English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
English Persian
hade تمایل پیدا کردن
to take a ply تمایل پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن
Search result with all words
take to تمایل پیدا کردن به
Other Matches
propensity to do evil تمایل به بدی کردن
express willingness اظهار تمایل کردن
spill wind سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
smell out با بو پیدا کردن
finds پیدا کردن
find پیدا کردن
to pick up پیدا کردن
detects پیدا کردن
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
tracks پیدا کردن
averaged پیدا کردن
pin point پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
to search out پیدا کردن
average پیدا کردن
gains پیدا کردن
acquire پیدا کردن
to look up پیدا کردن
track پیدا کردن
averaging پیدا کردن
tracked پیدا کردن
averages پیدا کردن
detected پیدا کردن
detect پیدا کردن
gained پیدا کردن
detecting پیدا کردن
gain پیدا کردن
give tongue عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
liaises ارتباط پیدا کردن
come to an agreement موافقت پیدا کردن
touted خریدار پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
touts خریدار پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
liaising ارتباط پیدا کردن
liaised ارتباط پیدا کردن
tout خریدار پیدا کردن
converge تقارت پیدا کردن
luff لنگر پیدا کردن
decline شیب پیدا کردن
declined شیب پیدا کردن
to become a necessity لزوم پیدا کردن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
prove opplicable مصداق پیدا کردن
declining شیب پیدا کردن
liaise ارتباط پیدا کردن
equation of payments قاعده پیدا کردن
converging تقارت پیدا کردن
converges تقارت پیدا کردن
converged تقارت پیدا کردن
demonetize تنزل پیدا کردن
shield حفاظ پیدا کردن
dampens رطوبت پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
declines شیب پیدا کردن
stammers لکنت پیدا کردن
qualifies شایستگی پیدا کردن
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
shields حفاظ پیدا کردن
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
to think out با فکر پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
preempt حق تقدم پیدا کردن
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
dampened رطوبت پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
stammer لکنت پیدا کردن
stammered لکنت پیدا کردن
to win fame شهرت پیدا کردن
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
genealogize شجره کسی را پیدا کردن
respiring امید تازه پیدا کردن
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
radar trapping اختلال پیدا کردن رادار
respires امید تازه پیدا کردن
to nerve oneself قوت قلب پیدا کردن
hit on/upon <idiom> پیدا کردن چیزی که میخواهی
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
shock هول وهراس پیدا کردن
shocks هول وهراس پیدا کردن
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
shocked هول وهراس پیدا کردن
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
respire امید تازه پیدا کردن
pay dirt <idiom> زیر خاکی پیدا کردن
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
to make the pot boi; معاش خود را پیدا کردن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
respired امید تازه پیدا کردن
asphyxiates مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumbles لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swelled ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiated مختنق کردن خناق پیدا کردن
bilge رخنه پیدا کردن تراوش کردن
asphyxiate مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiating مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumble لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbled لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swells ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swell ورم کردن برجستگی پیدا کردن
rubs اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
make out معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
unbalances بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalance بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
rub اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
rubbed اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
unbalancing بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
ruts شور پیدا کردن فحل شدن
to orient oneself چهار سوی خود را پیدا کردن
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
scare up <idiom> ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
shortest اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shorter اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to seek somebody out جستجو برای پیدا کردن کسی
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
surging تکان خوردن لغزش پیدا کردن
rut شور پیدا کردن فحل شدن
to get a meat for a bird برای مرغی جفت پیدا کردن
plunges غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to get to somebody [something] به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
plunged غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
plunge غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
leadingquestion پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
warm to one's work در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
proceeded ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
grapnels لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
grapnel لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
cunclude تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
diachrony تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
divides پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
proceed ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
divide پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
find کشف کردن پیدا کردن
finds کشف کردن پیدا کردن
fitcall finding پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
to pick up somebody کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
homing روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
curve fitting روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
mine watching عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself. زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
bessel method پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
warts زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
wart زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
trend تمایل
aclinic بی تمایل
left justification تمایل به چپ
addictedness تمایل
nisus تمایل
proclivities تمایل
month's mind تمایل
trends تمایل
pendulum تمایل
intention تمایل
appetence تمایل
intentions تمایل
pendulums تمایل
disposition تمایل
proneness تمایل
would تمایل
proclivity تمایل
appetency تمایل
sentiment تمایل
propensities تمایل
trepan تمایل
tendency تمایل
tendencies تمایل
liking تمایل
orientation تمایل
unwilling بی تمایل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com