English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
English Persian
To stay the course . تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
Other Matches
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
hold over به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
to launch [start] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
campaign رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
to conduct [run] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
discounting match ادامه ندادن به مسابقه کشتی
handicap مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicaps مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
pits درگود مبارزه قرار دادن
pit درگود مبارزه قرار دادن
take up ادامه دادن
reopen ادامه دادن
run on ادامه دادن
to carry on ادامه دادن
continues ادامه دادن
keep up <idiom> ادامه دادن
hang on <idiom> ادامه دادن
go on <idiom> ادامه دادن
hold good <idiom> ادامه دادن
go along <idiom> ادامه دادن
carry-on ادامه دادن
keeps ادامه دادن
keep ادامه دادن
reopened ادامه دادن
continue ادامه دادن
to keep on ادامه دادن
to continue ادامه دادن
keep on ادامه دادن
carry on ادامه دادن
extend ادامه دادن
to take up ادامه دادن
to follow ادامه دادن
reopening ادامه دادن
extending ادامه دادن
extends ادامه دادن
hold on ادامه دادن
reopens ادامه دادن
furthers ادامه دادن
further ادامه دادن
furthering ادامه دادن
furthered ادامه دادن
to drag on or out ادامه دادن
bring on ادامه دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
keep the home fires burning <idiom> اجازه ادامه دادن
dashes مسیری را ادامه دادن
bide بکاری ادامه دادن
inability to box ناتوان از ادامه دادن
live on بزندگی ادامه دادن
dash مسیری را ادامه دادن
dashed مسیری را ادامه دادن
thwart ادامه دادن یا کشیدن
continuation عمل ادامه دادن
thwarted ادامه دادن یا کشیدن
dwell at اتش را ادامه دادن
to set on با زور ادامه دادن
dwell at به تیراندازی ادامه دادن
to press ahead with با زور ادامه دادن
settle جا دادن ماندن
settles جا دادن ماندن
maintrain ادامه دادن عقیده داشتن
maintained ابقا کردن ادامه دادن
runs دوام یافتن ادامه دادن
run دوام یافتن ادامه دادن
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
keep up with <idiom> به شکل قبل ادامه دادن
maintain ابقا کردن ادامه دادن
hang on ادامه دادن دوام داشتن
maintains ابقا کردن ادامه دادن
border break ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
to rumble on [British E] ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
pick up <idiom> ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
pull off باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
run on ادامه دادن متن بدون توقف
let (something) ride <idiom> ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
carry one's bat تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
to continue one's progress پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
To air the clothes (bed-sheets etc). آفتابب دادن لباس ،( ملحفه وغیره )
increment افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
increments افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
hang-up ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang-ups ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang up ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
fob فریب دادن جیب جلیقه مخصوص ساعت وغیره
enjambment دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
smokehouse محل دود دادن گوشت ماهی وپوست دباغی وغیره
competed مسابقه دادن
tourney مسابقه دادن
compete مسابقه دادن
to scamper مسابقه دادن
competes مسابقه دادن
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
row a race مسابقه کرجی رانی دادن
race مسابقه دادن بسرعت رفتن
bump start اغاز مسابقه با هل دادن موتورسیکلت
raced مسابقه دادن بسرعت رفتن
races مسابقه دادن بسرعت رفتن
campaing شرکت دادن اسب در یک دوره مسابقه
to show somebody up [in a competition] کسی را شکست دادن [در مسابقه ورزشی]
prodify تغییر دادن در تولیداتومبیلهای مسابقه طبق مقررات
sustain پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustained پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustains پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
experimental free handicap دادن وزن اضافی ازمایشی به اسبها برای مسابقه اینده
skull practice کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
hooligans مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligan مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
tug of war مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
sack race مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
observer گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observers گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
selling plater اسب مسابقه قابل خرید پس از مسابقه
opener مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
senior مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
seniors مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
match play مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
fight مبارزه
fights مبارزه
struggle مبارزه
struggled مبارزه
struggles مبارزه
struggling مبارزه
turn to مبارزه
campaigned مبارزه
campaigns مبارزه
campaign مبارزه
campaigning مبارزه
kumite مبارزه
bu مبارزه
stable گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
passive مبارزه منفی
combated مبارزه کردن
combat مبارزه کردن
economic warfare مبارزه اقتصادی
sambon kumite مبارزه سه ضربهای
election campaign مبارزه انتخاباتی
joust مبارزه کردن
electioneering مبارزه انتخاباتی
Anti – corruption campaign . مبارزه با فساد
defying به مبارزه طلبیدن
battling مبارزه ستیز
combats مبارزه کردن
combating مبارزه کردن
challengers مبارزه طلب
challenger مبارزه طلب
face down <idiom> به مبارزه طلبیدن
outdare به مبارزه طلبیدن
defied به مبارزه طلبیدن
the campaign against terrorism مبارزه با تروریسم
to take up the gauntlet مبارزه راپذیرفتن
defies به مبارزه طلبیدن
defy به مبارزه طلبیدن
jousted مبارزه کردن
jousting مبارزه کردن
kyorougei مبارزه تکواندو
bravest به مبارزه طلبیدن
braves به مبارزه طلبیدن
combativeness مبارزه طلبی
jisen مبارزه واقعی
braver به مبارزه طلبیدن
jiya kumite مبارزه ازاد
braved به مبارزه طلبیدن
brave به مبارزه طلبیدن
class struggle مبارزه طبقاتی
kachi make مبارزه تا مرگ
budo روش مبارزه
challengo مبارزه کردن
class struggle مبارزه طبقهای
braving به مبارزه طلبیدن
jousts مبارزه کردن
press campaign مبارزه مطبوعاتی
passives مبارزه منفی
battles مبارزه ستیز
sensei مبارزه مسابقهای
battled مبارزه ستیز
battle مبارزه ستیز
literacy campaign مبارزه با بی سوادی
defiance مبارزه طلبی
ippon kumite مبارزه تک ضربهای
to take up the glove قبول مبارزه کردن
hajime اغاز مبارزه کاراته
jia ippon kumite مبارزه ازاد تک ضربهای
gage مبارزه طلبی گروگذاشتن
combatant جنگی مبارزه طلب
fuku shiki kumite بکارگیری کاتا در مبارزه
challenge round مبارزه با صاحب عنوان
combatants جنگی مبارزه طلب
go dan kumite مبارزه با ضربههای 5 تایی
to take up the gauntlet قبول مبارزه کردن
campaigned لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
championed مبارزه دفاع کردن از
champions مبارزه دفاع کردن از
championing مبارزه دفاع کردن از
campaigning لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com