Total search result: 201 (4 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
concurrence |
تلاقی دو نیرو در یک خط عملیات نقطه تلاقی همزمان بودن |
|
|
Other Matches |
|
vanishing point |
نقطه تلاقی |
intersection point |
نقطه تلاقی |
point of intersection |
نقطه تلاقی |
crossing point |
نقطه تلاقی |
crossing points |
نقطه تلاقی |
crossing |
نقطه تلاقی دوراهی |
telematics |
نقطه تلاقی راه دور وپردازش خودکار اطلاعات |
crossing point |
نقطه تقاطع نقطه تلاقی |
crossing points |
نقطه تقاطع نقطه تلاقی |
conflux |
تلاقی |
confluences |
تلاقی |
weaving |
تلاقی |
confluence |
تلاقی |
anastomois |
تلاقی |
collision |
تلاقی |
collisions |
تلاقی |
anastomosis |
تلاقی |
tangency |
تلاقی |
incidence matrix |
ماتریس تلاقی |
commissure |
محل تلاقی |
gantlet |
تلاقی کردن |
interactional points |
نقاط تلاقی |
meetings |
تلاقی همایش |
meeting |
تلاقی همایش |
groins |
محل تلاقی دوطاق |
groin |
محل تلاقی دوطاق |
countering |
باجه تلاقی کردن |
countered |
باجه تلاقی کردن |
counter |
باجه تلاقی کردن |
redezvous |
محل تلاقی یکانها |
mould line |
خط حاصل از تلاقی دو سطح |
quits |
بی حساب تلاقی شده |
outfall |
محل تلاقی دوابریز |
meeting |
تلاقی وسائط نقلیه برخوردها |
weaving distance |
طول تلاقی مسافت همبری |
meetings |
تلاقی وسائط نقلیه برخوردها |
confluences |
اتصال یا تلاقی دو نهر همریختنگاه |
concourse |
محل تلاقی چندخیابان یا جاده |
gantlet |
: محل تلاقی دو خط راه اهن |
csma/cd |
دستیابی چندتایی با کشف تلاقی |
pitch curves |
تلاقی سطوح طرفین دندانه |
concourses |
محل تلاقی چندخیابان یا جاده |
confluence |
اتصال یا تلاقی دو نهر همریختنگاه |
creasing |
محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین |
creases |
محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین |
creased |
محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین |
crease |
محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین |
buttock lines |
نیمرخ تلاقی صفحات قائم باسطح اجسام صلب |
carrier sense |
detect collision accesswith multiple دستیابی چندتایی با کشف تلاقی |
passing place |
محل پیش بینی شده برای تلاقی در راههای شوسهای |
junction well |
چاهها یا گودالهایی که درمحل تلاقی تغییر شیب زهکشهای زیرزمینی ایجادمیگردند |
relief hole |
سوراخی در ورقههای فلزی که تلاقی دو خم را بدون تاب برداشتن صفحه ممکن میسازد |
buffered computer |
کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد |
mach stem |
جبهه موج حاصل از تلاقی موج برخوردی و منعکس |
redezvous |
تلاقی کردن ملاقات کردن |
synchronous operation |
عملیات همزمان |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
point of application of a force |
نقطه فرود نیرو |
worked |
انتقال انرژی برابرحاصلضرب نیرو در جابجایی نقطه اثر ان |
work |
انتقال انرژی برابرحاصلضرب نیرو در جابجایی نقطه اثر ان |
coincide |
همزمان بودن |
synchrinized |
همزمان بودن |
coincided |
همزمان بودن |
coincides |
همزمان بودن |
coinciding |
همزمان بودن |
initial point |
نقطه شروع عملیات |
landing threshold |
نقطه شروع عملیات اب خاکی |
synchronised |
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت |
synchronising |
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت |
synchronises |
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت |
synchronizes |
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت |
synchronize |
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت |
force rendezvous |
نقطه الحاق هواپیماها یاکشتیها برای اجرای عملیات |
evacuation |
تخلیه یک نقطه ازاهالی یا نیرو تخلیه پزشکی |
desqview |
نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد |
junctions |
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره |
junction |
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره |
duplication check |
بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد |
processor |
به صورت همزمان همزمان کار کند |
reference point |
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر |
service peculiar |
امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو |
carrying |
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها |
carries |
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها |
carry |
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها |
carried |
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها |
control point |
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور |
transducer |
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری |
farmgate type operations |
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی |
anticrop operations |
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی |
counter air operations |
عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن |
counter air |
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن |
foot spot |
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد |
pull up point |
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب |
triple point |
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی |
bearing |
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما |
picture point |
