English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (6 milliseconds)
English Persian
Let her attend to her work . بگذار بکارش برسد
Other Matches
caveatemptor به معنی " بگذار مشتری حذرکند یا بگذار مشتری موافب باشد "
halt وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halted وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halts وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
let him do what he pleases بگذار
let me go بگذار بروم
soit fait comme il est desire بگذار ان چنان که می خواهدباشد
Leave it I'll tomorrow . Let it wait tI'll tomorrow . بگذار بماند تا فردا
Let him clear out . Let him go to blazes. بگذار گورش را گه کند
Let him speak his pices. let him have his say. Let him state his case. بگذار حرفش را بزند
you see بگذار برای شمابگویم
Put the plates on the table . بشقابها را بگذار روی میز
Put it on my account. I'll foot the bill. Charge it to me. بحساب من بگذار [پای من حساب کن ]
Leave her alone. اورا تنها (بحال خود ) بگذار
Put the books back on the shelf. کتابها را بگذار توی قفسه سر جایش
Dont stand on ceremony. تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
Give him a taste of the whip . بگذار مزه شلاق را یک کمی بچشد
Let the car cool off. بگذار اتوموبیل یکقدری خنک بشود
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
to say nothing of <conj.> چه برسد به
let alone <idiom> چه برسد به
much less چه برسد به
never mind چه برسد به
let [leave] alone <conj.> چه برسد به
not to mention <conj.> چه برسد به
not to speak of <conj.> چه برسد به
and certainly not <conj.> چه برسد به
fee tail برسد
still less چه برسد به
Heaven help him this time. خدابدادش برسد
attention برسد به دست
attentions برسد به دست
multimillionaire میلیونری که ثروتش بچندمیلیون برسد
Wait up! صبر بکن! [تا کسی بیاید یا برسد]
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
to be a long time in the coming خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
to be long in coming خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
It must be put up to the prime minister . باید بعرض نخست وزیر برسد
his days عمرش نزدیک است به پایان برسد
finallist کسی که درمسابقه به مرحله نهایی برسد
would-be کسیکه دلش میخواهد بمقامی برسد
render گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
rendered گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
iterative process فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
adventitious property دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
renders گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
would be کسیکه دلش میخواهد بمقامی برسد
He's due to arrive at ten. او [مرد] قرار است ساعت ده برسد.
We were afraid lest she should get here too late . ترسیده بودیم که مبادا دیر اینجا برسد.
truncation حذف رقم یک عدد تا به یک طول مشخص برسد
lip ضربهای که به لبه سوراخ گلف برسد و در ان نیفتد
If the cap fit,wear it. <proverb> اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
wait up for <idiom> به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
bridge تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridged تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
the sands are running out مدت ضرب الاجل نزدیک است بپایان برسد
bridges تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
It is due to be signed this afternoon . قرار است امروز بعد از ظهر به ا مضاء برسد .
Method to my madness <idiom> هدفی که شخصی دارد هر چند دیوانه وار به نظر برسد
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
perfectionists کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionist کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
assembly line دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
padding حرف یا رقم افزوده برای پر کردن رشته یا بسته تا به طور مورد نظر برسد.
reentry vehicle مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
pad character حرف اضافی افزوده شده به رشته یا بسته یا فایل تا به اندازه مورد نظر برسد
final setting time مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
assembly lines دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
echoing هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoed هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoes هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
linear روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد.
tweening محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
echo هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
movable نوک دیسک مغناطیسی که در روی دیسک حرکت میکند تا به شیار مورد نظر برسد
warm up اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years. ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
wait condition 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait state 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com