Total search result: 305 (17 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
unseasonable |
بی مورد |
unseasonably |
بی مورد |
inopportune |
بی مورد |
inapposite |
بی مورد |
out of place |
بی مورد |
|
|
Search result with all words |
|
bridge |
سکوبی درعرشه کشتی که مورد استفاده کاپیتان وافسران قرار میگیرد |
bridged |
سکوبی درعرشه کشتی که مورد استفاده کاپیتان وافسران قرار میگیرد |
bridges |
سکوبی درعرشه کشتی که مورد استفاده کاپیتان وافسران قرار میگیرد |
consent |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
consented |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
consenting |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
consents |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
demand |
جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد |
demanded |
جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد |
demands |
جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد |
card |
تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند |
cards |
تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند |
direct objects |
مورد |
indirect objects |
مورد |
object |
مورد |
objected |
مورد |
objecting |
مورد |
objects |
مورد |
condition |
1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل |
machine |
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود |
machined |
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود |
machines |
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود |
logical |
گرافیکی که حاوی اطلاعات رنگ مورد نیاز است |
arithmetic |
دستورالعمل برنامه که در آن عملگر عمل مورد نظر را برای اجرا مشخص میکند |
supplied |
تامین چیزی که مورد نیاز است . |
supply |
تامین چیزی که مورد نیاز است . |
supplying |
تامین چیزی که مورد نیاز است . |
charge |
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند |
charges |
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند |
thin |
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز |
thinned |
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز |
thinners |
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز |
thinnest |
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز |
thins |
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز |
acquisition |
جمع آوری داده در مورد یک موضوع |
acquisitions |
جمع آوری داده در مورد یک موضوع |
equipment |
وسایل مورد نیاز برای کار در یک کارخانه یا شرکت |
padding |
حرف یا رقم افزوده برای پر کردن رشته یا بسته تا به طور مورد نظر برسد. |
line |
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق |
lines |
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق |
monitor |
صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد |
monitored |
صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد |
monitors |
صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد |
trust |
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد |
trusted |
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد |
trusts |
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد |
colon |
محلی که مورد استعمار قرارگیرد و استعمارگران در ان ساکن شوند |
colons |
محلی که مورد استعمار قرارگیرد و استعمارگران در ان ساکن شوند |
status |
خط ی در بالا یا پایین صفحه که اطلاعات در مورد کار جاری میدهد روی |
share |
باس مورد استفاده |
shared |
باس مورد استفاده |
shares |
باس مورد استفاده |
hand |
سیستم جاری که 1-عملوند عملیات خودکار را کنترل نمیکند. 2-عملوند نیازی به تماس با وسیله مورد استفاده ندارد |
handing |
سیستم جاری که 1-عملوند عملیات خودکار را کنترل نمیکند. 2-عملوند نیازی به تماس با وسیله مورد استفاده ندارد |
overlay |
و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است |
overlaying |
و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است |
overlays |
و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است |
involved |
مورد بحث |
movable |
نوک دیسک مغناطیسی که در روی دیسک حرکت میکند تا به شیار مورد نظر برسد |
requirements |
آنچه مورد نیاز است |
discard |
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است |
discarded |
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است |
discarding |
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است |
discards |
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است |
robotics |
زمینهای در هوش مصنوعی که مورد طراحی تولید و کاربردادم ماشینی است |
tartan |
ماده شیمیایی مورد استفاده در پیست |
grand slam |
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند |
grand slams |
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند |
tender |
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند |
tendered |
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند |
tenderest |
