Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 204 (6 milliseconds)
English	Persian
power	توان نیرو
powered	توان نیرو
powering	توان نیرو
powers	توان نیرو
Other Matches
service peculiar	امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
eight bit system	کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
power meter	دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
rating	توان نامی توان قدرت
ratings	توان نامی توان قدرت
transducer	دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
lsb	رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
watts	واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt	واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot. <proverb>	در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
volt ampere meter	دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini	کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
loads	نیرو
vigor	نیرو
troop carrier	نیرو بر
tonus	نیرو
material	نیرو
sapless	بی نیرو
materials	نیرو
sinewless	بی نیرو
vim	نیرو
vis	نیرو
thrusting	نیرو
thrust	نیرو
letter of attorney	نیرو
life blood	نیرو
powers	نیرو
line of force	خط نیرو
PR	نیرو
high-powered	پر نیرو
zip	نیرو
zipped	نیرو
zipping	نیرو
zips	نیرو
pep	نیرو
thrusts	نیرو
load	نیرو
forcing	نیرو
force	نیرو
puissance	نیرو
gut	نیرو
guts	نیرو
gutting	نیرو
strength	نیرو
strengths	نیرو
blood	نیرو
forces	نیرو
powered	نیرو
energies	نیرو
tucking	نیرو
energy	نیرو
tucks	نیرو
tuck	نیرو
power	نیرو
leverage	نیرو
powering	نیرو
vigour	نیرو
equipotential	هم نیرو
equipollent	هم نیرو
fibreless	بی نیرو
power system	شبکه نیرو
army	نیرو زمینی
couple	جفت نیرو
couple	زوج نیرو
coupled	جفت نیرو
coupled	زوج نیرو
generation	تولید نیرو
armies	نیرو زمینی
generations	تولید نیرو
tucks	نیرو روحیه
pound force	پوند نیرو
power mains	شبکه نیرو
moment of a force	گشتاور یک نیرو
resultant of force	برایند نیرو
moment of force	گشتاور نیرو
dynamometer	نیرو سنج
nervine	نیرو بخش پی
ground state	کمترین نیرو
generating plant	پست نیرو
order of battle	ترتیب نیرو
couples	جفت نیرو
force	بردار نیرو
energy production	تولید نیرو
forcing	بردار نیرو
force field	میدان نیرو
force constant	ثابت نیرو
world power	جهان نیرو
afforce	نیرو دادن
torque	گشتاور نیرو
application of a force	کاربرد نیرو
couples	زوج نیرو
powerlessly	با نداشتن نیرو
prosternation	تحلیل نیرو
entireforce	کلیه نیرو
bandeung ryouic	نیرو- واکنش
power down	قطع نیرو
invigorating	نیرو بخش
application of a force	فرود نیرو
forces	بردار نیرو
field of force	میدان نیرو
breaths	نیرو جان
breath	نیرو جان
load factor	ضریب نیرو
load spread	انتشار نیرو
powered	قدرت نیرو
emphasizes	نیرو دادن به
emphasizing	نیرو دادن به
might	نیرو انرژی
weakens	کم نیرو شدن
weakening	کم نیرو شدن
weakened	کم نیرو شدن
weaken	کم نیرو شدن
incapacitate	بی نیرو ساختن
lines of force	خطوط نیرو
powers	قدرت نیرو
juice up	نیرو و جان به
invigorate	نیرو دادن
instinct with force	نیرو یافته
refreshments	نیرو بخشی
emphasised	نیرو دادن به
life force	زیست نیرو
on one's/its last legs <idiom>	نیرو وسودمندی
emphasises	نیرو دادن به
superpowers	ابر نیرو
superpower	ابر نیرو
emphasising	نیرو دادن به
emphasize	نیرو دادن به
emphasized	نیرو دادن به
incapacitated	بی نیرو ساختن
incapacitates	بی نیرو ساختن
extend	باحداکثر نیرو
impoverishes	بی نیرو کردن
extends	باحداکثر نیرو
energised	نیرو بخشیدن
impoverishing	بی نیرو کردن
mecanical advantage	نیرو دهی
powering	قدرت نیرو
refreshment	نیرو بخشی
tuck	نیرو روحیه
power	قدرت نیرو
impoverished	بی نیرو کردن
ti lift one's head	نیرو گرفتن
impoverish	بی نیرو کردن
energises	نیرو بخشیدن
extending	باحداکثر نیرو
incapacitating	بی نیرو ساختن
heam yoei vooly	نظریه نیرو
energizing	نیرو بخشیدن
energizes	نیرو بخشیدن
super power	ابر نیرو
mechanics	نیرو برد
tucking	نیرو روحیه
energising	نیرو بخشیدن
mechanical disadvantage	نیرو گیری
energize	نیرو بخشیدن
energy plant	کارخانه تولید نیرو
newton	واحد نیرو دردستگاه .S.K.
landing ship	ناو نیرو پیاده کن
power plants	دستگاه مولد نیرو
potentiometer	نیرو سنج برق
kinetics	علم جنبش و نیرو
point of application of a force	نقطه فرود نیرو
exoergic	ازاد کننده نیرو
pep	چالاکی نیرو دادن
power plant	مرکز تولید نیرو
acopon	داروی نیرو بخش
deployment	به کاربردن نیرو تفرقه
anticathexis	نیرو گذاری بازداشتی
brawn	نیرو نیروی عضلانی
power plant	دستگاه مولد نیرو
generating station	پست نیرو نیروگاه
power plants	مرکز تولید نیرو
transfer case	جعبه انتقال نیرو
encourage	دوباره نیرو دادن
pep pills	قرص نیرو بخش
hearten	دوباره نیرو دادن
reanimate	دوباره نیرو دادن
reinvigorate	باز نیرو بخشیدن
arms	نشان دولتی نیرو
upload	همنه قائم نیرو
reanimate	دوباره نیرو دادن
embolden	دوباره نیرو دادن
elate	دوباره نیرو دادن
self energizing	مولد نیرو در خود
to exert force [on]	نیرو وارد کردن [بر]
power generating plant	تاسیسات تولید نیرو
countenance [encourage]	دوباره نیرو دادن
landing craft assault	قایق نیرو پیاده کن
pep pill	قرص نیرو بخش
isoelectric	هم توان
powers	توان
powered	توان
potency	توان
powering	توان
vigour	توان
throughput	توان
potential	توان
exponents	توان
power	توان
capacitance	توان

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com