English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
decision lag تاخیر زمانی در تصمیم گیری
Other Matches
time lags تاخیر زمانی
lag تاخیر زمانی
lags تاخیر زمانی
lagged تاخیر زمانی
time lag تاخیر زمانی
coding delay تاخیر زمانی مربوط به کشف رمز و پیام
sewed up <idiom> تصمیم گیری
decision making تصمیم گیری
latency تاخیر بین زمانی که دستور دارد کامپیوتر میشود و اجرای آن یا بازگشت نتیجه .
decision tree مسیر تصمیم گیری
decision variable متغیر تصمیم گیری
decision theory نظریه تصمیم گیری
decision table جدول تصمیم گیری
decision making policy سیاست تصمیم گیری
decision criteria ضوابط تصمیم گیری
decision model الگوی تصمیم گیری
drastic times call for drastic measures <idiom> [زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
get down to brass tacks <idiom> فورا شروع به تصمیم گیری
partial jurisdiction حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
dss سیستم پشتیبان تصمیم گیری
pass a resolution با رای گیری تصمیم گرفتن
tip the balance <idiom> تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
decision تصمیم گیری برای انجام کاری
take something to heart <idiom> به صورت جدی تصمیم گیری کردن
not touch something with a ten-foot pole <idiom> تصمیم گیری چیزی به طور کامل
decision tree اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
play it by ear <idiom> تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
decisions تصمیم گیری برای انجام کاری
interrupting تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupts تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
decision اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decisions اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
go in for <idiom> شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
time sampling نمونه گیری زمانی
layer لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layers لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
time utility بهره گیری از شرایط زمانی
logic عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
decision نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decision علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
AI طراحی و پیشبرد برنامههای کامپیوتری که از هوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید می کنند و شامل دلایل ابتدایی و سایر خصوصیات بشری هستند
intelligence طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
artificial intelligence طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
time base ایستگاه مبنای اندازه گیری زمان مبنای زمانی
slices مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slice مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
uptime پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
ppm Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
assembly 1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
He's a wet blanket. او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
delay line خط تاخیر
latency تاخیر
deferment تاخیر
permutations تاخیر
permutation تاخیر
lead lag relation تاخیر
delays تاخیر
dilation تاخیر
demurral تاخیر
artificial delay line خط تاخیر
delaying تاخیر
cunctation تاخیر
delay تاخیر
lagged تاخیر
supersedure تاخیر
stator تاخیر کن
lag تاخیر
lags تاخیر
mora تاخیر
subsequence تاخیر
dilatoriness تاخیر
retardation تاخیر
rulings تصمیم
avows تصمیم
determination تصمیم
weak kneed بی تصمیم
ruling تصمیم
weak-kneed بی تصمیم
decision تصمیم
irresolute بی تصمیم
resolution تصمیم
avow تصمیم
avowing تصمیم
resolutions تصمیم
resolve تصمیم
resolves تصمیم
decisions تصمیم
pluck تصمیم
plucked تصمیم
plucking تصمیم
plucks تصمیم
will-power تصمیم
nonplus بی تصمیم
magnetic delay line خط تاخیر مغناطیسی
magnetic lag تاخیر مغناطیسی
non delay ماسوره بی تاخیر
non delay بدون تاخیر
phase lag تاخیر فاز
postponer تاخیر انداز
propagation delay تاخیر پخش
propagation delay تاخیر انتشار
lingerer تاخیر کننده
lag of phase تاخیر فاز
lag coefficient ضریب تاخیر
dallied تاخیر کردن
postponements تاخیر اندازی
postponement تاخیر اندازی
ignition delay تاخیر اختراق
ignition lag تاخیر احتراق
postponing به تاخیر انداختن
postpones به تاخیر انداختن
postponed به تاخیر انداختن
postpone به تاخیر انداختن
inductive retardation تاخیر القایی
put over تاخیر کردن
retardation coil پیچک تاخیر
retarder تاخیر کننده
delays به تاخیر انداختن
delaying به تاخیر انداختن
tarried تاخیر کردن
delay به تاخیر انداختن
hindrances سبب تاخیر
hindrance سبب تاخیر
tarrying تاخیر کردن
tarry تاخیر کردن
lag تاخیر کردن
lagged تاخیر کردن
retardment درنگ تاخیر
rotational delay تاخیر چرخشی
seek delay تاخیر پیگردی
slow down تاخیر کردن
valve lag تاخیر سوپاپ
stick الصاق تاخیر
hold off <idiom> تاخیر کردن
lags تاخیر کردن
tarries تاخیر کردن
dallies تاخیر کردن
average latency تاخیر متوسط
lingered تاخیر کردن
demurrage جریمه تاخیر
delay time زمان تاخیر
delay circuit مدار تاخیر
time lag زمان تاخیر
time lags زمان تاخیر
lingers تاخیر کردن
delayed به تاخیر افتاده
angle of lag زاویه تاخیر
tardy دارای تاخیر
tardiest دارای تاخیر
tardier دارای تاخیر
lag angle زاویه تاخیر
linger تاخیر کردن
tardiness تاخیر ورود
lingering تاخیر کردن
retarding تاخیر کردن
external delay تاخیر خارجی
dallying تاخیر کردن
retard تاخیر کردن
dally تاخیر کردن
retards تاخیر کردن
electromagnetic delay line خط تاخیر الکترومغناطیسی
determining تصمیم گرفتن
afore thought سبق تصمیم
determiners تصمیم گیرنده
i made up my mind to تصمیم گرفتم که ...
decidable تصمیم پذیر
decision box جعبه تصمیم
decision instruction دستورالعمل تصمیم
canon : تصویبنامه تصمیم
canons : تصویبنامه تصمیم
to come to a decision تصمیم گرفتن
to make a decision تصمیم گرفتن
determine تصمیم گرفتن
determiner تصمیم گیرنده
make up one's mind <idiom> تصمیم گیریکردن
to take a d. تصمیم گرفتن
logical decision تصمیم منطقی
decision tree درخت تصمیم
joint resolution تصمیم مشترک
minds تصمیم داشتن
resolved that ...... تصمیم گرفته شد که
regnum تصمیم مقتدرانه
minding تصمیم داشتن
mind تصمیم داشتن
resolves تصمیم گرفتن
nonplus بی تصمیم بودن
decidability تصمیم پذیری
resolve تصمیم گرفتن
decision theory تئوری تصمیم
decision table جدول تصمیم
undecidable تصمیم ناپذیر
decision maker تصمیم گیرنده
cut and dried <idiom> تصمیم قاطع
decision process فرایند تصمیم
A one-sided(unilateral)decision. تصمیم یکجانبه
decision structure ساختار تصمیم
decision symbol علامت تصمیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com