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند |
tendering |
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند |
waste |
تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده |
wastes |
تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده |
electronic |
سیستم ذخیره سازی پیام ارسالی توسط پست الکترونیکی تا وقتی که فرد مورد نظر بتواند آن را بخواند |
return |
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند |
returned |
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند |
returning |
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند |
returns |
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند |
doubtful |
ترکش مشکوک مورد تردید |
vending machine |
ماشین خود کاری که باانداختن پول در سوراخ ان جنس مورد لزوم از ان خارج میشود |
vending machines |
ماشین خود کاری که باانداختن پول در سوراخ ان جنس مورد لزوم از ان خارج میشود |
foolhardy |
دارای تهور بی مورد |
word perfect |
یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد |
word-perfect |
یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد |
assemble |
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن |
assembled |
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن |
assembles |
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن |
savoury |
مورد پسند |
dogmatism |
دگماتیسم روش فکری که به موجب ان "دگمها" یا سنن و سوابق مسلمه باید بدون پرسش وکورکورانه مورد تبعیت قرارگیرند |
ate |
که میتواند یک مدار پیچیده یا PCB را در مورد خطاها یا اشتباهها بررسی کند |
vassal |
رعیتی که در ملک مورد تیول کار میکند |
vassals |
رعیتی که در ملک مورد تیول کار میکند |
instance |
لحظه مورد |
instance |
مورد |
instances |
لحظه مورد |
instances |
مورد |
argue |
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید |
argued |
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید |
argues |
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید |
Other Matches |
|
cleaned |
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود |
cleans |
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود |
cleanest |
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود |
clean |
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود |
area of operational interest |
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی |
oportuneness |
مورد |
cases |
مورد |
occurence |
مورد |
occasion |
مورد |
open to question <adj.> |
مورد شک |
case |
مورد |
occasions |
مورد |
occasioned |
مورد |
occasioning |
مورد |
in no instance |
در هیچ مورد |
in dispute |
مورد بحث |
hold up <idiom> |
مورد هدف |
noted |
مورد ملاحظه |
liable to prosecution |
مورد تعقیب |
In this case ( instance) . |
دراین مورد |
As the case may be . |
برحسب مورد( آن) |
mytaceous |
از تیره مورد |
expectative |
مورد انتظار |
dubitable |
مورد شک مشکوک |
beloved |
مورد علاقه |
usages |
مورد استفاده |
usage |
مورد استفاده |
utilized |
مورد استفاده |
case study |
مورد پژوهی |
dubious |
مورد شک مشکوک |
fishy |
مورد تردید |
confutation |
مورد تکذیب |
case analysis |
تحلیل مورد |
undue |
ناروا بی مورد |
undue |
بی جهت بی مورد |
requirement |
مورد نیاز |
case |
مورد غلاف |
case |
دعوی مورد |
cases |
مورد غلاف |
cases |
دعوی مورد |
case studies |
مورد پژوهی |
myrtaceae |
تیره مورد |
happy [about] <adj.> |
خشنود [در مورد] |
schreber case |
مورد شربر |
to make observations [about] [on] |
نگریختن [در مورد] [به] |
taken |
مورد قبول |
utilization |
مورد مصرف |
opportuneness |
مورد مناسب |
savory |
مورد پسند |
under disccussion |
مورد بحث |
laughing stock |
مورد تمسخر |
unnecessary roughness |
خشونت بی مورد |
entitlements |
مورد سزیدگی |
exploitation [utilization] |
مورد مصرف |
received |
مورد قبول |
usage |
مورد مصرف |
using |
مورد مصرف |
to make observations [about] [on] |
اندیشیدن [در مورد] [به] |
object of transaction |
مورد معامله |
objcetionable |
مورد ایراد |
myrtle |
مورد سبز |
utilisation [British] |
مورد مصرف |
myrtle berry |
مورد دانه |
collector's item |
مورد استثنائیوویژهیککلکسیون |
entitlements |
مورد استحقاق |
taken |
مورد تحسین |
subject of hire |
مورد اجاره |
entitlement |
مورد سزیدگی |
special case |
مورد ویژه |
sightly |
مورد نظر |
entitlement |
مورد استحقاق |
target audience |
افراد مورد نظر |
target price |
قیمت مورد نظر |
analyte |
ماده مورد تجزیه |
agreement area |
سطح مورد قرارداد |
to take into consideration |
مورد رسیدگی قراردادن |
to put to use |
مورد استفاده قراردادن |
to admit of d |
مورد بحث بودن |
target profit |
سود مورد نظر |
test town |
شهر مورد ازمایش |
the matter in hand |
موضوع مورد بحث |
aknowledge character |
کاراکتر مورد قبول |
to be in d |
مورد ریشخندو استهزابودن |
sub judice |
مورد مطالعه دادگاه |
impugns |
مورد اعتراض قراردادن |
