Dictiornary-Farsi | تخلیه مزاج کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (28 milliseconds)

English	Persian
evacuate	تخلیه مزاج کردن
evacuated	تخلیه مزاج کردن
evacuates	تخلیه مزاج کردن
evacuating	تخلیه مزاج کردن


Other Matches

cargo outturn message	پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
tempered	مخلوط کردن مزاج
tempers	مخلوط کردن مزاج
temper	مخلوط کردن مزاج
to re establish ons's health	تقویت مزاج کردن
to establish one's health	تقویت مزاج کردن
evacuation	تخلیه یک نقطه ازاهالی یا نیرو تخلیه پزشکی
constitutionalize	برای بهداشت مزاج گردش کردن
clearings	تخلیه محل تخلیه بیماران
clearing	تخلیه محل تخلیه بیماران
drain	تخلیه کردن
vacate	تخلیه کردن
vacated	تخلیه کردن
vacates	تخلیه کردن
vacating	تخلیه کردن
evacuate	تخلیه کردن
disembarkation	تخلیه کردن
disembarked	تخلیه کردن
disembarks	تخلیه کردن
evacuating	تخلیه کردن
disembarking	تخلیه کردن
unload	تخلیه کردن
unloaded	تخلیه کردن
unloads	تخلیه کردن
evacuates	تخلیه کردن
evacuated	تخلیه کردن
disembark	تخلیه کردن
draining	تخلیه کردن
to offload	تخلیه کردن
drained	تخلیه کردن
drains	تخلیه کردن
to block and bleed [valve]	مسدود کردن و تخلیه کردن [دریچه] [مهندسی]
defecating	تخلیه کردن شکم
exhausts	تخلیه کردن خروج
exhaust	تخلیه کردن خروج
diffusion	تخلیه کردن بافشار
defecates	تخلیه کردن شکم
to discharge goods	کالا را تخلیه کردن
degasify	تخلیه کردن گاز
road clearance	تخلیه کردن جاده
defecate	تخلیه کردن شکم
defecated	تخلیه کردن شکم
diffusion	کم کردن از قدرت تخلیه فشار
debarkation	تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
clearance	پاک سازی تایید صلاحیت تخلیه کردن
priming	پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
honey combing	روش انبار کردن و تخلیه کالاها به طریقه لانه زنبوری و خوشهای
aeromedical unit	یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
kidneys	مزاج
kidney	مزاج
temperaments	مزاج
temperament	مزاج
blood	مزاج
disposition	مزاج
capriciousness	تلون مزاج
lax	لینت مزاج
wholesome	خوش مزاج
tetchy	تند مزاج
irascible	اتشی مزاج
brainish	اتشی مزاج
tetchyŠetc	تند مزاج
fickleness	تلون مزاج
phlegmatic	بلغمی مزاج
bilious	سودایی مزاج
bilious	صفرایی مزاج
choleric	سودایی مزاج
had health	علت مزاج
hot-headed	آتشی مزاج
whimsies	تلون مزاج
whims	تلون مزاج
hot	تند مزاج
atrabilious	سست مزاج
queasy	لطیف مزاج
hotheaded	تند مزاج
whim	تلون مزاج
good health	صحت مزاج
hotter	تند مزاج
hot liver	مزاج شهوانی
hottest	تند مزاج
vigorous health	مزاج قوی
whimseys	تلون مزاج
whimsy	تلون مزاج
iracund	اتش مزاج
fitfulness	تلون مزاج
quick tempered	تند مزاج
passionate	اتشی مزاج
constriction	قبض مزاج
flightiness	تلون مزاج
constrictions	قبض مزاج
hot blooded	اتشی مزاج
health	سلامت مزاج
hot-blooded	اتشی مزاج
fiery	اتشی مزاج
cyclothyme	دمدمی مزاج
phlegmy	بلغمی مزاج
phlegmatic temperament	مزاج بلغمی
d. constitution	ضعف مزاج
crabbed	تند مزاج
temperamental	تند مزاج
acidulent	تند مزاج
spleenful	اتش مزاج
queazy	لطیف مزاج
temperamentally	تند مزاج
beach gear	وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
corona	تخلیه بار الکتریکی که برای بار کردن تونر چاپگر لیزری به کار می رود
coronas	تخلیه بار الکتریکی که برای بار کردن تونر چاپگر لیزری به کار می رود
whigmaleerie	تلون مزاج وهم
constipation	خشکی مزاج [پزشکی]
whimsey	هوس تلون مزاج
sanguine temperament	مزاج خونی یا دموی
passages	رویداد کارکردن مزاج
pliant	دمدمی مزاج تاشو
mettlesome	اتش مزاج سرکش
flightily	ازروی تلون مزاج
passage	رویداد کارکردن مزاج
bill of health	گواهی صحت مزاج
weathercocks	ادم دمدمی مزاج
dyschezia	خشکی مزاج [پزشکی]
costiveness	خشکی مزاج [پزشکی]
whigmaleery	تلون مزاج وهم
alcoholism	تاثیر الکل در مزاج
inflamable	زبانه کش اتش مزاج
capricious	دمدمی مزاج بوالهوس
peevish	تند مزاج ناراضی
inconstancy	بی ثباتی تلون مزاج
indisposition	بهم خوردگی مزاج
pips	اختلال مزاج خال
weathercock	ادم دمدمی مزاج
pipping	اختلال مزاج خال
indispositions	بهم خوردگی مزاج
obsequiousness	تملق مزاج گویی
constitution	نظام نامه مزاج
constitutions	نظام نامه مزاج
pip	اختلال مزاج خال
pepper box	ادم اتشی مزاج
pipped	اختلال مزاج خال
biliousness	مزاج صفرائی یاسودائی
spleeny	اتش مزاج تندخو
wholesomeness	خوش مزاج سرحال
To be hot tempered.	آتشی(مزاج) بودن
dejecta	کارکردن مزاج مریض
embonpoint	دارای مزاج سالم و خوب
flighty	دمدمی مزاج متلون المزاج
as changeable as a weathercock <idiom>	مثل بوقلمون [دمدمی مزاج]
irritable	تند مزاج تحریک پذیر
capriciously	از روی تلون مزاج بوالهوسانه
inconstantly	ازروی تلون مزاج بطور تغییرپذیر
weather cock	باد نما ادم دمدمی مزاج
taeniasis	بدی مزاج بواسطه کرم کدو
erratic	غیرقابل پیش بینی دمدمی مزاج
cargo outturn report	گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
light o love	زن سبک مزاج و دمدمی یکجور رنگ رقص
airsick	مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
evacuated	تخلیه
evacuation	تخلیه
discharges	تخلیه
exhaust	تخلیه
exhausts	تخلیه
unloading	تخلیه
evacuate	تخلیه
unstuffing	تخلیه
LSD	تخلیه
depletion	تخلیه
emptying	تخلیه
evacuates	تخلیه
discharge	تخلیه
landing, storage, delivery	تخلیه
disembarkation	تخلیه
stripping	تخلیه
discharged	تخلیه
evacuating	تخلیه
discharge resistance	مقاومت تخلیه
battlefield evacuation	تخلیه پزشکی
brush discharge	تخلیه جارویی
education pipe	لوله تخلیه
neural discharge	تخلیه عصبی
defecation	تخلیه شکم
high rate discharge	تخلیه شدید
tipper	تخلیه کننده
dejecta	تخلیه مدفوع
clearing out [of a place]	تخلیه [فضایی]
depopulation	تخلیه جمعیت
impulse discharge	تخلیه ضربهای
sluiceway	دهانه تخلیه
abreaction	تخلیه هیجانی
depletion zone	ناحیه تخلیه
depletion layer	ناحیه تخلیه
oscillating discharge	تخلیه مواج
catharsis	تخلیه هیجانی
surging discharge	تخلیه نوشی
rotary discharger	تخلیه گر گردان
drain plug	پیچ تخلیه
non self maintained discharge	تخلیه وابسته
bank sluice	دریچه تخلیه
electrical discharge	تخلیه برقی
point discharge	تخلیه نقطهای
roll on/roll off	بارگیری- تخلیه
site clearance	تخلیه کارگاه
depletion area	ناحیه تخلیه
electric discharge	تخلیه الکتریکی