Dictiornary-Farsi | تمرین بی وقفه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
massed practice	تمرین بی وقفه


Other Matches

dry sum	تمرین مشق پای قبضه تمرین بدون تیراندازی
interrupts	خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupting	خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupt	خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
transparently	مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent	مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
emergency drill	تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
standstill	وقفه
stations	وقفه
stationed	وقفه
station	وقفه
arrests	وقفه
breaks	وقفه
arrested	وقفه
arrest	وقفه
jib	وقفه
jibbed	وقفه
jibbing	وقفه
jibs	وقفه
break	وقفه
dead lock	وقفه
block	وقفه
blocked	وقفه
blocks	وقفه
blocking	وقفه
standstil	وقفه
hold back	وقفه
hoid up	وقفه
stound	وقفه
deadlock	وقفه
down time	وقفه
stick	وقفه
discontinuance	وقفه
desuetude	وقفه
at a stretch	بی وقفه
abeyance or adeyancy	وقفه
uninterrupted	بی وقفه
cease	وقفه
ceased	وقفه
ceases	وقفه
unabated <adj.>	بی وقفه
ceasing	وقفه
gaps	وقفه
suspension	وقفه
suspensions	وقفه
hiatus	وقفه
abeyance	وقفه
paralysis	وقفه
chasms	وقفه
paused	وقفه
chasm	وقفه
interrupts	وقفه
gap	وقفه
pause	وقفه
interval	وقفه
interrupting	وقفه
interrupt	وقفه
pauses	وقفه
pausing	وقفه
interruption	وقفه
interruptions	وقفه
massed learning	یادگیری بی وقفه
affect block	وقفه عاطفه
continous cycle	دوره بی وقفه
nerve block	وقفه عصبی
machine interupption	وقفه ماشین
time out	وقفه فاصله
betweentimes	درمدت وقفه
blocking period	دوره وقفه
caesura	وقفه ایست
interval	ایست وقفه
external interrupt	وقفه خارجی
flashbacks	وقفه زمانی
flashback	وقفه زمانی
interrupt driven	وقفه گرا
interrupt handler	گرداننده وقفه
interrupt vector	بردار وقفه
automatic interrupt	وقفه خودکار
vectored interrupt	وقفه برداری
unceasing	بدون وقفه
work stoppage	وقفه در کار
full stop	وقفه کامل
sticking voltage	ولتاژ وقفه
system interrupt	وقفه سیستم
full stops	وقفه کامل
run on	بدون وقفه
wind rocked out	وقفه تنفسی
uninterrupted duty	کار بی وقفه
program interrupt	وقفه برنامه
priority interrupt	وقفه اولویت
interrupts	حرکت دادن وقفه
interrupting	ناتوان کردن وقفه
interrupts	ناتوان کردن وقفه
interrupting	حرکت دادن وقفه
clock interrupt	وقفه زمان سنجی
interrupt	ناتوان کردن وقفه
arm	خط وط وقفه فعال شده .
interrupt	حرکت دادن وقفه
ups	تامین برق بی وقفه
disarmed	ثیرات وقفه شدن
disarm	ثیرات وقفه شدن
disarms	ثیرات وقفه شدن
short time rating	کار کردن با وقفه
insolvency	وقفه در پرداخت دیون
machine check interrupt	وقفه مقابله ماشین
interrupt serrice routine	روال سرویس وقفه
machine check interrupt	وقفه بررسی ماشین
fall into abeyance	درحال وقفه افتادن
parabiosis	وقفه رسانش عصبی
scanned interrupt	وقفه پویش شده
work out	تمرین
actions	تمرین
action	تمرین
exercise	تمرین
drilling	تمرین
uses	تمرین
practice	تمرین
drilled	تمرین
trains	تمرین
use	تمرین
rehearsal	تمرین
drills	تمرین
rehearsals	تمرین
trained	تمرین
train	تمرین
exercises	تمرین
ure	تمرین
drill	تمرین
exercised	تمرین
shut up	باعث وقفه در تکلم شدن
interrupts	خط وقفه که فعال شده است
interrupt	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupts	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupt	خط وقفه که فعال شده است
interrupts	ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupting	ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
continous	متصل متوالی بدون وقفه
continous type furnace	کوره نوع بدون وقفه
uninterruptable power supply	منبع تغذیه وقفه ناپذیر
interrupting	خط وقفه که فعال شده است
tenuis	علامت مکث و وقفه در یونانی
interrupting	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
NMI	وقفه غیرقابل چشم پوشی
uniterruptable power supply	سیستم تامین برق بی وقفه
interrupt	ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
work out	تمرین امادگی
drilled	تمرین مته
drills	تمرین کردن
evolution	تمرین عالی
service practice	تمرین اموزشی
drills	تمرین مته
rehearsal	تمرین نمایش
rehearser	تمرین کننده
rehearsal	تمرین از بر خواندن
rehearsals	تمرین نمایش
pratique	تمرین عملی
drilled	تمرین کردن
exercise	تمرین دادن
wind sprint	تمرین دو سریع
warm down	تمرین سبک
exercised	تمرین دادن
unspaced practice	تمرین بی فاصله
exercises	تمرین دادن
drill	تمرین کردن
training time	زمان تمرین
training distance	مسافت تمرین
drill	تمرین مته
practice teaching	تمرین معلمی
battle drill	تمرین رزم
practice period	دوره تمرین
maneuver	تمرین نظامی
joint exercise	تمرین مشترک
dry run	تمرین جنگی
exercisable	قابل تمرین
exercise code word	رمز تمرین
exercise term	اسم تمرین
exercize	تمرین تکلیف
fartlek	تمرین دو استقامت
field exercise	تمرین رزمی
field exercise	تمرین صحرایی
fore exercise	تمرین مقدماتی
mass practice	تمرین فشرده
mobilization exercise	تمرین بسیج
behavior rehearsal	تمرین رفتار
practice effect	اثر تمرین
physical exercise	تمرین ورزشی
physical exercise	تمرین بدنی
circuit training	تمرین دایرهای
overtrain	تمرین بیش از حد
combat exercise	تمرین رزمی
gymnastical	تمرین زورخانهای
combatdrill	تمرین رزمی
rehearsals	تمرین از بر خواندن
negative practice	تمرین منفی
formal exercise	تمرین صوری
workshop practice	تمرین کارگاهی
rehearsed	تمرین کردن
gunning	تمرین تیراندازی
drilling	تمرین نظامی
practising	ورزش تمرین