Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (14 milliseconds)
English
Persian
outsell
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsold
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
Other Matches
The more the better .
هر چه بیشتر بهتر
more the merrier
<idiom>
هرچی بیشتر بهتر
follow up
<idiom>
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
outshoot
تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
prescan
خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
better
بهتر
the more better the best
بهتر
all the better
چه بهتر
better than
بهتر از
so much the better for me
بهتر من
so much the better
چه بهتر
ameliorates
بهتر کردن
might as well
<idiom>
ترجیحا بهتر
amelioration
بهتر شدن
modifying
بهتر کردن
modify
بهتر کردن
modifies
بهتر کردن
ameliorated
بهتر کردن
above rubies
بهتر از یاقوت
on the mend
<idiom>
بهتر شدن
ameliorative
بهتر شونده
cote
بهتر بودن از
ameliorator
بهتر کننده
preferably
بطور بهتر
ameliorating
بهتر کردن
the best of all
از همه بهتر
to change to the better
بهتر شدن
ameliorate
بهتر کردن
meliorative
بهتر شونده
So much the better.
دیگه بهتر
meliorate
بهتر شدن
out act
بهتر انجام دادن از
tea is preferable to water
چایی از اب بهتر است
the better plan is to
بهتر این است که .....
enhances
بهتر یا واضح تر کردن
enhanced
بهتر یا واضح تر کردن
modification
بهتر کردن مدل
enhance
بهتر یا واضح تر کردن
ammunition modification
بهتر سازی مهمات
outplay
بازی بهتر از حریف
I feel it is appropriate ...
به نظر من بهتر است که ...
enhancing
بهتر یا واضح تر کردن
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
[Benjamin Franklin]
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
it was no better
هیچ بهتر نبود
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
Just as well you didnt come .
همان بهتر که نیامدی
An ounce of prevention is better than a pound of cure.
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
to get back on one's feet
بهتر شدن
[از بیماری]
he works better
او بهتر کار میکند
it would be preferble to
بهتر خواهد بود
surpasses
بهتر بودن از تفوق جستن
surpassed
بهتر بودن از تفوق جستن
to get back on one's feet
وضعیت خود را بهتر کردن
ameliorate
بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorating
بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorates
بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorated
بهتر شدن بهبودی یافتن
surpass
بهتر بودن از تفوق جستن
Better late then never.
<proverb>
تاخیر بهتر از هرگز است .
i know you better than he
من شما را بهتر میشناسم تااو
amending
بهتر کردن بهبودی یافتن
amended
بهتر کردن بهبودی یافتن
amend
بهتر کردن بهبودی یافتن
It is better to know each others mind than to know each others language.
<proverb>
همدلى از همزبانى بهتر است .
it peels better
بهتر پوست ان کنده میشود
hardening and temper
بهتر کردن تشویه ی فولاد
Do you have anything better?
آیا چیزی بهتر دارید؟
i should p stay at home
بهتر است در خانه بمانم
rounding
ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
This photo does not do you justice.
خودتان از عکستان بهتر هستید
rounding
ایجاد دید بهتر در گرافیک
I know best where my interests lie.
صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
you ought to know better
شما باید بهتر از این بدانید
She has known better days in her youth .
معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
think better of
<idiom>
رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
Better do it than wish it done.
<proverb>
شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن.
hole job
شکست دادن حریف با شروع بهتر
hole shot
شکست دادن حریف با شروع بهتر
adjustment
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
soil improvement
بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
adjustments
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
Do you have a room with a better view?
آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
Better late than never.
<proverb>
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
Are you feeling any better?
آیا حال شما کمی بهتر است؟
Better late than never!
<proverb>
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
He is the best physician as physicians go.
نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است
carbonet hardness
درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
go-getter
<idiom>
شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
You're improving.
<idiom>
دارید بهتر می شوید
[در انجام کارتان]
[اصطلاح روزمره]
sight window
بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
quick kick
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
adjusting
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjust
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusts
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
sell off
ارزان فروختن فروش یکجا وارزان
lag
زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lags
زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lagged
زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
letter quality printing
چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
multipass overlap
سیستمی که چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matria-dot ایجاد میکند با تکرا خط حروف ولی تغییر مکان به آرامی
selling
فروختن بفروش رفتن
sell
فروختن بفروش رفتن
sells
فروختن بفروش رفتن
every cloud has a silver lining
<idiom>
[خوش بین باش، روزهای سخت نیز جایشان را به روزهای بهتر میدهند]
acid diluent
ترکیبی که با قلم زنی سطح فلز باعث اتصال بهتر لایه های پرداخت با سطح فلزمیشود
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
Half a loaf is better than no bread .
<proverb>
نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
workgroup
خصوصیتی که به بستههای نرم افزاری استاندارد اضافه میشود که باعث کارایی بهتر آن در گروه کاربران شبکه میشود
overlap
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
ours was better than theirs
مال ما بهتر از مال انها بود
summer resorts
ییلاق عشایر
[فرش های بافته شده در این هنگام از کوچ عشایر بدلیل مرغوبیت بهتر پشم، دارای کیفیت بهتری است.]
jobs
کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
job
کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
improve
بهتر کردن اصلاح کردن
improving
بهتر کردن اصلاح کردن
improves
بهتر کردن اصلاح کردن
improved
بهتر کردن اصلاح کردن
outwalk
بیشتر راه رفتن از
channels
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
NiMH
نوعی باتری قابل شارژ در laptop که امکان شارژ شدن بهتر از باتری Nicad دارد. شارژ آن سریع تر است و نگران حافظه نیست
pareto criterion
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
hole
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
selling
به فروش رفتن
sells
به فروش رفتن
sell
به فروش رفتن
woollen draper
پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
bandwidth
صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
pearlies
جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
on licence
پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
wine seller
میفروش باده فروش شراب فروش خمار
sales force
نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
sale maximization
به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
hard sell
سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
optional claiming race
مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
foreign military sales
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
to place on the market
فروختن
to put on the market
فروختن
hawks
فروختن
sell out
فروختن
vend
فروختن
turn over
<idiom>
فروختن
sell-outs
فروختن
hawk
فروختن
undercut
فروختن
undercuts
فروختن
hawked
فروختن
monger
فروختن
marketed
فروختن
markets
فروختن
realising
فروختن
realised
فروختن
realize
فروختن
realized
فروختن
realizing
فروختن
selling
فروختن
realizes
فروختن
sells
فروختن
realises
فروختن
market
فروختن
sell
فروختن
sell-out
فروختن
to sell off
ارزان فروختن
sell like hotcakes
<idiom>
سریعا فروختن
resells
دوباره فروختن
to save bot cash
نقد فروختن
to sell
عمده فروختن
to sell
یکجا فروختن
reselling
دوباره فروختن
slaughter
به زیان فروختن
to sell by retail
خرده فروختن
to sell dearly
گران فروختن
to sell or pat up at a
بمزایده فروختن
slaughters
به زیان فروختن
sell by auction
به مزایده فروختن
sell for cash
نقد فروختن
sell off
یکجا فروختن
credit sale
نسیه فروختن
resold
دوباره فروختن
undersell
ارزان تر فروختن
remainder
باتخفیف فروختن
forward sale
نسیه فروختن
sell on credit
نسیه فروختن
resell
دوباره فروختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com