English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
double image تصویر مضاعف
Other Matches
images سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
cropped کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
image [سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
tweening محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
crop کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
crops کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
pictures آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picturing آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picture آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictured آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
acrobats که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
acrobat که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
videoed متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
video متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videos متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoing متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
images تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود
image [تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
flickered تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickers تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flicker تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
spherization جلوه ویژه برنامه گرافیک کامپیوتری که تصویر را به کره تبدیل میکند یا تصویر را حول یک شکل کروی می چرخاند
lossless compression روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
auto الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
autos الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
refreshed بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
persistence مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
hypertext روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
pen drawing تصویر خطی تصویر مدادی
tracings تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracing تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
double مضاعف
multiple مضاعف
double line خط مضاعف
double precision مضاعف
doubled up مضاعف
duplex مضاعف
doubled مضاعف
duplexes مضاعف
bilateral مضاعف
orthographic تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
double salt ملح مضاعف
double salt نمک مضاعف
double refraction انکسار مضاعف
double punch منگنه مضاعف
birefringence انکسار مضاعف
birefringence شکست مضاعف
double refraction شکست مضاعف
double precision دقت مضاعف
doubled مضاعف نمودن
two throw ladder پلکان مضاعف
peak to peak voltage ولتاژ مضاعف
double taxation مالیات مضاعف
double word کلمه مضاعف
doubled up مضاعف نمودن
bilateral observation دیدبانی مضاعف
fiddle blocks قرقره مضاعف
duplexing مضاعف کردن
duplexing مضاعف سازی
duplex console پیشانه مضاعف
duplex computer کامپیوتر مضاعف
dual nationality تابعیت مضاعف
doubly linked با پیوند مضاعف
doubliy بطور مضاعف
doubleword کلمه مضاعف
doubled columns ستونهای مضاعف
dual density تراکم مضاعف
double lead screw حلزونی مضاعف
double blowing دمش مضاعف
double junction اتصال مضاعف
double counting محاسبه مضاعف
double مضاعف نمودن
double dissociation گسست مضاعف
binary جفتی مضاعف
double bond اتصال مضاعف
double cropping کشت مضاعف
double beam پرتو مضاعف
double density تراکم مضاعف
double diode دیود مضاعف
double alternation تناوب مضاعف
double decomposition تجزیه مضاعف
double length طول مضاعف
double density چگالی مضاعف
double length با طول مضاعف
background تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
backgrounds تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
doubled pawns پیادهای مضاعف شطرنج
double tape نوار مساحی مضاعف
double taxation مالیات بندی مضاعف
double entry دفتر داری مضاعف
double contact lamp لامپ با اتصال مضاعف
double triode لامپ تریود مضاعف
double beam شعاع مضاعف نور
double irradiation technique روش تاباندن مضاعف
double limiter محدود کننده مضاعف
double piston engine موتور پیستون مضاعف
double density recording ضبط تراکم مضاعف
double blind method روش بی نام مضاعف
electrical double layer لایه مضاعف الکتریکی
oversrike چاپ مضاعف دخشه
double hardening سخت گردانی مضاعف
double linked list لیست پیوندی مضاعف
images نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
raster scan ردیابی افقی محل تصویر پیمایش محل تصویر
image dissector tube لامپ تجزیه کننده تصویر لامپ دیسکتور تصویر
alum سولفات مضاعف الومینیوم و پتاسیم
double two high rolling mill دستگاه نورد مضاعف دوبل
addend عدد مضاعف عددافزوده شده
double filament lamp لامپ رشتهای با فیلامان مضاعف
image formation تولید تصویر تصویر
iceland spar کلسیت شفاف دارای خاصیت انکسار مضاعف
polyene ترکیبی الی که دارای پیوستگی مضاعف است
double buffering روش انتقال اطلاعات میان کامپیوتر و دستگاه جانبی میانگیر مضاعف
scanned درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scan درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scans درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
multipe expansion of credit استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
bilateral spotting دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
multiple مضاعف چند ردیفه چند لولهای
double مضاعف کردن دولا کردن
doubled مضاعف کردن دولا کردن
duodide دیود مضاعف دیود دوبل
doubled up مضاعف کردن دولا کردن
picturing تصویر
projection تصویر
projections تصویر
gratings در تصویر
illustrations تصویر
illustration تصویر
grating در تصویر
ikons تصویر
icons تصویر
icon تصویر
portrayals تصویر
vignettes تصویر
vignette تصویر
afterimage رد تصویر
skews تصویر کج
skewing تصویر کج
skew تصویر کج
portrayal تصویر
delineation تصویر
image line خط تصویر
pictured تصویر
images تصویر
scenography تصویر
imagery تصویر
image تصویر
picture تصویر
portraits تصویر
portrait تصویر
pictures تصویر
shape تصویر
shapes تصویر
likeness تصویر
likenesses تصویر
display image نمای تصویر
viewing screen صفحه تصویر
body image تصویر بدن
picture tube لامپ تصویر
virtual image تصویر مجازی
card image تصویر کارت
picture signal سیگنال تصویر
composite video تصویر ترکیبی
direct video storage tube نگاهدارنده تصویر
documentary photography تصویر روشن
projection of a point تصویر نقطه
projection tube لامپ تصویر
real image تصویر حقیقی
retinal image تصویر شبکیه ای
picture signal علامت تصویر
pix تصویر یا تصویرها
reverse image تصویر وارونه
roentgenogram تصویر رونتگن
picture writing تصویر نگاری
scanned image تصویر پوشیده
raster محل تصویر
tablature تصویر نقاشی
video generator مولد تصویر
pixel سلول تصویر
anaglyph تصویر ژرفانما
forms تصویر وجه
mirror image تصویر قرینه
mirror image تصویر آیینه ای
mirror images تصویر قرینه
mirror images تصویر ایینهای
image formation تصویر سازی
clear picture تصویر شفاف
formed تصویر وجه
effigies تصویر برجسته
effigy تصویر برجسته
form تصویر وجه
sharp picture تصویر شفاف
screen صفحه تصویر
picturesque شایان تصویر
radiograph تصویر رونتگن
radiographs تصویر رونتگن
tear out پارگی تصویر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com