English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
apportionment تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
Other Matches
european monetary agreement موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
divisor عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
base band 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdividing بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
sector کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
great persons اشخاص بزرگ
many people خیلی اشخاص
many persons خیلی اشخاص
artificial persons اشخاص حقوقی
natural persons اشخاص طبیعی
person perception ادراک اشخاص
displaced persons اشخاص پناهنده
omnium gatherum مجموعه اشخاص
many a man بسا اشخاص
knowledge of persons شناسایی اشخاص
these people این اشخاص
personas اشخاص یک کتاب
few men اشخاص کمی
personae اشخاص یک کتاب
persona اشخاص یک کتاب
so many menŠso many minds هر چه اشخاص بیشتر
through the grapevine <idiom> از اشخاص دیگری پرسیدن
adhominem حمله یا اعتراض به اشخاص
to suck eggs اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
withindoors اشخاص داخل منزل
inter alia میان اشخاص دیگر
criss-crosses امضای اشخاص بیسواد
blacklist صورت اشخاص بدحساب
blacklisting صورت اشخاص بدحساب
panel صورت اسامی اشخاص
blacklists صورت اشخاص بدحساب
blacklisted صورت اشخاص بدحساب
criss-crossing امضای اشخاص بیسواد
offences against persons جرائم بر علیه اشخاص
play off <idiom> رفتار مختلف با اشخاص
panels صورت اسامی اشخاص
dog paddle شنای اشخاص مبتدی
criss-cross امضای اشخاص بیسواد
criss-crossed امضای اشخاص بیسواد
common touch استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
lonely hearts اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
high-powered مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
subjects of international law اشخاص حقوق بین الملل
he is not of that type ازان قبیل اشخاص نیست
interested parties اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
sucker list <idiom> لیستی از اشخاص ساده لوح
dais سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
round up جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
One must not judge by appearances . بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
intelligentsia اشخاص با هوش و خردمند طبقه روشنفکر
acidosis فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
get one's own way <idiom> اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
anachronism اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
mixed laws قوانین مربوط به اشخاص واموال economy mixed
anachronisms اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
damage صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
covenantor اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
infant در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
personals بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
camp followers اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
bouncer ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
camp follower اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
infants در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
credit union موسسهای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد
bouncers ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
character actors هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character actor هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
governess زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
governesses زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
monetary پولی
moneyed پولی
impecuniosity بی پولی
moneyary پولی
pockets پولی
impecuniousity بی پولی
pocket پولی
pecuniary پولی
venal پولی
mercenaly پولی
monetary control کنترل پولی
financial property اموال پولی
monetary control نظارت پولی
polyethylene پولی اتیلن
monetary convention اتحاد پولی
pay patient مریض پولی
financial property داراییهای پولی
pecuniary liability ضمانت پولی
reconvert پولی را مجدداتسعیرکردن
financial inventory ذخایر پولی
unit of currency واحد پولی
polywag پولی واگ
polymyxin پولی میکسین
monetary assets دارائیهای پولی
monetary authorities مقامات پولی
monetary base مبنای پولی
grooved pulley پولی شیاردار
loose pulley پولی هرزگرد
money order حواله پولی
money matters امور پولی
monetary targets اهداف پولی
money income درامد پولی
monetary base پایه پولی
money illusion خطای پولی
money illusion توهم پولی
dealing for money معاملات پولی
money capital سرمایه پولی
monetary unit واحد پولی
tight money کنترل پولی
monetary instruments ابزارهای پولی
real غیر پولی
monetary value ارزش پولی
monetary system سیستم پولی
monetary sector بخش پولی
money orders حواله پولی
monetary policy سیاست پولی
monetary deflation محدودیت پولی
monetary deflation انقباض پولی
monetary restriction محدودیت پولی
monetary economy اقتصاد پولی
monetary expansion توسعه پولی
monetary incentive مشوق پولی
backing پشتوانه پولی
money wage مزد پولی
monetary school مکتب پولی
monetary reserves ذخائر پولی
monetary inflation تورم پولی
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
talent scouts کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
vampire روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
vampires روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
talent scout کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
hyperdeflation انقباض پولی شدید
i owe some money to you یک پولی به شما بدهکارم
impecuniously از روی بی پولی یا افلاس
he is pressed for money از بی پولی در مضیقه است
strategic concentration by rail سیستم پولی فلزی
free capital سرمایه گذار پولی
gold standard نظام پولی طلا
tight money سیاست پولی انقباضی
i am pushed for money ازبی پولی درفشار
gold currency system نظام پولی طلا
it was a خوب پولی بود
expansionary monetary policy سیاست پولی انبساطی
bimetallism نظام پولی دو فلزی
bimetallic standard پایه پولی دو فلزی
money rate of interest نرخ بهره پولی
national money income درامد ملی پولی
nonmonetarists اقتصاددانان غیر پولی
nonmonetary assets دارائیهای غیر پولی
nonmonetary income درامد غیر پولی
nonmonetary sector بخش غیر پولی
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
pecuniary externalities پی امدهای خارجی پولی
poly vinil chloride کلرور پولی وینیل
dollar area منطقه پولی دلار
pure monetary policy سیاست پولی خالص
rate of money wage نرخ مزد پولی
european monetary fund صندوق پولی اروپا
european monetary system سیستم پولی اروپایی
contractionary monetary policy سیاست پولی انقباضی
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
financed تامین هزینه پولی
financing تامین هزینه پولی
finance تامین هزینه پولی
prices ارزش پولی کالا
price ارزش پولی کالا
finances تامین هزینه پولی
not for the world <idiom> دراعضای هیچ پولی
down and out <idiom> هیچ پولی نداشتند
feel the pinch <idiom> دچار بی پولی شدن
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
deflation انقباض پولی رکود
feather bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
international monetary reserves ذخائر پولی بین المللی
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
Money entrusted to my care . پولی که با مانت نزد من سپرده شد
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
strapped for cash <idiom> هیچ پولی دربساط نداشتن
polyester الیاف یاپارچه پولی استر
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
easy money پولی که براحتی بدست اید
poundage مقدار پولی برحسب لیره
ether مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
monetrarist keynesian debate بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
army deposit fund سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
e p u 591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
the proceeds of the sale پولی که از محل فروش بدست می اید
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com