سبب
What makes you ask that ? Why do you ask ?
چطور مگه؟
What makes you ask that ? Why do you ask ?
چطور مگه ؟
I don't know what to do with that.
من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
Please give me this one .
این یکی را لطفا" بدهید
thank tou for that book
خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
Please give me four more.
چهار تای دیگر به من بدهید
Keep moving!
ادامه بده
[بدهید ]
به راه!
Press the elevator button.
تکمه آسانسور رافشار بدهید
Please answer the telephone.
لطفا" جواب تلفن را بدهید
in what manner
چطور بچه طریق
How do you say ... in German?
چطور به آلمانی بگیم ... ؟
How did it turn out?
[قضیه]
چطور تمام شد؟
How goes it?
زندگی چطور میگذرد؟
How do I get to this place / this address?
چطور می تونم به ... بروم؟
What have I done to offend you?
من چطور تو را ناراحت کردم؟
How do I get to ... ?
چطور می تونم به ... بروم؟
what about
<idiom>
چطور(درمورد چیزی)
I must make a special note of that.
من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
Two coffees please .
لطفا" دو فنجان قهوه بیاورید ( بدهید )
Please give the other foot .
لنگه دیگه این کفش را بدهید.
Can you give me a heads up?
<idiom>
آیا میتوانید قبلش به من خبر بدهید؟
Can you give me an estimate?
ممکن است یک برآورد هزینه به من بدهید؟
Can you give me the key, please?
لطفا ممکن است کلید را به من بدهید؟
Can you lend me ...
آیا ممکن است ... را به من امانت بدهید؟
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
How are you doing?How are you getting along?
کار وبارها چطور است ؟
What do I care?
چطور این مسئولیت من است؟
Can you get it repaired?
آیا ممکن است آن را بدهید تعمیر کنند؟
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen
تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
please reply
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
repondez s'il vous plait
[RSVP]
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
Tell me how you escaped?
بگو ببینم چطور فرار کردی ؟
How come we dont see you more pften?
چطور دیگه زیاد تورانمی بینم ؟
Tell me hpw you escaped.
برایم بگه چطور فرار کردی
How do I get to city center?
چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
i know how to do it
میدانم چطور باید اینکار را کرد
How dare you say that?
چطور جرات میکنی اینو بگی؟
How did this half hour unfold?
این نیم ساعت چطور پیش رفت؟
How does he
[she]
tick?
او
[مرد ]
[زن]
چطور
[از نظر روانی]
عمل میکند؟
due out
از وقت مصرف گذشته از وقت گذشته
midnight
فرمان از کنترل نزدیک به دورتغییر فرکانس بدهید دررهگیری هوایی
Could we have a plate for the child?
آیا ممکن است بشقابی برای بچه مان به ما بدهید؟
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
launching area
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed
چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
Can you show me on the map where I am?
آیا ممکن است به من روی نقشه نشان بدهید که کجا هستم؟
initiation
شروع کار شروع
how much do i owe you
چقدر بشما بدهکار هستم چقدرباید بشما بدهم چقدرطلب شمامیشود
whats' up
در رهگیری هوایی یعنی علت حادثه را گزارش کنید یا وضع چطور است
remarks
توضیح
remark
توضیح
explanations
توضیح
remarked
توضیح
remarking
توضیح
comment
توضیح
explication
توضیح
treatises
توضیح
paraphrasing
توضیح
paraphrases
توضیح
paraphrased
توضیح
paraphrase
توضیح
elucidation
توضیح
commented
توضیح
commenting
توضیح
treatise
توضیح
clarification
توضیح
illustrations
توضیح
illustration
توضیح
explanation
توضیح
fables
داستان
conte
داستان
tales
داستان
marchen
داستان
fable
داستان
novella
داستان
tale
داستان
story
داستان
apologue
داستان
anecdotage
داستان
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too.
او
[زن]
موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او
[زن]
درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
explian
توضیح دادن
step up
<idiom>
توضیح گرفتن
unaccountably
توضیح ناپذیر
unaccountable
توضیح ناپذیر
point out
<idiom>
توضیح دادن
get across
<idiom>
توضیح دادن
apodeictic
قابل توضیح
apodictic
قابل توضیح
explicator
توضیح دهنده
state
توضیح دادن
inexplicability
توضیح ناپذیری
illustrate
توضیح دادن
explanatorily
منباب توضیح
illustrative
توضیح دهنده
epexegetically
منباب توضیح
expositor
توضیح دهنده
epexegetically
برای توضیح
elucidator
توضیح دهنده
illustrators
توضیح دهنده
illustrator
توضیح دهنده
illustrating
توضیح دادن
illustrates
توضیح دادن
state-
توضیح دادن
stated
توضیح دادن
clearest
توضیح دادن
defect description
توضیح خرابی
description of error
توضیح خرابی
to offer an explanation
توضیح دادن
error description
توضیح خرابی
description of error
توضیح اشکال
fault description
توضیح خرابی
defect description
توضیح مشکل
description of error
توضیح مشکل
error description
توضیح مشکل
fault description
توضیح مشکل
defect description
توضیح عیب
description of error
توضیح عیب
fault description
توضیح اشکال
error description
توضیح اشکال
defect description
توضیح اشکال
clearer
توضیح دادن
clear
توضیح دادن
clears
توضیح دادن
statement
شرح توضیح
accountable
[explicable]
<adj.>
قابل توضیح
statements
شرح توضیح
comprehensible
<adj.>
قابل توضیح
reasonable
[comprehensible]
<adj.>
قابل توضیح
understandable
<adj.>
قابل توضیح
explicable
<adj.>
قابل توضیح
superscription
توضیح ادرس
error description
توضیح عیب
fault description
توضیح عیب
exponible
توضیح بردار
explained
توضیح دادن
accountable
قابل توضیح
explicable
قابل توضیح
song and dance
توضیح واضحات
song and dance
توضیح زاید
account for
توضیح دادن
stating
توضیح دادن
states
توضیح دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com