English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 267 (40 milliseconds)
English Persian
seize تصرف کردن
seized تصرف کردن
seizes تصرف کردن
occupation تصرف کردن
occupations تصرف کردن
hold تصرف کردن
holds تصرف کردن
grab تصرف کردن
grabbed تصرف کردن
grabbing تصرف کردن
grabs تصرف کردن
occupies تصرف کردن
occupy تصرف کردن
occupying تصرف کردن
deflower تصرف کردن
deflowered تصرف کردن
deflowering تصرف کردن
deflowers تصرف کردن
come into تصرف کردن
glom on to تصرف کردن
put in possession تصرف کردن
take possession of تصرف کردن
to come into تصرف کردن
to take possession of تصرف کردن
to come to تصرف کردن
to get possession of تصرف کردن
Search result with all words
secure تصرف کردن گرفتن هدف
secures تصرف کردن گرفتن هدف
regain دوباره تصرف کردن
regained دوباره تصرف کردن
regaining دوباره تصرف کردن
regains دوباره تصرف کردن
seize ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
hold جا گرفتن تصرف کردن
holds جا گرفتن تصرف کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture تصرف کردن ربایش
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures تصرف کردن ربایش
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing تصرف کردن ربایش
occupies تصرف کردن سرگرم کردن
occupy تصرف کردن سرگرم کردن
occupying تصرف کردن سرگرم کردن
possess تصرف کردن دارا بودن
possesses تصرف کردن دارا بودن
possessing تصرف کردن دارا بودن
eviction چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
evictions چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
dispossess از تصرف محروم کردن
dispossessed از تصرف محروم کردن
dispossesses از تصرف محروم کردن
dispossessing از تصرف محروم کردن
preoccupies از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupy از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupying از پیش اشغال یا تصرف کردن
conquer فتح کردن تصرف کردن
conquering فتح کردن تصرف کردن
conquers فتح کردن تصرف کردن
deforce تصرف عدوانی کردن
deforce تصرف غاصبانه کردن
disseise تصرف عدوانی کردن
escheat حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
to enter ضبط کردن تصرف کردن
use and occupation عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
Other Matches
seizure تصرف
arrangement تصرف
seizures تصرف
acquest تصرف
tenure تصرف
possession تصرف
originality تصرف
occupation حق تصرف
arrangements تصرف
right of possession حق تصرف
possession ید تصرف
possessorship تصرف
occupation تصرف
occupations حق تصرف
occupations تصرف
occupancy تصرف
keeping تصرف
lien حق تصرف
seizor تصرف کننده
seisin تصرف مطلق
possessing در تصرف داشتن
larceny تصرف غیرقانونی
occupation اشغال تصرف
modification تصرف در معنی
seizing تصرف توقیف
priority سبق تصرف
priorities سبق تصرف
tenendum مدت تصرف
figuration ترکیب تصرف
possesses در تصرف داشتن
seizin تصرف املاک
inhabitancy تصرف حق سکنی
possess در تصرف داشتن
seisin تصرف املاک
right of lien حق تصرف وثیقه
occupations اشغال تصرف
seizin تصرف مطلق
vesture تصرف اراضی
forceble entry and detainer تصرف عدوانی
possessory right حق تصرف یا مالکیت
prepossession تصرف قبلی
tenability قابلیت تصرف
forcible entry and detainer تصرف عدوانی
lien حق تصرف وثیقه
restitution اعاده تصرف
re-entry اعاده تصرف
re entry اعاده تصرف
to hold in fee تصرف مطلق داشتن در
disposable income درامد قابل تصرف
forcible de ainer ضبط یا تصرف عدوانی
interpolated دخل و تصرف در سند
tenements هر چیز قابل تصرف
interpolate دخل و تصرف در سند
usucaption تصرف بلا معارض
orinality قوه انشا تصرف
redisseinsin اعاده تصرف عدوانی
abate غصب یا تصرف عدوانی
abated غصب یا تصرف عدوانی
abates غصب یا تصرف عدوانی
abating غصب یا تصرف عدوانی
interpolates دخل و تصرف در سند
tenement هر چیز قابل تصرف
mere right حق مالکیت بدون تصرف
expropriator سلب تصرف کننده
interpolating دخل و تصرف در سند
possession by title of ownership تصرف به عنوان مالکیت
reduction into possession از قوه به فعل دراوردن تصرف
suppliant خواهان دعوی اعاده تصرف
vested in possession واگذاری مال تحت تصرف
tenruial وابسته بمدت تصرف یااجاره
personal disposable income درامد قابل تصرف شخصی
ejectment حق تصرف ملک ومطالبه خسارت
land control operation عملیات تصرف اماجهای زمینی
lien حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
hold down نصرف به عنوان مالکیت تصرف مالکانه
misappropriation of public property تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
things in possession اموالی که بالفعل در تصرف شخص هستند
hold down برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
deflorate تصرف شده بکارت ازدست داده
knight service تصرف مجانی ملک دربرابرخدمت نظامی
p is nine points of the law تصرف شرط عمده مالکیت است
feudality تصرف بشرط خدمت اصول ملوک الطوایفی
chose in action حق مالکیت نسبت به اموالی که در تصرف فرد نیست
occupation حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
occupations حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
lien حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
catches ذخایر به دست امده ازدشمن تصرف وسایل و سلاح دشمن
prescription دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
prescriptions دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
copyhold تصرف زمین بموجب رونوشت صورتی که درمحکمه ارباب تیول تنظیم میش
waste of manor اراضی کشت نشده اطراف ملک مورد اجاره یا تصرف که مستاجرین و متصرفین در ان حق علف چر دارند
wastes تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
waste تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
things in action اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
prior possession تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
disposable personal income درامد شخصی قابل تصرف درامد خالص پس از کسرمالیات
wife's equity عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
captured تصرف شده اغتنامی دستگیر شده
reputed owner در CL تاجرورشکسته مالک اعتباری کلیه اموالی که در تصرف داردتلقی میشود ولو اینکه واقعا" مالک انها نباشد و این از نظر حفظ حقوق غرماء است
termed مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
term مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
terming مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
the house is in my possession خانه در تصرف من است خانه در دست من است
hold over به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com