English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
unlawful assembly تجمع غیر قانونی
Other Matches
clandestine assembly area منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
to lay down a rule قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
automatic release date تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
legitimates عذر قانونی قانونی
legitimate عذر قانونی قانونی
legitimating عذر قانونی قانونی
legitimated عذر قانونی قانونی
authorized stoppage برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
assembly تجمع
public meeting تجمع
forming up تجمع
aggregation تجمع
accumulation تجمع
associations تجمع
congestion تجمع
association تجمع
accumulations تجمع
capital agglomeration تجمع سرمایه
swarmer تجمع کننده
rendezvous area منطقه تجمع
turout تجمع پرسنل
collecting point منطقه تجمع
furunculosis تجمع چندکورک
hive مرکز تجمع
line official داور خط تجمع
accumulation point نقطه تجمع
traffics تجمع مدافعان
trafficking تجمع مدافعان
assembling area منطقه تجمع
assembly area منطقه تجمع
traffic تجمع مدافعان
trafficked تجمع مدافعان
associations تداعی معانی تجمع
line backing دفاع پشت خط تجمع
line backer مدافع پشتیبان خط تجمع
rendezvous area منطقه تجمع موقت
association تداعی معانی تجمع
loose forward مهاجم تک رو پشت خط تجمع
pipe the side تجمع گارد احترام
coagulation تجمع مواد در یک ناحیه
number forward مهاجمان تک رو پشت خط تجمع
dust laden تجمع گرد وغبار
pigmentation تجمع رنگدانه ها در بافتها
concentration camp منطقه تجمع اسرا
rallying points محل تجمع مجدد
concentration camps منطقه تجمع اسرا
rallying point محل تجمع مجدد
boat rendezvous area منطقه تجمع قایقها
recall دستور تجمع قوا دادن
hydrothorax تجمع مایع در حفره جنب
recalled دستور تجمع قوا دادن
hike گرفتن توپ درشروع تجمع
recalls دستور تجمع قوا دادن
pipe the side فرمان تجمع گارد احترام
hiking گرفتن توپ درشروع تجمع
hikes گرفتن توپ درشروع تجمع
hiked گرفتن توپ درشروع تجمع
casual water تجمع موقتی اب روی زمین
bomb cemetery محل تجمع بمبهای فاسد
broken field محوطه دفاعی فراسوی خط تجمع
sick call تجمع برای رفتن به بهداری
sacking حمله به مهاجم پشت خط تجمع
dummy گول زدن حریف در تجمع
dummies گول زدن حریف در تجمع
coil up تجمع ستون در راحت باش
rioted تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
rioting تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
hookup تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی
riot تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
flares پاس کوتاه به مدافع پشت تجمع
flare پاس کوتاه به مدافع پشت تجمع
to recall the troops from Mali دستور تجمع قوا را از کشورمالی دادن
riots تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
convoy assembly port بندر محل تجمع ستون موتوری
snaps روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
huddles گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
huddling گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
snapping روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
huddle گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
snapped روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
snap روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
huddled گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
prisoner of war cage محل تجمع اولیه اسرای جنگی
convoy assembly port بندر محل تجمع کاروان دریایی
assembly order دستورتعمیر دستور جمع شدن درنقطه تجمع
spermatheca کیسه محل تجمع منی درحشرات ماده
spermathecal کیسه محل تجمع منی درحشرات ماده
nail حمله به توپ دار به ویژه درپشت خط تجمع
forming up تجمع و سازمان دادن یکان جمع شدن
encroaching قرار دادن غیرمجاز بدن جلوتراز خط تجمع
gabfest تجمع غیر رسمی جهت گفتگوهای عمومی
nails حمله به توپ دار به ویژه درپشت خط تجمع
nailed حمله به توپ دار به ویژه درپشت خط تجمع
wing forward هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
standoff half بازیگر میانی پشت خط تجمع برای دریافت توپ
ashless dispersant oil نوعی روغن معدنی که مانع تجمع ناخالصیها میگردد
backfield line خطی که یک یارد پشت خط تجمع مهاجمان قرار دارد
cosmopolis شهر بین المللی مرکز تجمع نژادهای مختلف
accretion هر تجمع لای شن ماسه و غیره که بوسیله جریان آب ایجاد شود
blind side سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
ball back ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
sack حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacked حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacks حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
glaciology علمی که در باره تجمع برف ویخ و انجماد در دورههای یخبندان بحث میکند
coalitions در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
coalition در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
square in پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
scrambles دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scramble دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambled دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambling دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
marshalling تجمع جمع شدن دور هم مجتمع شدن یکانها در عملیات اب خاکی
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
rallying points محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
rallying point محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
medical assemblage مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
quick count کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
rallies تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rallied تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
collective fire تجمع اتش جنگ افزارها اتش جمع
rally تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
medical jurisprudence طب قانونی
illegality بی قانونی
normative قانونی
formal قانونی
de jure قانونی
standards قانونی
de jur حق قانونی
dejure حق قانونی
lawful قانونی
canonical قانونی
forensic medicine طب قانونی
legal قانونی
standard قانونی
statutory law قانونی
wife's equity حق قانونی زن
legal medicine طب قانونی
regular قانونی
lawlessness بی قانونی
copyright حق قانونی
constitutional قانونی
regulars قانونی
anarchy بی قانونی
official قانونی
lawless بی قانونی
of age <idiom> سن قانونی
licit قانونی
copyrights حق قانونی
statutory قانونی
legit قانونی
legiskative قانونی
use age عمر قانونی
stand measure اندازه قانونی
lawless غیر قانونی
substituted service ابلاغ قانونی
Legal Advisor مشاور قانونی
fair game شکار قانونی
traites lois قراردادهای قانونی
cognizance اخطار قانونی
unlawful غیر قانونی
the rule of law تامین قانونی
there is a rule that... قانونی هست
age of consent سن قانونی دختر
legitimised قانونی کردن
legitimises قانونی کردن
legitimising قانونی کردن
prosecutor تعقیب قانونی
prosecutors تعقیب قانونی
action at low اقدام قانونی
legitimization قانونی کردن
legitimize قانونی کردن
legitimized قانونی کردن
assize نرخ قانونی
sign over <idiom> بطور قانونی
comeback دلیل قانونی
impedimenta موانع قانونی
comebacks دلیل قانونی
barrister at law وکیل قانونی
underage کمتراز سن قانونی
legitimizing قانونی کردن
legitimate excuse عذر قانونی
legal guardian ولی قانونی
legal easement حق ارتفاق قانونی
legal domicile اقامتگاه قانونی
legal deposit سپرده قانونی
legal circumstantial evidence اماره قانونی
legal capacity صلاحیت قانونی
legal capacity اهلیت قانونی
legal asset دارائی قانونی
legal action اقدام قانونی
lawfulness قانونی بودن
jurisdication اختیار قانونی
medical examiner طبیب قانونی
juridical قانونی شرعی
legal guardianship ولایت قانونی
legalization قانونی کردن
legal suit دادخواست قانونی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com