English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 199 (9 milliseconds)
English Persian
gleam تظاهر موقتی
gleamed تظاهر موقتی
gleaming تظاهر موقتی
gleams تظاهر موقتی
Other Matches
slump کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumped کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumping کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumps کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
effusions تظاهر
eyewash تظاهر
semblance تظاهر
grimace تظاهر
pretensions تظاهر
effusion تظاهر
pretence تظاهر
pretences تظاهر
pretenses تظاهر
affectations تظاهر
make believe تظاهر
pretension تظاهر
grimaced تظاهر
grimaces تظاهر
displays تظاهر
displaying تظاهر
displayed تظاهر
display تظاهر
grimacing تظاهر
affectation تظاهر
pretense تظاهر
prudery تظاهر
make-believe تظاهر
fakery تظاهر
dissemble تظاهر کردن
pretend تظاهر کردن
affects تظاهر کردن به
simulation وانمود تظاهر
simulations وانمود تظاهر
shams تظاهر کردن
affect تظاهر کردن به
feign تظاهر کردن
sham تظاهر کردن
preciosity تصنع تظاهر
pass off <idiom> تظاهر کردن
ostensive تظاهر امیز
flashiness خودفروشی تظاهر
sham تظاهر کردن
feints تظاهر به عملیات تظاهرات
take a dive تظاهر به ناک اوت
feints نمایش دروغی تظاهر
feinting تظاهر به عملیات تظاهرات
feinting نمایش دروغی تظاهر
feinted تظاهر به عملیات تظاهرات
feinted نمایش دروغی تظاهر
feint تظاهر به عملیات تظاهرات
ostentation خود فروشی تظاهر
feint نمایش دروغی تظاهر
demonstration تظاهر به انجام عملیات کردن
She was pretending to be happy. او [زن] تظاهر به شاد بودن کرد.
demonstrations تظاهر به انجام عملیات کردن
His liberalism is merely a pose [an act] آزادمنشی او فقط تظاهر است
put up a good front <idiom> وانمودبه خوشحالی ،تظاهر به خوشحال بودن
To stage political demonstrations. تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
demonstrated نشان دادن تظاهر به عمل کردن
The demonstrators were waving the flags. تظاهر کنندگان پرچمها راتکان می دادند
demonstrates نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrating نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrate نشان دادن تظاهر به عمل کردن
To pretend sickness(ignorance). تظاهر به ناخوشی ( بی اطلاعی وناآگاهی ) کردن
To be a bit la – di – da . «مکش مرگ ما» بودن ( پرافاده و اهل تظاهر )
face dodge گول زدن حریف با تظاهر به پاس دادن
one two تظاهر شمشیربازبه دفاع و حمله در همان مسیر
adinterim موقتی
tentative <adj.> موقتی
pro forma موقتی
temporary <adj.> موقتی
flying bridge پل موقتی
provisional <adj.> موقتی
treadway پل موقتی
interim موقتی
provisionary موقتی
extemporaneous موقتی
jackleg موقتی
make-shift <adj.> موقتی
makeshift <adj.> موقتی
provisory <adj.> موقتی
intrim موقتی
phantom tumour برامدگی موقتی
floating bridge پل متحرک موقتی
bastes کوک موقتی
phantom tumour باد موقتی
faddle سرگرمی موقتی
cornering انحصار موقتی
corners انحصار موقتی
corner انحصار موقتی
temporary error خطای موقتی
temporariness موقتی بودن
house of d. زندان موقتی
non resident مقیم موقتی
basted کوک موقتی
scratch file فایل موقتی
scrip رسید موقتی
provisionality جنبه موقتی
provisionality موقتی بودن
baste کوک موقتی
make shift construction طرح موقتی
sojoiurn اقامت موقتی
make do چاره موقتی
sojourner ساکن موقتی
funk hole پناهگاه موقتی
temporary gauge اشل موقتی
temporary income درامد موقتی
coalition اتحاد موقتی
coalitions اتحاد موقتی
adjournment تعطیل موقتی
