English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
coincidence تطبیق برخورد
coincidences تطبیق برخورد
Other Matches
channelled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
collisions برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision برخورد کردن برخورد تصادف کردن
harmony تطبیق
match تطبیق
harmonies تطبیق
comparison تطبیق
checked تطبیق
comparisons تطبیق
adjustment تطبیق
check تطبیق
matches تطبیق
adjustments تطبیق
accommodating تطبیق
matching تطبیق
adaptation تطبیق
checks تطبیق
conformation تطبیق
confirmation تطبیق
collation تطبیق
collations تطبیق
adaptations تطبیق
compare with تطبیق کردن
identification تطبیق تمیز
adjusability قابلیت تطبیق
coordinator تطبیق کننده
certificate of compliance گواهی تطبیق
adjustments تنظیم تطبیق
adapted تطبیق شده
matched تطبیق یافته
adjust تطبیق دادن
adapter تطبیق کننده
concordance تطبیق نامه
adapter تطبیق دهنده
adjusting تطبیق دادن
adjusts تطبیق دادن
accommodations تطبیق موافقت
accommodation تطبیق موافقت
adaption تطبیق اقتباس
accomodate تطبیق کردن
checks تطبیق کردن
checked تطبیق کردن
check تطبیق کردن
adjustable قابل تطبیق
dark adaptation تطبیق با تاریکی
alignment تطبیق دادن
collation تطبیق دستخط ها
collations تطبیق دستخط ها
inapplicable تطبیق نکردنی
conform تطبیق کردن
adaptations تطبیق اقتباس
conformed تطبیق کردن
conforming تطبیق کردن
conforms تطبیق کردن
accommodate تطبیق نمودن
concordances تطبیق نامه
accommodate تطبیق دادن
alignments تطبیق دادن
completeness check تطبیق کامل
reconciling تطبیق کردن
reconciles تطبیق کردن
accommodates تطبیق دادن
accommodates تطبیق نمودن
accommodated تطبیق دادن
accommodated تطبیق نمودن
reconcile تطبیق کردن
comparison تطبیق سنجش
comparisons تطبیق سنجش
gibes تطبیق کردن
jibe تطبیق کردن
jibed تطبیق کردن
jibes تطبیق کردن
jibing تطبیق کردن
adaptation تطبیق اقتباس
fire support coordination تطبیق اتش
verification وارسی تطبیق
fire coordination تطبیق اتش
match تطبیق تطابق
matches تطبیق تطابق
maladjustment عدم تطبیق
reconcilement التیام تطبیق
stock adjustment تطبیق موجودی
versatility تطبیق پذیری
maladjustments عدم تطبیق
template matching تطبیق الگوها
inapplicably بطوریکه تطبیق ننماید
irreconcilable غیر قابل تطبیق
adapters تطبیق دهنده ماسوره
adaptors تطبیق دهنده ماسوره
adaptor تطبیق دهنده ماسوره
impedance comparator تطبیق دهنده امپدانس
adapter flange فلانژ تطبیق دهنده
adapter sleeve پوسته تطبیق دهنده
adapter boards برد تطبیق دهنده
adapter bearing یاطاقان تطبیق دهنده
adapter arbor میله تطبیق دهنده
adaptive قابل تطبیق توافقی
adapter toolholder ابزارگیر تطبیق دهنده
application of low to instances تطبیق قانون با موارد
adapter booster غلاف تطبیق دهنده
idealization تطبیق یا تطابق با تصور
inapplicability عدم تناسب یا تطبیق
fire support coordinator تطبیق دهنده اتشها
inventory reconciliation تطبیق اسناد موجودی
acoustic coupler تطبیق دهنده صوتی
adaptation kit جعبه ابزار تطبیق
channel adapter تطبیق دهنده کانال
orients روانه کردن تطبیق دادن
versatile چندسو گرد تطبیق پذیر
reconcilability التیام پذیری قابلیت تطبیق
tallied تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallied تطبیق کردن مطابق بودن
tallies تطبیق کردن مطابق بودن
tallies تطبیق کردن حساب نگهداشتن
sliding scales جدول قابل تطبیق با در امدافراد
sliding scale جدول قابل تطبیق با در امدافراد
tally تطبیق کردن مطابق بودن
tally تطبیق کردن حساب نگهداشتن
adaptation kit جعبه وسایل تطبیق دهنده
tallying تطبیق کردن مطابق بودن
tallying تطبیق کردن حساب نگهداشتن
orient روانه کردن تطبیق دادن
orienting روانه کردن تطبیق دادن
tick نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
ticked نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
harmonist موسیقی دان متخصص تطبیق روایات
ticks نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
accomodation تطبیق طرز زندگی با محیط همراهی
to align oneself with somebody خود را با کسی میزان [تطبیق] کردن
time chart جدول تطبیق ساعات نصف النهارات مختلف
coordination تشریک مساعی تطبیق دادن هم اهنگ کردن
agriology مطاله و تطبیق اداب و رسوم قبایل وحشی
homing adaptor تطبیق کننده مسیر پروازهواپیما با جهت امواج راداریا ایستگاه کنترل
collisions برخورد
intersected برخورد
intersects برخورد
intersect برخورد
clashes برخورد
clashed برخورد
clash برخورد
confliction برخورد
osculation برخورد
appulse برخورد
tangency برخورد
ill favored بد برخورد
criss-cross برخورد
criss-crossed برخورد
criss-crosses برخورد
criss-crossing برخورد
collision برخورد
approached برخورد
incidence برخورد
strike برخورد
contacts برخورد
strikes برخورد
reception برخورد
receptions برخورد
impacts برخورد
attitude برخورد
attitudes برخورد
approaches برخورد
striking برخورد
strikingly برخورد
impact برخورد
contacting برخورد
conflicts برخورد
stopped برخورد
conflict برخورد
stop برخورد
contacted برخورد
stopping برخورد
stops برخورد
contact برخورد
conflicted برخورد
approach برخورد
impacts برخورد کردن
affable خوش برخورد
touche اعلام برخورد
take the blade برخورد شمشیرها
osculate برخورد کردن
greet درود برخورد
elastic collision برخورد الاستیک
crossing point محل برخورد دو خط
tilted منازعه برخورد
probability of collision احتمال برخورد
impact strength استحکام برخورد
impact برخورد کردن
collision frequency فراوانی برخورد
electron impact برخورد الکترونها
collision rate میزان برخورد
collision rate نرخ برخورد
collision rate سرعت برخورد
elastic collision برخورد کشسان
conflict of interest برخورد منافع
conflux همریزگاه برخورد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com