Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
redezvous
تلاقی کردن ملاقات کردن
Other Matches
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
gantlet
تلاقی کردن
countering
باجه تلاقی کردن
counter
باجه تلاقی کردن
countered
باجه تلاقی کردن
concurrence
تلاقی دو نیرو در یک خط عملیات نقطه تلاقی همزمان بودن
visit
ملاقات کردن زیارت کردن
assemble
انجمن کردن ملاقات کردن
assembled
انجمن کردن ملاقات کردن
visited
ملاقات کردن زیارت کردن
assembles
انجمن کردن ملاقات کردن
visits
ملاقات کردن زیارت کردن
gang up
ملاقات کردن
stop by
<idiom>
ملاقات کردن
revisiting
دوباره ملاقات کردن
revisits
دوباره ملاقات کردن
revisited
دوباره ملاقات کردن
revisit
دوباره ملاقات کردن
meets
معرفی شدن به ملاقات کردن
meet
معرفی شدن به ملاقات کردن
keep an appointment
قبول کردن قرار ملاقات
appointments
قرار ملاقات وعده ملاقات
appointment
قرار ملاقات وعده ملاقات
ems dispatch
تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
confluence
تلاقی
tangency
تلاقی
weaving
تلاقی
anastomosis
تلاقی
anastomois
تلاقی
collisions
تلاقی
conflux
تلاقی
collision
تلاقی
confluences
تلاقی
point of intersection
نقطه تلاقی
vanishing point
نقطه تلاقی
commissure
محل تلاقی
meetings
تلاقی همایش
intersection point
نقطه تلاقی
incidence matrix
ماتریس تلاقی
crossing point
نقطه تلاقی
crossing points
نقطه تلاقی
interactional points
نقاط تلاقی
meeting
تلاقی همایش
quits
بی حساب تلاقی شده
mould line
خط حاصل از تلاقی دو سطح
crossing
نقطه تلاقی دوراهی
outfall
محل تلاقی دوابریز
redezvous
محل تلاقی یکانها
groins
محل تلاقی دوطاق
groin
محل تلاقی دوطاق
confluence
اتصال یا تلاقی دو نهر همریختنگاه
confluences
اتصال یا تلاقی دو نهر همریختنگاه
weaving distance
طول تلاقی مسافت همبری
concourses
محل تلاقی چندخیابان یا جاده
csma/cd
دستیابی چندتایی با کشف تلاقی
pitch curves
تلاقی سطوح طرفین دندانه
meetings
تلاقی وسائط نقلیه برخوردها
meeting
تلاقی وسائط نقلیه برخوردها
gantlet
: محل تلاقی دو خط راه اهن
concourse
محل تلاقی چندخیابان یا جاده
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
creasing
محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
creased
محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
creases
محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
crease
محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
buttock lines
نیمرخ تلاقی صفحات قائم باسطح اجسام صلب
telematics
نقطه تلاقی راه دور وپردازش خودکار اطلاعات
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
passing place
محل پیش بینی شده برای تلاقی در راههای شوسهای
carrier sense
detect collision accesswith multiple دستیابی چندتایی با کشف تلاقی
junction well
چاهها یا گودالهایی که درمحل تلاقی تغییر شیب زهکشهای زیرزمینی ایجادمیگردند
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
visited
ملاقات
visit
ملاقات
linkup
ملاقات
visits
ملاقات
visiting
ملاقات
relief hole
سوراخی در ورقههای فلزی که تلاقی دو خم را بدون تاب برداشتن صفحه ممکن میسازد
date
[appointment]
قرار ملاقات
appointment
وعده ملاقات
date
[appointment]
وعده ملاقات
visiting hours
ساعات ملاقات
revisit
ملاقات مجدد
meeting
ملاقات میتینگ
audience
ملاقات رسمی
audiences
ملاقات رسمی
resorts
ملاقات مکرر
resorted
ملاقات مکرر
resort
ملاقات مکرر
meeter
ملاقات کننده
appointed day
وعده ملاقات
revisits
ملاقات مجدد
conjuncture
ملاقات تصادفی
trysts
قرار ملاقات
meetings
ملاقات میتینگ
caller
ملاقات کننده
meetings
ملاقات اجتماع
concourses
محل ملاقات
callers
ملاقات کننده
official meeting
ملاقات رسمی
concourse
محل ملاقات
revisiting
ملاقات مجدد
appointments
وعده ملاقات
meeting
ملاقات اجتماع
appointment
قرار ملاقات
revisited
ملاقات مجدد
tryst
قرار ملاقات
appointed day
قرار ملاقات
appointed days
قرار های ملاقات
appointed days
وعده های ملاقات
appointments
قرار های ملاقات
appointments
وعده های ملاقات
dates
[appointments]
قرار های ملاقات
dates
[appointments]
وعده های ملاقات
obtain an appointment
وقت ملاقات گرفتن
rendezvous
قرار ملاقات گذاشتن
redezvous
رانده وو محل ملاقات
assignation
قرار ملاقات واگذاری
assignations
قرار ملاقات واگذاری
visitant
ملاقات کننده مهاجر
tryst
قرار ملاقات گذاشتن
schedule an appointment
قرار ملاقات گذاشتن
trysts
قرار ملاقات گذاشتن
make an appointment
قرار ملاقات گذاشتن
miss an appointment
از دست دادن قرار ملاقات
redezvous
وعده ملاقات اجتماع مجدد
I'd like to see Mr. ...
من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
I have a date with my fiandee.
با نامزدم قرار ملاقات دارم
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to arrive in good time
خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
lose touch with
<idiom>
از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
It was a mere accident that we met.
ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
fix someone up with someone
<idiom>
واسطه برای قرار ملاقات دونفر
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
blind date
قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
conferences
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
blind dates
قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
conference
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
off balance
<idiom>
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
I dont mean to intrude .
قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
mach stem
جبهه موج حاصل از تلاقی موج برخوردی و منعکس
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sidekicks
تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
sidekick
تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com