Total search result: 201 (12 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
march order |
ترتیب حرکت دستورراهپیمایی |
|
|
Other Matches |
|
route order |
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه |
tabbing |
ترتیب حرکت تمرکز از یک دگمه یا میدان به دیگر با انتخاب کلید tab |
random processing |
پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده |
schedules |
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره |
scheduled |
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره |
schedule |
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره |
collocation |
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران |
real time |
با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد |
chains |
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند |
chain |
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند |
firing order |
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح |
differential ailerons |
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است |
batting order |
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت |
wave |
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه |
waved |
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه |
waves |
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه |
waving |
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه |
feinted |
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف |
feint |
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف |
feints |
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف |
feinting |
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف |
mouse |
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید |
mouses |
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید |
trackball |
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند |
cruise |
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی |
cruised |
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی |
move off the ball |
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ |
cruises |
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی |
cruising |
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی |
stroked |
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا |
taped |
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی |
strokes |
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا |
stroke |
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا |
stroking |
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا |
tapes |
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی |
fish tailing |
حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت] |
tape |
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی |
counter clockwise |
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت |
transferring |
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت |
compound motion |
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی |
transfers |
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت |
transfer |
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت |
aberration |
جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد |
drags |
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه |
dragged |
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه |
drag |
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه |
mouses |
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن |
mouse |
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن |
relative |
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است |
momentum |
سرعت حرکت شتاب حرکت |
angle of depression |
میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله |
moving havens |
مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی |
skulls |
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب |
skull |
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب |
travelling overwatch |
راهپیمایی با پوشش حرکت راهپیمایی با استفاده ازمراقبت حرکت با اتش |
bounding overwatch |
حرکت خیز به خیز با پوشش حرکت با اتش و مانور |
node |
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت |
nodes |
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت |
quadrature encoding |
سیستمی که جهت حرکت mouse را مشخص میکند. در یک mouse مکانیکی , دو احساس WS و سیگنال حرکت عمودی و افقی آنرا تشخیص می دهند. با این روش این سیگنالها ارسال می شوند |
ordering |
ترتیب |
assortments |
ترتیب |
systems |
ترتیب |
irregular |
بی ترتیب |
sequence |
ترتیب |
system |
ترتیب |
organisations |
ترتیب |
organization |
ترتیب |
order |
ترتیب |
arr |
ترتیب |
collocation |
ترتیب |
disorderly |
بی ترتیب |
arramgement |
ترتیب |
orderless |
بی ترتیب |
arrangment |
ترتیب |
ordonnance |
ترتیب |
configurations |
ترتیب |
catenation |
ترتیب |
configuration |
ترتیب |
ataxic |
بی ترتیب |
to order <idiom> |
به ترتیب |
sequences |
ترتیب |
randomly |
بی ترتیب |
random |
بی ترتیب |
out of kelter |
بی ترتیب |
serialization |
ترتیب |
set up |
ترتیب |
management |
ترتیب |
assortment |
ترتیب |
regvlarity |
ترتیب |
immethodical |
بی ترتیب |
pial |
بی ترتیب |
kelter or kilter |
ترتیب |
lay out |
ترتیب |
arrangement |
ترتیب |
respectively |
به ترتیب |
managements |
ترتیب |
in series |
به ترتیب |
to make an arrangement |
ترتیب |
arrangements |
ترتیب |
regularity |
ترتیب |
kelter |
ترتیب |
anomaly |
بی ترتیب |
regularities |
ترتیب |
organizations |
ترتیب |
orderliness |
ترتیب |
anomalies |
بی ترتیب |
stabile |
بدون حرکت بی حرکت |
to map out |
ترتیب دادن |
tactics |
نظم و ترتیب |
systems |
نظم ترتیب |
rating |
ترتیب تقدم |
sequence |
رشته ترتیب |
in chronological order |
به ترتیب تاریخ |
birth order |
ترتیب ولادت |
ratings |
ترتیب تقدم |
chronological |
به ترتیب تاریخ |
line up |
به ترتیب ایستادن |
line-up |
به ترتیب ایستادن |
line-ups |
به ترتیب ایستادن |
indue order |
به ترتیب صحیح |
order of battle |
ترتیب نیرو |
kelter |
بی ترتیب مختل |
untune |
بی ترتیب کردن |
runs |
ترتیب محوطه |
run |
ترتیب محوطه |
train |
نظم ترتیب |
trained |
نظم ترتیب |
trains |
نظم ترتیب |
gradational |
به ترتیب درجه |
formation |
ترتیب قرارگرفتن |
sort order |
نظم ترتیب |
first in first out |
به ترتیب ورود |
compose sequence |
ترتیب ساختگی |
descending order |
ترتیب نزولی |
decreasing order |
ترتیب کاهنده |
connecting arrangement |
ترتیب پیوسته |
data set |
ترتیب داده |
word order |
ترتیب واژه ها |
lighting scheme |
ترتیب روشنایی |
connecting arrangement |
ترتیب متصل |
dresses |
ترتیب دادن |
dress |
ترتیب دادن |
control sequence |
ترتیب کنترل |
rearrangements |
ترتیب مجدد |
system |
نظم ترتیب |
collating sequence |
ترتیب تلفیقی |
discipline |
تادیب ترتیب |
disciplines |
تادیب ترتیب |
firing order |
ترتیب احتراق |
fifo |
به ترتیب ورود |
calling sequence |
ترتیب فراخوانی |
expandede order |
ترتیب مبسوط |
sort key |
کلید ترتیب |
rearrangement |
ترتیب مجدد |
castrametation |
فن ترتیب اردو |
march order |
ترتیب راهپیمایی |
ordains |
ترتیب دادن |
desultorily |
بطور بی ترتیب |
ordaining |
ترتیب دادن |
ordained |
ترتیب دادن |
descending sort |
ترتیب نزولی |
ordain |
ترتیب دادن |
disciplining |
تادیب ترتیب |
In this order. In this way. |
باین ترتیب |
critical assembly |
ترتیب بحرانی |
arrangement |
ترتیب اصلاح |
disordered |
بی ترتیب اشفته |
sequence control |
کنترل ترتیب |
sequence counter |
ترتیب شمار |
alphabetical order |
ترتیب رکوردها |
relative location |
ترتیب نسبی |
sequencer |
ترتیب سنج |
sequence number |
شماره ترتیب |
concerning this <adv.> |
به این ترتیب |
sequencing |
ترتیب گذاری |
instrumentation |
ترتیب اهنگ |
sequencing |
ترتیب دهی |
precedence |
ترتیب تقدم |
sequence check |
مقابله ترتیب |
arrangement |
ترتیب تنظیم |
alternatively <adv.> |
به ترتیب دیگر |
apart from that <adv.> |
به ترتیب دیگر |
at the same time [on the other hand] <adv.> |
به ترتیب دیگر |
by the same token <adv.> |
به ترتیب دیگر |
on the other hand <adv.> |
به ترتیب دیگر |
on the other side <adv.> |
به ترتیب دیگر |
otherwise <adv.> |
به ترتیب دیگر |
partial order |
ترتیب جزئی |
partial order |
پاره ترتیب |
arrangements |
ترتیب تنظیم |
arrangements |
ترتیب اصلاح |
curialism |
ترتیب دربارپاپ |
as to that <adv.> |
به این ترتیب |
arrengement |
ترتیب دادن |
make-up |
ترتیب گریم |
schemed |
ترتیب رویه |
for this purpose <adv.> |
به این ترتیب |
schemes |
ترتیب رویه |
layout |
ترتیب وسایل |
hereunto <adv.> |
به این ترتیب |