Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
dispose
ترتیب کارها رامعین کردن
Other Matches
schedule
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduling
مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
priorities
سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
priority
سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
job
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
jobs
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
evaluated
چیزی رامعین کردن
to reason out something
چیزی رامعین کردن
evaluate
چیزی رامعین کردن
evaluating
چیزی رامعین کردن
evaluates
چیزی رامعین کردن
time
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
timed
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
times
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
objectify
خاصیت و ماهیت چیزی رامعین کردن
preform
قبلا شکل چیزی رامعین کردن
valuate
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
pull one's weight
<idiom>
کارها را تقسیم کردن
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things.
کارها را قبضه کردن
To put things straight(right).
کارها را درست کردن
draw up
کارها را تنظیم کردن
To spoilt things . To mess thing up .
کارها را خراب کردن
to make things hum
کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
to mend matters
کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
dispatching priority
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
random processing
پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
collocation
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
snow line
خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
gauger
کسیکه گنجایش چلیک وغیره رامعین میکند
piracy
کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
chains
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
hashing
تبدیل یک کلید به یک ادرس که در ان کلیدها محل اطلاعات رامعین می کنند درهم سازی
untune
بی ترتیب کردن
phase out
به ترتیب خارج کردن
firing order
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
circuitry
مداربندی کردن ترتیب مدارها
sequences
به ترتیب مرتب کردن دنباله
agree
ترتیب دادن درست کردن
to phase out something
به ترتیب خارج کردن چیزی
agrees
ترتیب دادن درست کردن
sequence
به ترتیب مرتب کردن دنباله
agreeing
ترتیب دادن درست کردن
countermining
زنجیری کردن ترتیب انفجار مینها
selectively
مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
selective
مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
relational
کارها
relation
کارها
alphasort
مرتب کردن داده به ترتیب حروف الفبا
accession
به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
collate
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collated
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
to dress a salad with mayonnaise
مزین کردن
[ترتیب دادن ]
سالاد با مایونز
programme of work
برنامه کارها
programme of work
صورت کارها
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
reformat
فرمت کردن دیسکی که حاوی داده است و پاک کردن داده به این ترتیب
disarranged
بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranges
بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranging
بی ترتیب کردن مختل کردن
wanton
بی ترتیب کردن شهوترانی کردن
derange
بی ترتیب کردن دیوانه کردن
disarrange
بی ترتیب کردن مختل کردن
To take things easy(lightly)
کارها را آسان گرفتن
all aggairs pivot upon him
کارها بدست او می گرد د
Things are very slack (quiet) at the moment.
فعلا" که کارها خوابیده
I am ready to compromise.
کارها روبراه است
job scheduler
زمان بند کارها
artwork
کارها و تصاویر گرافیکی
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
کارها را بجریان انداختن
hang-up
<idiom>
تاخیر دربعضی از کارها
To get things moving. To set the wheels in motion.
کارها راراه انداختن
Our affairs are shaping well.
کارها داردسروصورت می گیرد
riprap
سنگچینی بی ترتیب صدای وزش باد تند سنگریزی کردن
pull (something) off
<idiom>
باانجام رساندن کامل کارها
She is not concerned with all that .
با این کارها کاری ندارم
push (someone) around
<idiom>
اجبار شخص درانجام کارها
put the cart before the horse
<idiom>
انجام کارها بدون نظم
We are past that sort of thing .
دیگر این کارها از ماگذشته
i. for doing any thing
عدم صلاحیت در همه کارها
jobs
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
job
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
batches
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
set the pace
<idiom>
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
batch
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
Things are coming to a critical juncture .
کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
lineup
اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
priority
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
It is an absolute chaos.
همه رشته کارها از دست در رفته است
resource
تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
activities
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
priorities
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
activity
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
minor league
دسته یا گروه فرعی ورزشی تیمهای کودکان یا تازه کارها
general
برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
commonest
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
commoners
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
generals
برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
common
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
dry run
اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
agenda
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
hierarchical communications system
روش اختصاص توابع کنترلی و پردازش در شبکهای از کامپیوتر که برای کارها مناسبند
agendas
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
critical path analysis
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
pert
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
alphabetize
به ترتیب الفبا نوشتن باحروف الفبا بیان کردن
job
زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
jobs
زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
off load
انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
electronic cottage
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
cellars
محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد
cellar
محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد
batch
1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
batches
1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
immethodical
بی ترتیب
system
ترتیب
systems
ترتیب
ordering
ترتیب
disorderly
بی ترتیب
in series
به ترتیب
configuration
ترتیب
anomaly
بی ترتیب
orderliness
ترتیب
set up
ترتیب
arr
ترتیب
serialization
ترتیب
arramgement
ترتیب
out of kelter
بی ترتیب
configurations
ترتیب
management
ترتیب
assortment
ترتیب
catenation
ترتیب
ordonnance
ترتیب
respectively
به ترتیب
organizations
ترتیب
to order
<idiom>
به ترتیب
order
ترتیب
assortments
ترتیب
managements
ترتیب
pial
بی ترتیب
sequences
ترتیب
sequence
ترتیب
arrangements
ترتیب
to make an arrangement
ترتیب
regvlarity
ترتیب
regularity
ترتیب
regularities
ترتیب
organization
ترتیب
ataxic
بی ترتیب
irregular
بی ترتیب
kelter or kilter
ترتیب
organisations
ترتیب
collocation
ترتیب
arrangment
ترتیب
orderless
بی ترتیب
kelter
ترتیب
anomalies
بی ترتیب
arrangement
ترتیب
lay out
ترتیب
randomly
بی ترتیب
random
بی ترتیب
ratings
ترتیب تقدم
sequence
رشته ترتیب
disordered
بی ترتیب اشفته
orchestrations
ترتیب هم اهنگی
relative location
ترتیب نسبی
rating
ترتیب تقدم
sequence
ترتیب دادن
random fill
خاکریز بی ترتیب
rearrangement
ترتیب مجدد
sequences
رشته ترتیب
expandede order
ترتیب مبسوط
desultorily
بطور بی ترتیب
disciplines
تادیب ترتیب
sequence number
شماره ترتیب
rearrangements
ترتیب مجدد
sequence counter
ترتیب شمار
disciplining
تادیب ترتیب
permanencies
ترتیب همیشگی
permanency
ترتیب همیشگی
rearrngement
ترتیب مجد د
sequence control
کنترل ترتیب
sequencer
ترتیب سنج
sequencing
ترتیب گذاری
sequences
ترتیب دادن
arrangements
ترتیب اصلاح
orchestration
ترتیب هم اهنگی
first in first out
به ترتیب ورود
firing order
ترتیب احتراق
arrangement
ترتیب تنظیم
arrangement
ترتیب اصلاح
fifo
به ترتیب ورود
discipline
تادیب ترتیب
gradational
به ترتیب درجه
sequencing
ترتیب دهی
sequence check
مقابله ترتیب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com