Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
concurrence
تلاقی دو نیرو در یک خط عملیات نقطه تلاقی همزمان بودن
Other Matches
vanishing point
نقطه تلاقی
intersection point
نقطه تلاقی
point of intersection
نقطه تلاقی
crossing point
نقطه تلاقی
crossing points
نقطه تلاقی
crossing
نقطه تلاقی دوراهی
telematics
نقطه تلاقی راه دور وپردازش خودکار اطلاعات
crossing point
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
conflux
تلاقی
confluences
تلاقی
weaving
تلاقی
confluence
تلاقی
anastomois
تلاقی
collision
تلاقی
collisions
تلاقی
anastomosis
تلاقی
tangency
تلاقی
incidence matrix
ماتریس تلاقی
commissure
محل تلاقی
gantlet
تلاقی کردن
interactional points
نقاط تلاقی
meetings
تلاقی همایش
meeting
تلاقی همایش
groins
محل تلاقی دوطاق
groin
محل تلاقی دوطاق
countering
باجه تلاقی کردن
countered
باجه تلاقی کردن
counter
باجه تلاقی کردن
redezvous
محل تلاقی یکانها
mould line
خط حاصل از تلاقی دو سطح
quits
بی حساب تلاقی شده
outfall
محل تلاقی دوابریز
meeting
تلاقی وسائط نقلیه برخوردها
weaving distance
طول تلاقی مسافت همبری
meetings
تلاقی وسائط نقلیه برخوردها
confluences
اتصال یا تلاقی دو نهر همریختنگاه
concourse
محل تلاقی چندخیابان یا جاده
gantlet
: محل تلاقی دو خط راه اهن
csma/cd
دستیابی چندتایی با کشف تلاقی
pitch curves
تلاقی سطوح طرفین دندانه
concourses
محل تلاقی چندخیابان یا جاده
confluence
اتصال یا تلاقی دو نهر همریختنگاه
creasing
محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
creases
محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
creased
محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
crease
محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
buttock lines
نیمرخ تلاقی صفحات قائم باسطح اجسام صلب
carrier sense
detect collision accesswith multiple دستیابی چندتایی با کشف تلاقی
passing place
محل پیش بینی شده برای تلاقی در راههای شوسهای
junction well
چاهها یا گودالهایی که درمحل تلاقی تغییر شیب زهکشهای زیرزمینی ایجادمیگردند
relief hole
سوراخی در ورقههای فلزی که تلاقی دو خم را بدون تاب برداشتن صفحه ممکن میسازد
buffered computer
کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
mach stem
جبهه موج حاصل از تلاقی موج برخوردی و منعکس
redezvous
تلاقی کردن ملاقات کردن
synchronous operation
عملیات همزمان
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
point of application of a force
نقطه فرود نیرو
worked
انتقال انرژی برابرحاصلضرب نیرو در جابجایی نقطه اثر ان
work
انتقال انرژی برابرحاصلضرب نیرو در جابجایی نقطه اثر ان
coincide
همزمان بودن
synchrinized
همزمان بودن
coincided
همزمان بودن
coincides
همزمان بودن
coinciding
همزمان بودن
initial point
نقطه شروع عملیات
landing threshold
نقطه شروع عملیات اب خاکی
synchronised
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronising
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronises
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronizes
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronize
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
force rendezvous
نقطه الحاق هواپیماها یاکشتیها برای اجرای عملیات
evacuation
تخلیه یک نقطه ازاهالی یا نیرو تخلیه پزشکی
desqview
نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد
junctions
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
duplication check
بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد
processor
به صورت همزمان همزمان کار کند
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
service peculiar
امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
carrying
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carried
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
control point
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
transducer
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
farmgate type operations
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
anticrop operations
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
counter air operations
عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
counter air
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
triple point
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
bearing
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
line of vision
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
pointillism
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zeros
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
approaches
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
mark
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
load point
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
marks
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
azimuth
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
approach
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
statements
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagate
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation
عملیات کنترل زمین عملیات
code panel
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
housekeeping
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
pyramid spot
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
flash point
نقطه الوگیری نقطه افروزش
air sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air-sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
holding point
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
roll in point
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
m
مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
beachmaster's unit
یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
pointillism
نقاشی نقطه نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
airhead operations
عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
break up point
نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
contemporaries
همزمان
synchronic
همزمان
contemporary
همزمان
simultaneous
همزمان
coincidentally
همزمان
synchronous
همزمان
synchronizer
همزمان گر
parallelling
همزمان
isochronous
همزمان
simultaneously
همزمان
isochrone
همزمان
parallels
همزمان
paralleled
همزمان
concurrent
همزمان
paralleling
همزمان
parallel
همزمان
parallelled
همزمان
proportional
همزمان
synchronises
همزمان کردن
concentred elimination
حذف همزمان
synchronised
همزمان کردن
syncheronous communications
مخابره همزمان
simultaneity
همزمانی همزمان
concurrent
تقریباگ همزمان
concurrent processing
پردازش همزمان
concurrent execution
اجرای همزمان
selsyn
موتور همزمان
simultaneous extinction
خاموشی همزمان
synchronising
همزمان کردن
concurrently
اجرای همزمان
concurrent
همرو همزمان
concurrent variation
تغییر همزمان
concurrent training
اموزش همزمان
concurrent validity
اعتبار همزمان
concurrent reinforcement
تقویت همزمان
synchronizes
همزمان کردن
simultaneous processing
پردازش همزمان
synchronize
همزمان کردن
concentred reaction
واکنش همزمان
concentred exchange
تبادل همزمان
concurrent operation
عملکرد همزمان
synchronous condenser
خازن همزمان
synchronous generator
مولد همزمان
synchronized sweep
روبش همزمان
synchronous vibrator
لرزه گر همزمان
synchronous machine
ماشین همزمان
synchronous transmission
مخابره همزمان
synchronous motor
موتور همزمان
synchronous transmission
انتقال همزمان
synchronous telegraphy
تلگراف همزمان
synchronous network
شبکه همزمان
synchronous speed
سرعت همزمان
synchronous device
دستگاه همزمان
synchronous impedance
ناگذرایی همزمان
synchronization
همزمان سازی
synchronous reactance
راکتانس همزمان
synchroscope
همزمان نما
synchronizing
همزمان سازی
synchronous phase advance
خازن همزمان
synchronic
همگاه همزمان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com