impugning |
مورد اعتراض قراردادن |
impugned |
مورد اعتراض قراردادن |
impugn |
مورد اعتراض قراردادن |
scrutinizing |
مورد مداقه قراردادن |
scrutinizes |
مورد مداقه قراردادن |
scrutinized |
مورد مداقه قراردادن |
scrutinising |
مورد مداقه قراردادن |
scrutinises |
مورد مداقه قراردادن |
scrutinised |
مورد مداقه قراردادن |
esteemed |
فرد مورد احترام |
unregarded |
مورد توجه قرارنگرفته |
scrutinize |
مورد مداقه قراردادن |
approving |
توافق در مورد چیزی |
approves |
توافق در مورد چیزی |
approve |
توافق در مورد چیزی |
conventional |
مورد قبول عامه |
to decide [on] |
تصمیم گرفتن [در مورد] |
anticipated inflation |
تورم مورد انتظار |
To take into consideration. To consider. |
مورد توجه قراردادن |
object point |
سمت مورد توجه |
objective point |
سمت مورد توجه |
oppugn |
مورد بحث قراردادن |
out port |
ساحلی مورد استفاده سر پل |
persona grata |
شخص مورد قبول |
i mentioned one case in p |
یک مورد بخصوص را ذکرکردم |
draw fire <idiom> |
مورد هدف بودن |
polestar |
هادی مورد توجه |
hereon |
در این مورد در اینجا |
he won a high praise |
مورد ستایش بسیارواقع شد |
give evidence of |
گواهی دادن در مورد |
inappositely |
بطور بیجایا بی مورد |
draw fire <idiom> |
مورد انتقاد قرارگرفتن |
Irrelevent. I nappropriate. Out of place. |
بیجا ( بی مورد ؟نامناسب ) |
matter in hand |
موضوع مورد بحث |
man power |
تعداداشخاص مورد استفاده |
man of confidence |
شخص مورد اعتماد |
make for |
مورد حمله قراردادن |
lime requirement |
اهک مورد نیاز |
neurasthenia |
سر درد و حساسیت بی مورد |
call on to the carpet <idiom> |
مورد مواخذه قرارگرفتن |
it is of frequent |
خیلی مورد دارد |
intended saving |
پس انداز مورد انتظار |
policy options |
انتخابهای مورد نظر |
floor space occupied |
فضای مورد نیاز |
sales expectations |
فروش مورد انتظار |
shebang |
امر مورد علاقه |
beatten zone |
منطقه مورد اصابت |
in prospect |
مورد انتظار [در برنامه ] |
availabe time |
زمان مورد قبول |
as the case may be |
تاچه مورد باشد |
special case |
مورد خاص یااستثنایی |
article of roup |
اموال مورد حراج |
anticipated profit |
سود مورد انتظار |
anticipated price |
قیمت مورد انتظار |
reserve requirements |
ذخائر مورد نیاز |
competitive goods |
کالاهای مورد رقابت |
principle of exclusion |
در مورد کالاهای خصوصی |
expected value |
ارزش مورد انتظار |
expected price |
قیمت مورد انتظار |
expected frequency |
فراوانی مورد انتظار |
receptee |
افراد مورد پذیرش |
expectation value |
مقدار مورد توقع |
referent |
مورد مراجعه ارجاعی |
desired effects |
اثرات مورد نظر |
contested area |
منطقه مورد نزاع |
referential |
مورد مراجعه ارجاعی |
substrate |
جزء مورد عمل |
criticises |
مورد انتقاد قراردادن |
criticize |
مورد انتقاد قراردادن |
statement on the debate |
بیانیه در مورد بحث |
pledging |
مال مورد وثیقه |
criticised |
مورد انتقاد قراردادن |
pledges |
مال مورد وثیقه |
pledged |
مال مورد وثیقه |
pledge |
مال مورد وثیقه |
trusty |
موتمن مورد اطمینان |
flavoursome |
مورد پسند [غذا] |
criticized |
مورد انتقاد قراردادن |
criticizes |
مورد انتقاد قراردادن |
criticizing |
مورد انتقاد قراردادن |
capital employed |
سرمایه مورد استفاده |
admire |
مورد شگفت قراردادن |
to make observations [about] [on] |
تامل کردن [در مورد] [به] |
favouritism |
افراد مورد توجه |
admired |
مورد شگفت قراردادن |
criticising |
مورد انتقاد قراردادن |
admires |
مورد شگفت قراردادن |
combat essential |
مورد نیاز حتمی رزمی |
bank capital requirement |
سرمایه مورد نیاز بانک |
required supply rate |
نواخت مهمات مورد نیاز |
marginalizes |
مورد کمتوجهی قرار دادن |
receive attention |
مورد توجه واقع شدن |
call option |
خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن |
marginalizing |
مورد کمتوجهی قرار دادن |
marginalized |
مورد کمتوجهی قرار دادن |
dependable |
قابل اطمینان مورد اعتماد |
what's your view [of it] [or opinion [on it] ] ? |
و نظر شما [در آن مورد] چیست ؟ |
to grumble about the weather |
مورد هوا گله کردن |
adopted items of material |
اقلام مورد قبول از نظرعملیاتی |
agrapha |
که مورد قبول مسیحیان نیست |
marginalising |
مورد کمتوجهی قرار دادن |
asking price |
قیمت مورد مطالبهی فروشنده |
the year in question |
سالی که مورد بحث است |
applique |
مورد استفاده قرار گرفته |
appose |
مورد سوال واقع شدن |
marginalize |
مورد کمتوجهی قرار دادن |
to weigh in [on something] |
تذکر دادن [در مورد چیزی] |
shell off |
با نارنجک مورد حمله قراردادن |
common goods |
کالای مورد نیاز عموم |
intended investment |
سرمایه گذاری مورد انتظار |
This remark was uncalled for . |
این حرف مورد نداشت |
object of lease |
عین مستاجره مورد اجاره |
to be under fire |
سخت مورد انتقاد قراردادن |
unquestioned |
مورد بازپرسی قرار نگرفته |
rule [on something] |
حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی |