English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
total discharge تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
deep discharge تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
Other Matches
discharge تخلیه الکتریکی
electric discharge تخلیه الکتریکی
discharges تخلیه الکتریکی
corona discharge تخلیه الکتریکی
electric discharge lamp لامپ تخلیه الکتریکی
discharges اخراج تخلیه الکتریکی
luminous discharge lamp لامپ تخلیه الکتریکی
discharge اخراج تخلیه الکتریکی
discharge tube لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
gas-filled tube لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
flashover تخلیه الکتریکی غیر عادی صاعقه
corona discharge تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
carbon tracking باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
coronas تخلیه بار الکتریکی که برای بار کردن تونر چاپگر لیزری به کار می رود
corona تخلیه بار الکتریکی که برای بار کردن تونر چاپگر لیزری به کار می رود
cargo outturn message پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
evacuation تخلیه یک نقطه ازاهالی یا نیرو تخلیه پزشکی
clearing تخلیه محل تخلیه بیماران
clearings تخلیه محل تخلیه بیماران
electrostatic ذخیره سازی داده به صورت ناحیههای بار الکتریکی کوچک روی وسیله الکتریکی
PSU مدار الکتریکی که حاوی ولتاژ مستقیم است و نیز سطح دلتادی از منبع جریان به سایر مدارهای الکتریکی
fathomless عمیق
profound عمیق
deeper عمیق
deep rooted عمیق
deepest عمیق
deep عمیق
electrical and otherwise الکتریکی و غیر الکتریکی
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
profoundly بطور عمیق
deep hole boring سوراخ عمیق
depth adjustment تنظیم عمیق
deep well چاه عمیق
deep hole drilling سوراخ عمیق
deep percolation نفوذ عمیق
deep targets هدفهای عمیق
in-depth دقیق و عمیق
heartstrings احساسات عمیق
abyss بسیار عمیق
abysses بسیار عمیق
pit type furnace کوره عمیق
abysm بسیار عمیق
advance cracking ترکهای عمیق
midnight دل شب تاریکی عمیق
crevasses شکاف عمیق
soaking pit کوره عمیق
sopor خواب عمیق
crevasse شکاف عمیق
suspiration نفس عمیق
deep drawing کشش عمیق
deep fording عبور از اب عمیق
willie waught جرعه عمیق
recondite عمیق پیچیده
channelled قسمت عمیق اب
inhalation نفس عمیق
canyon دره عمیق
channels قسمت عمیق اب
grand opera اپرای عمیق
channeling قسمت عمیق اب
depth charge خرج عمیق
depth charges خرج عمیق
channeled قسمت عمیق اب
channel قسمت عمیق اب
canyons دره عمیق
aeromedical unit یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
bathyal مربوط به دریای عمیق
ebb tide جریان جذر عمیق
heartstring عمیق ترین احساسات دل
subsoil شخم عمیق زدن
subsoil ploughing شخم گود یا عمیق
suspire نفس عمیق کشیدن
ravine دره تنگ و عمیق
steepest دارای شیب عمیق
ravines دره تنگ و عمیق
pit furnace crane جراثقال کوره عمیق
canons دره عمیق وباریک
pit type furnace کوره نوع عمیق
canon دره عمیق وباریک
psychognosis مطالعه عمیق روانی
reconditely بطور پوشیده یا عمیق
steep دارای شیب عمیق
diving well قسمت عمیق استخر
to be dead asleep در خواب عمیق بودن
deep charge خرج عمیق دریایی
slow-wave sleep [SWS] خواب عمیق [روانشناسی]
clunk صدای عمیق و تو خالی
clunks صدای عمیق و تو خالی
deep fording عبوراز پایاب عمیق
psychognosy مطالعه عمیق روانی
deep supporting fire اتش پشتیبانی عمیق
in a world of one's own <idiom> مشکل عمیق داشتن
To take a deep breath . نفس عمیق کشیدن
deep sleep خواب عمیق [روانشناسی]
plunged گودال عمیق سرازیری تند
deep hole boring machine دستگاه مته سوراخ عمیق
depth-adjustment mechanism طرز کار تنظیم عمیق
plunges گودال عمیق سرازیری تند
deep hole drilling machine دستگاه مته سوراخ عمیق
deep minefield میدان مین عمیق زیرابی
plunge گودال عمیق سرازیری تند
bore hole pump تلمبه توربینی چاه عمیق
tarn دریاچه عمیق وکوچک کوهستانی
heart strings عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
subcutis عمیق ترین قسمت زیر پوست
ruts جای چرخ عمیق روی شوسه
hungry [تورفتگی طاقچه مانند در دیوار عمیق]
rut جای چرخ عمیق روی شوسه
I have thought long and hard about it. خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
cargo outturn report گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
gas electric generating set مولد برق بنزینی- الکتریکی مولد برق گاز الکتریکی
stripping تخلیه
evacuates تخلیه
discharges تخلیه
depletion تخلیه
LSD تخلیه
evacuate تخلیه
exhaust تخلیه
exhausts تخلیه
unloading تخلیه
evacuation تخلیه
emptying تخلیه
evacuating تخلیه
discharged تخلیه
landing, storage, delivery تخلیه
evacuated تخلیه
unstuffing تخلیه
disembarkation تخلیه
discharge تخلیه
straddle trench خندق یا نوعی سنگر عمیق خطی کوتاه که معمولا برای تهیه مستراح اردوگاهی مورد استفاده قرار می گیرد
Sophrosyne وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
discharge head ارتفاع تخلیه
drain cock لوله تخلیه
discahrge pipe لوله تخلیه
discharge nozzle فواره تخلیه
evacuates تخلیه کردن
vacating تخلیه کردن
vacates تخلیه کردن
vacated تخلیه کردن
vacate تخلیه کردن
discharge opening مجرای تخلیه
discharge opening راهگاه تخلیه
evacuating تخلیه کردن
discharge of chips تخلیه براده ها
evacuate تخلیه کردن
evacuated تخلیه کردن
flaming discharge تخلیه مشتعل
exhaust stroke مرحله تخلیه
discharge end سمت تخلیه
exhaust chute ناودان تخلیه
evacuant تخلیه کننده
escape channel مجرای تخلیه اب
discharge currect جریان تخلیه
unloaded تخلیه کردن
disembark تخلیه کردن
disembarked تخلیه کردن
disembarking تخلیه کردن
disembarks تخلیه کردن
discharge conveyor نوار تخلیه
discharge cock شیر تخلیه
discharge chute سرسره تخلیه
disembarkation تخلیه کردن
discharge end محل تخلیه
discharge recorder تخلیه نگار
abreaction تخلیه هیجانی
discharge gate دریچه تخلیه
cooling water discharge تخلیه اب سرد
corollary discharge تخلیه تبعی
corona discharge تخلیه کورونا
unloads تخلیه کردن
education pipe لوله تخلیه
catharsis تخلیه هیجانی
air evacuation تخلیه هوایی
area evacuation تخلیه منطقهای
bank sluice دریچه تخلیه
battlefield evacuation تخلیه پزشکی
blow off شیر تخلیه
brush discharge تخلیه جارویی
chain of evacuation سیستم تخلیه
coefficient of discharge ضریب تخلیه
unload تخلیه کردن
drain plug پیچ تخلیه
disruptive discharge تخلیه جرقهای
depletion zone ناحیه تخلیه
depletion layer ناحیه تخلیه
discharge voltage ولتاژ تخلیه
discharge velocity سرعت تخلیه
discharge valve سوپاپ تخلیه
electron discharge تخلیه الکترونها
discharge spout ناودانه ی تخلیه
discharge resistance مقاومت تخلیه
depletion barrier ناحیه تخلیه
depletion area ناحیه تخلیه
discharging wharf اسکله تخلیه
debarkation net تور تخلیه
defecation تخلیه شکم
electrical discharge تخلیه برقی
dejecta تخلیه مدفوع
discharging berth اسکله تخلیه
discharge pressure فشار تخلیه
discharger of a capacitor تخلیه خازن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com