English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
vary infinitely بی اندازه تغییر کردن
Other Matches
dimensional change تغییر اندازه
fix فیلدی که اندازه آن تغییر نمیکند
fix رکوردی که اندازه آن تغییر نمیکند
fixes فیلدی که اندازه آن تغییر نمیکند
fixes رکوردی که اندازه آن تغییر نمیکند
flexible آرایهای که اندازه و حد آن قابل تغییر است
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
dynamic بافری که اندازه آن طبق نیاز تغییر کند
dynamically بافری که اندازه آن طبق نیاز تغییر کند
buffer بافری که اندازه اش طبق نیاز تغییر میکند
elastic buffer اندازه بافر که طبق نیاز تغییر میکند
amplitude روش انتقال داده توسط تغییر اندازه سیگنال جاری
perspective روش تغییر اندازه و شکل اشیا برای تاثیرگذاری عمق و فاصله
perspectives روش تغییر اندازه و شکل اشیا برای تاثیرگذاری عمق و فاصله
vectors که باعث می شوند اندازه حروف تغییر کند بدون اینکه کیفیت عوض شود
vector که باعث می شوند اندازه حروف تغییر کند بدون اینکه کیفیت عوض شود
varies تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
processor ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
change تغییر کردن تغییر دادن
changing تغییر کردن تغییر دادن
changes تغییر کردن تغییر دادن
changed تغییر کردن تغییر دادن
constants ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constant ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
counter march تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
angle اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angles اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
zahn cup محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
If the cap fit,wear it. <proverb> اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
typefaces اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typeface اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analogue نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
analog نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
end strings نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transition عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transitions عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
shoots زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoot زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
hangovers تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
hangover تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
plastic تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
sizes به اندازه کردن
size به اندازه کردن
to a agarment to the body جامهای را اندازه تن کردن
superpurgation بی اندازه ازکار کردن
measure اندازه گیری کردن
gauge=gage اندازه کردن اشل
to take measures اندازه گیری کردن
gage اندازه وسیله اندازه گیری
gage اندازه گیر اندازه گرفتن
varies تغییر کردن
to turn [into] تغییر کردن
vary تغییر کردن
size 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
burden بار کردن به اندازه فرفیت
to set a اندازه گرفتن باطل کردن
burdens بار کردن به اندازه فرفیت
stack up جمع کردن اندازه گرفتن
margins مشخص کردن اندازه و حاشیه
margin مشخص کردن اندازه و حاشیه
to fit برازاندن [اندازه کردن] جامه
variable area nozzle نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
ranged تغییر کردن خط مبنا
graduates تغییر تدریجی کردن
graduating تغییر تدریجی کردن
range تغییر کردن خط مبنا
ranges تغییر کردن خط مبنا
graduate تغییر تدریجی کردن
meters بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
to set measures to anything برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
metres بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
meter بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
live up to one's income به اندازه درامد خود خرج کردن
metre بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
to overexert خود را بیش از اندازه خسته کردن
to fit a dress on somebody جامه ای را برای کسی اندازه کردن
change over تغییر روش تغییر رویه
ranged تغییر کردن یا متفاوت بودن
commmute تغییر دادن مبادله کردن
changes تغییر کردن عوض شدن
changing تغییر کردن عوض شدن
range تغییر کردن یا متفاوت بودن
changed تغییر کردن عوض شدن
moves پیشنهاد کردن تغییر مکان
ranges تغییر کردن یا متفاوت بودن
change تغییر کردن عوض شدن
moved پیشنهاد کردن تغییر مکان
revolved دور زدن تغییر کردن
revolves دور زدن تغییر کردن
move پیشنهاد کردن تغییر مکان
revolve دور زدن تغییر کردن
quantize با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
overwind بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
minimise کوچک کردن پنجره برنامه به اندازه یک نشانه
measure 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
edit اماده چاپ کردن تغییر دادن
overplayed حریف را ناچار به تغییر محل کردن
to turn something تغییر کردن در ظاهر یا خواص خود
overplaying حریف را ناچار به تغییر محل کردن
overplays حریف را ناچار به تغییر محل کردن
edited اماده چاپ کردن تغییر دادن
overplay حریف را ناچار به تغییر محل کردن
size سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
leave (let) well enough alone <idiom> دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
meters اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
metre اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
metres اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
meter اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
sizes سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
transmute تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
edited تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
transmuted تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
edit تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
to refresh oneself تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن
transmuting تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmutes تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
halving adjustment تنظیم نیم حبابها به منظورتراز کردن دستگاههای اندازه گیر
adapt تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapting تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
affects لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
change of leg وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
bytes حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
adapts تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
byte حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
affect لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
batch اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
batches اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
fm فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
cycle تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
gauged اندازه اندازه گیر
gauges اندازه اندازه گیر
gauge اندازه اندازه گیر
corrupted تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupt تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
corrupting تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
backout ذخیره کردن فایل در محل اصلی پیش از اعمال هر گونه تغییر
corrupts تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
to keep pace with something <idiom> با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
bottoming reamer وسیلهای برای میزان و بزرگ ردن سوراخ به اندازه دلخواه بدون کج کردن لبه ها
maintenance فرآیند بهنگام سازی فایل با تغییر دادن یا اضافه کردن یا حذف ورودی ها
bitmap تصویری که پیکسل ها با عوض کردن مقدار بیت ذخیره شده تغییر میکند
sanitize حفظ کردن اسناد و مدارک بااهمیت با تغییر اسامی یامحلها یا علایم مشخصه ان
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
stream gaging اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
moment of momentum اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
measuring converter مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
angular momentum اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
boolean algebra قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
algebra ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
angular travel تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
readers یکی از دو حالت که به کاربر امکان کار کردن با یک برنامه چند رسانهای میدهد ولی آنرا تغییر نمیدهد
reader یکی از دو حالت که به کاربر امکان کار کردن با یک برنامه چند رسانهای میدهد ولی آنرا تغییر نمیدهد
images تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
slices ساخت CPU با کلمات با اندازه بزرگ با ترکیب کردن بلاکهای با کلمات کوچکتر
slice ساخت CPU با کلمات با اندازه بزرگ با ترکیب کردن بلاکهای با کلمات کوچکتر
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
rezone محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
fall back تغییر موضع به عقب دادن عقب نشینی کردن
housekeeping در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
overlap سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
trapdoors فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoor فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
declinating station ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
torsionmeter وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
non return to zero سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
reed شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
moving iron instrument دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
deal اندازه
magnitude اندازه
beyond measure بی اندازه
size اندازه
equalling : هم اندازه
To some extent. Within limits. تا اندازه ای
equalled : هم اندازه
soupcon اندازه کم
isometric هم اندازه
isometrics هم اندازه
immoderately بی اندازه
fitted اندازه
gauge=gage اندازه
deals اندازه
equals : هم اندازه
rather تا یک اندازه
immense بی اندازه
immensely بی اندازه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com