English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English Persian
to direct traffic through ترافیک را از طریق...هدایت کردن
Other Matches
guidance هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
fighter direction هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
pmos ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
road traffic ترافیک جاده ترافیک خیابان
to divert [British E] / detour [American E] [the] traffic منحرف کردن ترافیک
to bring traffic to a standstill ترافیک را متوقف کردن
to open something to [the] traffic چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
homing guidance هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
beamrider موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
mace نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
terminal guidance هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
maces نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
inertial guidance سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
stellar guidance سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
metabolize دگرگون کردن از طریق متابولیزم
interface وصل کردن از طریق رابط
administrative storage انبار کردن به طریق اداری
interfaces وصل کردن از طریق رابط
phone صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phones صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoning صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
conductance ضریب هدایت قدرت هدایت
types وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
keyboarding وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
typed وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
type وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
gyro pilot سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
key وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
illumination by reflection روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
celestial guidance سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
direct هدایت کردن
guides هدایت کردن
navigated هدایت کردن
rede هدایت کردن
guided هدایت کردن
directing هدایت کردن
conduct هدایت کردن
convey هدایت کردن
directs هدایت کردن
navigates هدایت کردن
navigating هدایت کردن
steering هدایت کردن
conveying هدایت کردن
conveyed هدایت کردن
conveys هدایت کردن
directed هدایت کردن
convect هدایت کردن
navigate هدایت کردن
guide هدایت کردن
conning هدایت کردن
conducts هدایت کردن
cons هدایت کردن
conned هدایت کردن
con هدایت کردن
conducted هدایت کردن
conducting هدایت کردن
conducting هدایت کردن بردن
conducted هدایت کردن بردن
direction مسیر هدایت کردن
conducts هدایت کردن بردن
fire direction هدایت کردن اتش
conduct هدایت کردن بردن
lead هدایت کردن بست اتصال
leads هدایت کردن بست اتصال
debunk کسی را اگاه و هدایت کردن
canalize هدایت اجباری منشعب کردن
debunked کسی را اگاه و هدایت کردن
debunks کسی را اگاه و هدایت کردن
debunking کسی را اگاه و هدایت کردن
turn off guidance هدایت هواپیماروی باند تاکسی کردن
trims هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trim هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
steers راهنمایی کردن هدایت کردن
preside اداره کردن هدایت کردن
steered هدایت کردن راهنمایی کردن
conduct اجرا کردن هدایت کردن
steered راهنمایی کردن هدایت کردن
leads راهنمایی کردن هدایت کردن
steer هدایت کردن راهنمایی کردن
steer راهنمایی کردن هدایت کردن
presiding اداره کردن هدایت کردن
steers هدایت کردن راهنمایی کردن
presided اداره کردن هدایت کردن
directed اداره کردن هدایت کردن
presides اداره کردن هدایت کردن
direct اداره کردن هدایت کردن
conducts اجرا کردن هدایت کردن
conducted اجرا کردن هدایت کردن
lead راهنمایی کردن هدایت کردن
conducting اجرا کردن هدایت کردن
directs اداره کردن هدایت کردن
lead هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
intensive cultivation اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
illumination by diffusion روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
trafficked ترافیک
traffic ترافیک
traffics ترافیک
trafficking ترافیک
traffic flow کشش ترافیک
traffic control کنترل ترافیک
telecommunication traffic ترافیک ارتباطات
telecommunication traffic ترافیک مخابرات
dense traffic ترافیک سنگین
heavy traffic ترافیک سنگین
telephone traffic recorder ثبات ترافیک
traffic on public roads ترافیک [جاده]
street traffic ترافیک [جاده]
traffic induit ترافیک القایی
single lane [file] traffic ترافیک تک خطی
through traffic ترافیک ترانزیتی
high speed traffic ترافیک سریع
telephone traffic ترافیک تلفنی
induced traffic ترافیک القایی
density of traffic تراکم ترافیک
frequency of calls تراکم ترافیک
turning traffic ترافیک پیچ دار
to block [hold up] (the) traffic ترافیک را نگه داشتن
commercial road traffic ترافیک جاده تجاری
in normal situations on public roads در ترافیک معمولی خیابان
average daily traffic [ADT] متوسط ترافیک روزانه
moving traffic ترافیک در حال حرکت
There is heavy traffic. ترافیک سنگین است.
to obstruct [tie up] (the) traffic مانع ترافیک شدن
The traffic is heavy. ترافیک سنگین است.
rush-hour traffic ساعت شلوغی ترافیک
programs نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
program نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
to regulate the flow of traffic [جریان] ترافیک را کنترل کرن
to regulate the traffic [جریان] ترافیک را کنترل کرن
HyperTerminal برنامه ارتباطی که در ویندوز وجود دارد و به کاربر امکان صدا کردن کامپیوتر راه دور از طریق مودم و فایلهای ارتباطی میدهد
road capacity کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
During the rush hours. درساعات شلوغی [پر رفت وآمد پر ترافیک]
Is there a road with little traffic? آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
to be closed to [all] traffic برای [همه نوع] ترافیک بسته بودن
air traffic control radar system راداری کمکی در سیستم کنترلی ترافیک هوایی
graphics پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند
siding [railway] دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
parking siding دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
siding [railway] دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
parking siding دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
insulating مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulate مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
reeducate دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
direct fire هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
via از طریق
how از چه طریق
in what way <adv.> به چه طریق
tao طریق
to what extent <adv.> به چه طریق
how far <adv.> به چه طریق
way طریق
vi'a prep از طریق
serial روش ارسال ترافیک شبکه TCP/ IP روی خط سری , مثل مودم تلفن
serials روش ارسال ترافیک شبکه TCP/ IP روی خط سری , مثل مودم تلفن
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
officially از طریق اداری
just as well <adv.> به همان طریق
available by در دسترس از طریق .....
roads طریق خیابان
similite بهمان طریق
noway به هیچ طریق
hereditarily به طریق ارث
in no wise بهیچ طریق
dy drawing lots به طریق قرعه
road طریق خیابان
equally <adv.> به همان طریق
by payment از طریق پرداخت
slips روش ارسال ترافیک شبکه TCP/ IP روی خط سریال مثل اتصال مودم تلفن
slip روش ارسال ترافیک شبکه TCP/ IP روی خط سریال مثل اتصال مودم تلفن
slipped روش ارسال ترافیک شبکه TCP/ IP روی خط سریال مثل اتصال مودم تلفن
automatic terminal information service ارسال مداوم اطلاعات غیرکنترلی ثبت شده در مناطق ترمینالهای دذارای ترافیک سنگین
azimuth guidance هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
c آموزش از طریق کامپیوتر
volatility separation جداسازی از طریق فراریت
by acceptance از طریق قبولی نویسی
keyed in <past-p.> وارده از طریق کلید
in what manner چطور بچه طریق
road haulage حمل از طریق جاده
in or after this manner بدینسان [بدین طریق]
prescriptive right حق مالکیت از طریق مرورزمان
by tender از طریق مزایده یا مناقصه
illegaly از طریق غیر قانونی
not even by [not even through] [not even by means of ] نه حتی به وسیله [به طریق]
query by example سئوال از طریق مثال
request mast از طریق سلسله مراتب
modem وسیلهای که امکان ارسال داده از طریق خط تلفن با تبدیل کردن سیگنال دودویی از کامپیوتر به سیگنال آنالوگ صوتی ه قابل ارسال روی خط تلفن است فراهم می :ند
noise که از طریق میدان الکتریکی یا مغناطیسی
unearned از طریق کار به دست نیامده
administrative shippings ارسال اماد به طریق اداری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com