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی |
ti;me to go |
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری |
line of vision |
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید |
pointillism |
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری |
free drop |
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان |
switching |
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه |
zeros |
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن |
zero |
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن |
zeroes |
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن |
approaches |
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا |
approached |
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا |
mark |
هدف نقطه اغاز نقطه فرود |
load point |
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن |
marks |
هدف نقطه اغاز نقطه فرود |
azimuth |
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر |
approach |
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا |
statements |
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند |
statement |
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند |
propagate |
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد |
propagated |
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد |
propagates |
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد |
propagating |
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد |
land control operation |
عملیات کنترل زمین عملیات |
code panel |
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی |
housekeeping |
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری |
pyramid spot |
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز |
flash point |
نقطه الوگیری نقطه افروزش |
air sea rescue |
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی |
air-sea rescue |
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی |
holding point |
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار |
components |
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات |
component |
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات |
roll in point |
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما |
m |
مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه |
army operations center |
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش |
punctuation marks |
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری |
punctuation mark |
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری |
litter relay point |
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین |
time resolution |
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات |
beachmaster's unit |
یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله |
pointillism |
نقاشی نقطه نقطه |
point to point network |
شبکه نقطه به نقطه |
point-to-point connection |
اتصال نقطه به نقطه |
airhead operations |
عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی |
break up point |
نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی |
contemporaries |
همزمان |
synchronic |
همزمان |
contemporary |
همزمان |
simultaneous |
همزمان |
coincidentally |
همزمان |
synchronous |
همزمان |
synchronizer |
همزمان گر |
parallelling |
همزمان |
isochronous |
همزمان |
simultaneously |
همزمان |
isochrone |
همزمان |
parallels |
همزمان |
paralleled |
همزمان |
concurrent |
همزمان |
paralleling |
همزمان |
parallel |
همزمان |
parallelled |
همزمان |
proportional |
همزمان |
synchronises |
همزمان کردن |
concentred elimination |
حذف همزمان |
synchronised |
همزمان کردن |
syncheronous communications |
مخابره همزمان |
simultaneity |
همزمانی همزمان |
concurrent |
تقریباگ همزمان |
concurrent processing |
پردازش همزمان |
concurrent execution |
اجرای همزمان |
selsyn |
موتور همزمان |
simultaneous extinction |
خاموشی همزمان |
synchronising |
همزمان کردن |
concurrently |
اجرای همزمان |
concurrent |
همرو همزمان |
concurrent variation |
تغییر همزمان |
concurrent training |
اموزش همزمان |
concurrent validity |
اعتبار همزمان |
concurrent reinforcement |
تقویت همزمان |
synchronizes |
همزمان کردن |
simultaneous processing |
پردازش همزمان |
synchronize |
همزمان کردن |
concentred reaction |
واکنش همزمان |
concentred exchange |
تبادل همزمان |
concurrent operation |
عملکرد همزمان |
synchronous condenser |
خازن همزمان |
synchronous generator |
مولد همزمان |
synchronized sweep |
روبش همزمان |
synchronous vibrator |
لرزه گر همزمان |
synchronous machine |
ماشین همزمان |
synchronous transmission |
مخابره همزمان |
synchronous motor |
موتور همزمان |
synchronous transmission |
انتقال همزمان |
synchronous telegraphy |
تلگراف همزمان |
synchronous network |
شبکه همزمان |
synchronous speed |
سرعت همزمان |
synchronous device |
دستگاه همزمان |
synchronous impedance |
ناگذرایی همزمان |
synchronization |
همزمان سازی |
synchronous reactance |
راکتانس همزمان |
synchroscope |
همزمان نما |
synchronizing |
همزمان سازی |
synchronous phase advance |
خازن همزمان |
synchronic |
همگاه همزمان |