English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (9 milliseconds)
English Persian
elf child بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اندمیگذارند
Other Matches
changeling بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اند میگذارند
changelings بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اند میگذارند
oafs بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
oaf بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
the boy who بچهای که
chip of the old block بچهای که نشانی ازپدرداردcontribute
to vaccinate a child ابله بچهای را کوبیدن
her last was a son اخرین بچهای که زایید پسربود
bastard eigne بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
nursling بچهای که مورد موافبت قرار میگیرد
to overlie infant روی بچهای افتادن و او راخفه کردن
plough boy بچهای که گاویا اسب رادرشخم زنی میراند
full timer بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
short clothes جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانندچون نیم تنه
short coats جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانند چون نیم تنه
spot bowler بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunch غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunches غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
titters خنده تو دزدیده
stolen مسترق دزدیده
tittering خنده تو دزدیده
tittered خنده تو دزدیده
titter خنده تو دزدیده
fairyhood پریان
swag کالای دزدیده شده
angel dust گرد پریان
fairylands کشور پریان
fairyland کشور پریان
faerie جهان پریان
oberon پادشاه پریان
onycha ناخن پریان
cloudworld سرزمین پریان
fairness منسوب به پریان
stolen goods مال دزدی کالای دزدیده شده
unguis ناخنک ناخن پریان میخ یاناخن
in return for بجای
in his stead بجای او
in lieu of بجای
in payment of بجای
per pro بجای
instead of بجای
vises بجای
vice بجای
in exchange for بجای
vice- بجای
vices بجای
in the room of بجای
Instead of you بجای تو
lieu بجای
instead بجای اینکه
instead of <conj.> بجای [بعوض]
in somebody's place بجای کسی
instead of celebrating بجای جشن
elsewhere بجای دیگر
to pass for قلمدادشدن بجای
he succeeded his father بجای پدرنشست
stead بجای بعوض
for بجای از طرف
in place of بجای درعوض
quid pro quo بجای عوض
quid pro quos بجای عوض
instead of the other way around بجای برعکس این
instead of the reverse بجای وارونه این
on your marks فرمان بجای خود
instead of vice versa بجای برعکس این
O.K. اصط لاحی که بجای
impersonify بجای شخص گرفتن
hardwired connection می بجای ورودی و سوکت
back to your seats برگردید بجای خود
were i in his skin اگر بجای او بودم
take your mirks فرمان بجای خود
ghost writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
I wI'll sign for him . من بجای اوامضاء خواهم کرد
foist چیزی را بجای دیگری جا زدن
to pass for پذیرفته یا شناخته شدن بجای
If I were in your place. . . اگر بجای شما بودم …
ghost-writers کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
he could p for an englishman بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
instead of doing بجای اینکه انجام بدهند
ghost-writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
push pass پاس با فشارچوب بجای ضربه
instead of working بجای اینکه او کار بکند
phraseography نشان گذاری بجای عبارت
to touch ground بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
to take the fall for somebody مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
Ferdowsi left a good name behind. نام نیکی از فردوسی بجای مانده
rational dress نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
things have come to a pretty pass کار بجای باریک رسیده است
i wish you would go بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
eat the ball اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
enallage بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
recuperation عمل برگرداندن لوله بجای خود
conscription of weath گرفتن پول و مال بجای سرباز
wicks چیزی که بجای فتیله بکار رود
wick چیزی که بجای فتیله بکار رود
ampersand کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
pinsetter وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
He left a great name behid him . نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
ventriloquists کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
pinspotter وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
ventriloquistic کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
cheat تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
put the ball on the floor به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
whipping boy بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
cheated تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
ants : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
ant : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
to make one's mark مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
succedaneum دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
overstand بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
cheats تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
ventriloquist کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
grillage شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
persepolis شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
scratch pads یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
scratch pad یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
ack علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
ricksha کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaw کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
mutual terms شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
order arms فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
rickshaws کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
the piping time زمان صلح که بجای موزیک جنگی نی وسازهای دیگرمی نوازند
hydroplane نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaned نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplanes نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaning نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
mince pie نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
mince pies نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
light هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
lighted هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
lightest هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
Molotov cocktails بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
Molotov cocktail بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
wampun خر مهرهای که هندیهای امریکای شمالی بجای زر وزیور بکار می برند
anth :پیشوندهاییست بمعنی >ضد<و >مخالف < و >درعوض <و>بجای < و غیره مثل :ANTIchrist
anti :پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
designated hitter بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
kinnikinnic برگ وپوست برخی گیاهان که هندیهای امریکایی بجای تنباکوبکارمیبرند
manrope طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
interior label بجای اینکه برچسب خارجی یا فیزیکی روی محفظه باشد
hendiadys عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
grillage شبکهای از تیرهای سنگین که در جاهای سست بجای پی ساختمان قرار میدهند
rebounded دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
jelutong ماده رزینی درخت شاهدانه ک ه بجای صمغ ادامس بکار میرود
netball بازی شبیه به والیبال با گرفتن و انداختن توپ بجای ضربه زدن
puncheon ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
rebound دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
wampum صدف براق و زیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
wampumpeag صدف براق وزیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
kauri کاج بلند زلاند جدیدکه صمغ ان برای روغن جلاو بجای کهربابکارمیرود
antimatter جسمی که حاوی مادهء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون
hi فریاد خوش امد مثل هالو وچطوری و همچنین بجای اهای بکار میرود
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
partial carry فضای ذخیره سازی موقت تمام ارقام نقلی جمع کننده موازی بجای ارسال مستقیم
streamers یک دسته نوار که بجای شروع و توقف در میان بلوکهای مجزای داده با سرعتی بالا ومستمر عمل میکند
streamer یک دسته نوار که بجای شروع و توقف در میان بلوکهای مجزای داده با سرعتی بالا ومستمر عمل میکند
plotted توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
low resolution graphics توانایی نمایش بلاکهای گرافیکی با اندازه حروف یا تنظیم مجدد شکل ها روی صحفه بجای استفاده از پیکسهای جداگانه
plots توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
plot توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
post card کارت غیررسمی که تمبر روی ان چسبانده بجای کارت پستال است
clackvalve دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
personate خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
pilot method عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
goofy foot موج سواری که بجای پای چپ پای راست را روی تخته بجلو می گذارد
periphrastic conjugation صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
squidding استفاده از طعمه مصنوعی بجای طعمه طبیعی درماهیگیری
conceptual tool وسیلهای برای کار با نظریه ها بجای کار با اشیاء
goldbrick جنس بی ارزشی که بجای جنس بهاداری فروخته میشود
thrashing وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
virtual تصویر کامل ذخیره شده در حافظه بجای اینکه بخشی از آن که نمایش داده شده است
euphemize استعمال کلمهء نیکو بجای کلمهء زشت
graphics شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
ego loss programming تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
ringing the changes ترویج پول تقلبی ازطریق اشاعه خرید اشیا و بعدپس دادن انها و گرفتن پول درست بجای پولهای تقلبی پرداخت شده
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
well-behaved که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
well behaved که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
stepped lines خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
wireless network شبکه ایکه از کابل برای ارسال داده بین دو کامپیوتر استفاده نمیکند و بجای آن از سیگنال رادیویی برای ارسال سیگنال استفاده میکند
pen نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
penned نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
penning نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
pens نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com