adjournments تعطیل موقتی
sojourn اقامت موقتی
sojourns اقامت موقتی
bivouacs اردوگاه موقتی
bivouacs اردوی موقتی
bivouacking اردوی موقتی
bivouacked اردوگاه موقتی
bivouacked اردوی موقتی
bivouac اردوگاه موقتی
bivouac اردوی موقتی
dugouts پناهگاه موقتی
bivouacking اردوگاه موقتی
temporary storage انباره موقتی
temporary structures ساختمانهای موقتی
barricading سنگربندی موقتی
barricades سنگربندی موقتی
barricaded سنگربندی موقتی
barricade سنگربندی موقتی
dugout پناهگاه موقتی
palliative مسکن موقتی
temporal موقتی زودگذرفانی
non-resident مقیم موقتی
palliatives مسکن موقتی
non-residents مقیم موقتی
temporary data set مجموعه داده موقتی
Band-Aid چارهی سطحی و موقتی
stop gap وسیله یا چاره موقتی
Band-Aids چارهی سطحی و موقتی
treadway bridge پل عبور موقتی پیاده
interim dividend سود سهام موقتی
recesses تعطیل موقتی تنفس
interregnum دوره حکومت موقتی
casual uplift بالا رفتن موقتی
casual uplift بالا بردن موقتی
interregnums دوره حکومت موقتی
brainstorm اشفتگی فکری موقتی
brainstorms اشفتگی فکری موقتی
booths پاسگاه یادکه موقتی
booth پاسگاه یادکه موقتی
recess تعطیل موقتی تنفس
frame هیکل حالت موقتی
gasoline dump مخزن موقتی بنزین
jury sturt پایه اضافی یا موقتی
interrex رئیس حکومت موقتی
interlocutory موقتی غیر قطعی
dump انبار موقتی اشغالدان
interregna دوره حکومت موقتی
interim dividend سود موقتی سهام
interim certificates سند قرضه موقتی
hoarding جمع اوری دیوار موقتی
makeshift چاره موقتی ادم رذل
hoardings جمع اوری دیوار موقتی
put someone up به کسی بطور موقتی جا دادن
casual water تجمع موقتی اب روی زمین
radar silence خاموش کردن موقتی رادارها
epaulement استحکام موقتی جناحی مترس
quarterback draw نوعی حمله که مهاجم پشت خط مرکزی با تظاهر به پاس عقب می رود و بعد خودبجلو میشتابد
cornering انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
corners انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
corner انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
blackout فراموشی [یا بیهوشی یا نابینایی] موقتی [پزشکی]
retrench دارای سنگر موقتی زیرزمینی کردن
assembly of notables مجلس بزرگان یا اعیان پارلمانی موقتی
to have a blackout فراموشی [یا بیهوشی یا نابینایی] موقتی داشتن [پزشکی]
strip نوار مین گذاری باند فرود موقتی
barracking منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barracked منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
surging تغییر ناگهانی و موقتی ولتاژبا جریان در یک مدار
barrack منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
glitches خرابی تصادفی یا موقتی در سخت افزار گیر در برنامه
glitch خرابی تصادفی یا موقتی در سخت افزار گیر در برنامه
jumpers سیم هادی برای ایجاد انشعاب فرعی موقتی
jumper سیم هادی برای ایجاد انشعاب فرعی موقتی
breastwork استحکام یاسنگر موقتی نرده بندی عرشه جلو کشتی
tack weld وسیلهای برای سنجش ونمایش سرعت شفت گردنده جوش موقتی
He is a show-off. He likes to put on an act. He likes to show off. اهل تظاهر است [اهل نمایش وژست]
backslap تظاهر بصمیمیت کردن چاخان کردن
full power اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
assume تظاهر کردن تقلید کردن
assumes تظاهر کردن تقلید کردن
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
dump انبار موقتی زاغه مهمات انبار
bridge finance وام موقتی [تا دریافت وام اصلی ]
bridge loan وام موقتی [تا دریافت وام اصلی ]
kytoon انتن گازی هلیومی انتن موقتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com