English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
wage determination تعیین دستمزد
Search result with all words
minimim wage law قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
wage fund theory of wages نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
kabal قبال [نوعی واحد اندازه گیری در تبریز معادل هزار و چهارصد گره می باشد و جهت تعیین مقدار دستمزد بافنده بکار می رود.]
Other Matches
authentication تعیین نشانی تعیین معرف کردن
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
factor payments دستمزد
salary دستمزد
wages دستمزد
waged دستمزد
wage دستمزد
feoff دستمزد
salaries دستمزد
stipends دستمزد
stipend دستمزد
pays دستمزد
paying دستمزد
rapine دستمزد
waging دستمزد
pay دستمزد
dosimetry تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
wage index شاخص دستمزد
wage costs مخارج دستمزد
wage control کنترل دستمزد
wage constraint محدودیت دستمزد
daily pay دستمزد روزانه
wage compution day دستمزد ساعتی
wage ceiling حداکثر دستمزد
wage ceiling سقف دستمزد
wage agreement قرارداد دستمزد
rate of wage نرخ دستمزد
fee مزد دستمزد
minimum wage حداقل دستمزد
base wage rate حداقل دستمزد
annual wage دستمزد سالانه
wage cuts کاهش دستمزد
wage market بازار دستمزد
wage policy سیاست دستمزد
wage rate نرخ دستمزد
cash-wage دستمزد نقدی
wage stabilization ثبات دستمزد
wage standard دستمزد استانده
wage funds مایه دستمزد
wage funds وجوه دستمزد
direct labour دستمزد مستقیم
wage freeze انجماد دستمزد
payroll سیاهه دستمزد
wage differentials اختلاف در دستمزد
rate of wage increase نرخ افزایش دستمزد
wage profit ratio نسبت دستمزد به سود
indirect labour هزینه دستمزد غیرمستقیم
raise بالا بردن دستمزد
raises بالا بردن دستمزد
wage bargain چانه زنی دستمزد
wage agreement موافقت نامه دستمزد
wage flexibility انعطاف پذیری دستمزد
wage income درامد بشکل دستمزد
The wages wI'll be raised. دستمزد ها بالاخواهند رفت
wage system نظام پرداخت دستمزد
wage price spiral دور تسلسل دستمزد
wage freeze ثابت نگهداشتن دستمزد
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
practice fee دستمزد [مثال ویزیت دکتر]
primage دستمزد بار زدن کشتی
air priorities committee کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
mandate قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
truck system اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
convoy routing تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
radar locating تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
running fix کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
cottage contract نوعی قرارداد بافت روستایی که کارفرما کاغذ شطرنجی، نخ های رنگ شده و طرح را آماده کرده و دستمزد بافنده پس از فروش به وی پرداخت می شود
Moghat مقات [نوعی واحد اندازه گیری در مشهد که مبنای آن تعداد هزار و دویست گره در یک ردیف طولی و عرضی بوده و جهت پرداخت دستمزد بافنده بکار می رود.]
retainer حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainers حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
designations تعیین
determination تعیین
appointments تعیین
formulation تعیین
specification تعیین
appointment تعیین
designation تعیین
fixation تعیین
fixations تعیین
assignment of space تعیین جا
emplacement تعیین جا
determines تعیین کردن
assignment تعیین تعدادسهمیه
budget determinant تعیین بودجه
moisture determination تعیین رطوبت
determine تعیین کردن
watermark تعیین میزان مد اب
coefficient of determination ضریب تعیین
quantification تعیین خاصیت
determining تعیین کردن
routes تعیین خط مسیر
predesignation تعیین قبلی
blood group تعیین کردن
blood groups تعیین کردن
price determination تعیین قیمت
blood types تعیین کردن
assignability قابل تعیین
route تعیین خط مسیر
blood type تعیین کردن
assignment of tasks تعیین وفایف
range determination تعیین مسافت
watermarks تعیین میزان مد اب
ascertian تعیین کردن
assignments تعیین تعدادسهمیه
crucial تعیین کننده
indicating تعیین کننده
earmarked تعیین شده
nominative تعیین شده
determinative تعیین کننده
fixes تعیین کردن
fix تعیین کردن
frequency assignment تعیین فرکانس
fix on تعیین کردن
frequency allocation تعیین فرکانس
delimitation تعیین حدود
foreordainment تعیین از پیش
emplacement تعیین محل
enumeration تعیین شماره
placements تعیین شغل
frequency determination تعیین فرکانس
frequency designation تعیین فرکانس
determination coefficient ضریب تعیین
specified تعیین شده
formulation تعیین کردن
appointe تعیین کردن
appraisal تعیین قیمت
job placement تعیین شغل
appraisals تعیین قیمت
completely specified با تعیین کامل
crucially تعیین کننده
indentification تعیین هویت
damage assessment تعیین خسارات
admensuration تعیین اندازه
admeasurement تعیین اندازه
income determination تعیین درامد
demark تعیین حدودکردن
determinable قابل تعیین
placement تعیین شغل
identifying تعیین کردن
identify تعیین کردن
identifies تعیین کردن
identified تعیین کردن
assignations تعیین وقت
assignation تعیین وقت
specifying تعیین کردن
appoint تعیین کردن
appoints تعیین کردن
identification تعیین هویت
titration تعیین عیار
typification تعیین نمونه
unitization تعیین واحد
valorization تعیین ارزش
assessments تعیین مالیات
assessment تعیین مالیات
indeterminable تعیین ناپذیر
bound تعیین کردن
specify تعیین کردن
specifies تعیین کردن
appropriated <adj.> <past-p.> تعیین شده
provided <adj.> <past-p.> تعیین شده
laid on <past-p.> تعیین شده
nominations تعیین نامزدی
nomination تعیین نامزدی
orientation تعیین موقعیت
orientation تعیین جهت
locations تعیین محل جا
location تعیین محل جا
slate تعیین کردن
determinants تعیین کننده
signification تعیین افهار
slated تعیین کردن
slates تعیین کردن
avows شرط تعیین
sex determination تعیین جنسیت
avow شرط تعیین
avowing شرط تعیین
tell off تعیین کردن
redirection تعیین جهت
determinant تعیین کننده
abounds تعیین حدودکردن
abounding تعیین حدودکردن
abounded تعیین حدودکردن
redirection تعیین مسیر
demarcation تعیین حدود
placement tests ازمونهای تعیین شغل
dateable قابل تعیین تاریخ
predestine قبلا تعیین کردن
authentication equipment وسایل تعیین نشانی
pin point تعیین دقیق نقاط
preassigned قبلا تعیین شده
designable قابل طرح یا تعیین
designatory وابسته به تخصیص و تعیین
determinate تعیین شده محدود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com