Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
solvency
توانایی پرداخت بدهی
Search result with all words
insolvency
عدم توانایی در پرداخت بدهی
Other Matches
due bill
در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
the d. of a debt
پرداخت بدهی
liquidation
پرداخت بدهی
rebate
پرداخت قسمتی از بدهی
defaulted
عدم پرداخت بدهی
default
عدم پرداخت بدهی
due
بدهی موعد پرداخت
defaults
عدم پرداخت بدهی
defaulting
عدم پرداخت بدهی
realisation
[British E]
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
liquidation
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
monetization
پرداخت نقدی بدهی
realization
[American E]
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
chargeable
قابل بدهی یا پرداخت
rebates
پرداخت قسمتی از بدهی
amortization
پرداخت بدهی به اقساط مساوی
monetization
پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
tax avoidance
اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
waiting delay
تاخیر ناشی از عدم توانایی پرداخت
an insolvent estate
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
debt of honour
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
judgement dept
بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
delegatee
کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
current liability
اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
collocation
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
intelligence
1-توانایی پاسخ دادن . 2-توانایی وسیله برای اجرای و پردازش برنامه
conversions
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
progress payment
پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matte
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matt
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing
پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
usance
مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
sets of bill
نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
fate
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
droppage
کسری پرداخت کسر پرداخت
fates
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
tax evasion
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
ransom
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
carnet
اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
debits
بدهی
indebtedness
بدهی
debit
بدهی
debiting
بدهی
due
بدهی
debited
بدهی
debt
بدهی
liabilities
بدهی
liability
بدهی
debts
بدهی
liability to disease
بدهی
an active debt
بدهی با ربح
liability insurance
بیمه بدهی
credit notes
سند بدهی
arrear
بدهی پس افتاده
arrear
بدهی معوق
backs
بدهی پس افتاده
bank overdraft
بدهی به بانک
back
بدهی پس افتاده
book debts
بدهی دفتری
admission of liability
قبول بدهی
acknowledgement of debt
اقرار به بدهی
credit note
سند بدهی
debt perpetrator
خطاکار در بدهی
debt perpetrator
مرتکب بدهی
absolute liability
بدهی مطلق
acknowladgement of debt
قبول بدهی
debts
بدهی داشتن
capital liability
بدهی سرمایه
net debt
بدهی خالص
debit note
صورتحساب بدهی
debit card
کارت بدهی
current liability
بدهی جاری
debit
حساب بدهی
national debt
بدهی ملی
debited
حساب بدهی
debited
ستون بدهی
debit
ستون بدهی
debiting
حساب بدهی
debiting
ستون بدهی
debits
حساب بدهی
debits
ستون بدهی
debt burden
بار بدهی
public debt
بدهی دولت
liabilities and assets
بدهی و دارایی
promissory note
برگه بدهی
promissory note
سند بدهی
promissory notes
برگه بدهی
promissory notes
سند بدهی
legal liability
بدهی قانونی
floating debt
بدهی متغیر
oxygen debt
بدهی اکسیژن
debt
بدهی داشتن
due bill
سند بدهی
private debt
بدهی خصوصی
contingent liability
بدهی اتفاقی
collective liability
بدهی جمعی
capital liability
بدهی درازمدت
to be in debt
بدهی داشتن
to get into debt
بدهی پیداکردن
contingent liability
بدهی احتمالی
up to the eyes in debt
تا گردن زیر بدهی
debited
در ستون بدهی گذاشتن
charge account
حساب بدهی مشتری
debit
در ستون بدهی گذاشتن
To be in debt up to ones ears.
غرق بدهی بودن
i paid the debt plus interest
بدهی را با بهره ان دادم
embarrassed with debts
زیر بار بدهی
consolidated debt
بدهی یک کاسه شده
to pay one's way
بدهی بهم نزدن
debits
در ستون بدهی گذاشتن
deep in debt
تا گردن زیر بدهی
debiting
در ستون بدهی گذاشتن
claim for indemnification
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
to keep ones he above water
از زیر بدهی بیرون آمدن
to pay off a debt
[mortgage]
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
debits
به حساب بدهی کسی گذاشتن
to detain one's due
بدهی خودرا نگه داشتن
debiting
به حساب بدهی کسی گذاشتن
Do you have an extra pen to lend me?
یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
debited
به حساب بدهی کسی گذاشتن
emcumbered with debts
زیر بار قرض یا بدهی
debit
به حساب بدهی کسی گذاشتن
influencing
توانایی
means
توانایی
influenced
توانایی
qualification
توانایی
puissance
توانایی
influence
توانایی
skill
توانایی
potently
با توانایی
potence
توانایی
expertise
توانایی
credential
توانایی
competence
توانایی
capability
توانایی
ably
با توانایی
ability
توانایی
might
توانایی
potentialities
توانایی
authority
توانایی
energies
توانایی
energy
توانایی
reach
توانایی
reached
توانایی
reaches
توانایی
reaching
توانایی
abilities
توانایی
influences
توانایی
faculties
توانایی
able-bodied
توانایی
faculty
توانایی
strenght
توانایی
potentiality
توانایی
power
توانایی
powered
توانایی
powering
توانایی
powers
توانایی
omittance is no quit tance
بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
You must account for every penny.
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
pay off
با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
debt of record
بدهی قانونی record of court محکوم به
billing
صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
if possible
در صورت توانایی
capacity
صلاحیت توانایی
have (something) going for one
<idiom>
توانایی داشتن
energies
توانایی کار
energy
توانایی کار
powerlessly
با عدم توانایی
capacity
توانایی کار
general ability
توانایی عمومی
risibility
توانایی خندیدن
strengths
قوه توانایی
non ability
عدم توانایی
strength
قوه توانایی
authority
توانایی اجازه
feasibility
توانایی انجام
ability test
آزمون توانایی
mental ability
توانایی ذهنی
sentience
توانایی حسی
capability
توانایی مقدورات
reasoning ability
توانایی استدلال
capacity
توانایی گنجایش
capacities
توانایی کار
capacities
صلاحیت توانایی
capacities
توانایی گنجایش
vim
انرژی توانایی
verbal ability
توانایی کلامی
working capacity
توانایی کار
to the best of ones ability
بامنتهای توانایی
convertibility
توانایی تغییر
potency
توانایی نیرومندی
numerical ability
توانایی عددی
spatial ability
توانایی فضایی
special ability
توانایی اختصاصی
ability to pay principle of taxation
اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com