Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
ground
بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
Other Matches
catechise
از راه پرسش یاددادن
catechize
از راه پرسش یاددادن
at first a
در نخستین دید در وهله نخستین
sanitize
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
engrain
نشاندن
immigrate
نشاندن
sets
نشاندن
set down
نشاندن
immigrating
نشاندن
setting up
نشاندن
pushing
نشاندن
immigrates
نشاندن
to make sit
نشاندن
immigrated
نشاندن
embed
نشاندن
stud
نشاندن
embeds
نشاندن
to set down
نشاندن
enchase
نشاندن
imprint
نشاندن
set
نشاندن
infix
نشاندن
setting
نشاندن
settings
نشاندن
settle
نشاندن
insculp
نشاندن
settles
نشاندن
inlays
: نشاندن
inlay
: نشاندن
imprinted
نشاندن
imprints
نشاندن
inlaying
: نشاندن
retreating
عقب نشاندن
mollify
فرو نشاندن
retreats
عقب نشاندن
retreated
عقب نشاندن
retreat
عقب نشاندن
mollifies
فرو نشاندن
quenches
فرو نشاندن
quench
فرو نشاندن
push instruction
دستورالعمل نشاندن
quenched
فرو نشاندن
mollifying
فرو نشاندن
to lay it on thick
فرو نشاندن
quash
فرو نشاندن
quashed
فرو نشاندن
relieving
فرو نشاندن
molify
فرو نشاندن
relieve
فرو نشاندن
relieves
فرو نشاندن
remit
فرو نشاندن
preset
از پیش نشاندن
remits
فرو نشاندن
remitted
فرو نشاندن
remitting
فرو نشاندن
quashes
فرو نشاندن
mollified
فرو نشاندن
inthrone
بر تخت نشاندن
reseat
دوباره نشاندن
to imprint on the mind
در خاطر نشاندن
fight the fire
اتش نشاندن
to stamp out
فرو نشاندن
unset
باز نشاندن
set
نشاندن کارگذاشتن
reseated
دوباره نشاندن
reseating
دوباره نشاندن
route
به زمین نشاندن
routes
به زمین نشاندن
setting up
نشاندن کارگذاشتن
reseats
دوباره نشاندن
graved
نشاندن جایگیر
engraft
نشاندن جادادن
upends
راست نشاندن
setback
عقب نشاندن
upend
راست نشاندن
setbacks
عقب نشاندن
upended
راست نشاندن
seat
جایگاه نشاندن
upending
راست نشاندن
seated
جایگاه نشاندن
seats
جایگاه نشاندن
ground
به گل نشاندن ناو
sets
نشاندن کارگذاشتن
inscribing
حکاکی کردن نشاندن
inscribes
حکاکی کردن نشاندن
upend
بر روی پایه نشاندن
upended
بر روی پایه نشاندن
upending
بر روی پایه نشاندن
propitiating
خشم را فرو نشاندن
propitiates
خشم را فرو نشاندن
propitiated
خشم را فرو نشاندن
propitiate
خشم را فرو نشاندن
upends
بر روی پایه نشاندن
inscribe
حکاکی کردن نشاندن
transplants
درجای دیگری نشاندن
transplanting
درجای دیگری نشاندن
transplanted
درجای دیگری نشاندن
reseat
در جای دیگر نشاندن
reseated
در جای دیگر نشاندن
reseating
در جای دیگر نشاندن
inscribed
حکاکی کردن نشاندن
chaired
برکرسی یاصندلی نشاندن
plasma plating
نشاندن پوشش نسوز
chairing
برکرسی یاصندلی نشاندن
to pile up a ship
کشتی را بخاک نشاندن
reseats
در جای دیگر نشاندن
up end
راست نشاندن یا واداشتن
to contain one's anger
خشم خودرافرو نشاندن
chairs
برکرسی یاصندلی نشاندن
push
جای دادن نشاندن
transplant
درجای دیگری نشاندن
push
نشاندن فشار دادن
pushed
نشاندن فشار دادن
pushed
جای دادن نشاندن
pushes
نشاندن فشار دادن
pushes
جای دادن نشاندن
chair
برکرسی یاصندلی نشاندن
suppress
توقیف کردن فرو نشاندن
suppresses
توقیف کردن فرو نشاندن
routes
به خاک نشاندن تثبیت کردن
drive
عقب نشاندن بیرون کردن
drives
عقب نشاندن بیرون کردن
to have the final
[last]
word
<idiom>
حرف خود را به کرسی نشاندن
enthroning
برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
enthrones
برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
enthroned
برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
suppressing
توقیف کردن فرو نشاندن
enthrone
برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
crimping
نشاندن گلوله روی پوکه
embower
درداربست جادادن در سایبان نشاندن
route
به خاک نشاندن تثبیت کردن
initialling
نخستین
initialled
نخستین
first detector
نخستین
initialing
نخستین
primary
نخستین
first
نخستین
primal
<adj.>
نخستین
premiering
نخستین
premieres
نخستین
premiered
نخستین
premiere
نخستین
initials
نخستین
incipient
نخستین
proto
نخستین
mixer
نخستین
mixers
نخستین
our first parents adam and eva
نخستین ما
initial
نخستین
premiers
نخستین
premier
نخستین
initialed
نخستین
quadrages ima
نخستین
engraved
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
engraves
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
engrave
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
to r. aking
کسی رادوباره به تخت پادشاهی نشاندن
primary
مقدماتی نخستین
in the egg
در مرحله نخستین
as a first step
<adv.>
نخستین
[اولا]
initial movement
نخستین اقدام
book one
جلد نخستین
by return of post
با نخستین پست
primary needs
نیازهای نخستین
primordial
اصل نخستین
primary anxiety
اضطراب نخستین
octateuch
نخستین عهدعتیق
incipincy
حالت نخستین
incunabula
نخستین دوره
incipience
حالت نخستین
menarche
نخستین قاعدگی
initial stage
طبقه نخستین
initial expenses
هزینه نخستین
at first push
در نخستین وهله
at the first blush
در نخستین وهله
at the first onset
در نخستین وهله
crossover
تمرکز نخستین
primary colors
رنگهای نخستین
protomartyr
نخستین شهید
hexateuch
نخستین توریه
trivium
دوره نخستین
rough coat
نخستین اندود
springer stone
نخستین رگ پاطاق
the first day
نخستین رور
the first of all
نخستین همه
the opening chapter
نخستین فصل
first rate
نخستین درجه
first aids
کمکهای نخستین
first impression
برداشت نخستین
proenomen
نام نخستین
prime coat
روکش نخستین
primary zones
نواحی نخستین
primary drive
سائق نخستین
primary group
گروه نخستین
primary motivation
انگیزش نخستین
primary personality
شخصیت نخستین
primary processes
فرایندهای نخستین
his opening remarks
نخستین گفتههای وی
primary productivity
فراوردگی نخستین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com