English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
drift tunnel تونل تبدیل تحمیل
Other Matches
pilot tunnel تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
drift space فضای تبدیل تحمیل
novatio non presumiter تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
tunneling تونل
duct تونل
tunnel تونل
tunneled تونل
tubes تونل
tube تونل
tunnels تونل
tunnelled تونل
mine tunnel تونل معدن
tunnel of mine تونل معدن
tunnel تونل ساختن
to bore a tunnel تونل کندن
adit تونل دستیابی
tunneling تونل ساختن
tunneled تونل ساختن
wing tunnel تونل باد
tunnelled تونل ساختن
escape trunk تونل فراراضطراری
vacuum tunnel تونل خلاء
tunnels تونل ساختن
breast board سینه بندی تونل
high pressure tunnel تونل فشار قوی
closed circuit tunnel تونل مدار بسته
tunneling process فرایند تونل زنی
tunnel lining پوشش داخلی تونل
bore بامته تونل زدن
bores بامته تونل زدن
to tunnel through a hill با تونل اززیرتپهای گذر کردن
supersonic tunnel تونل باد مافوق صوت
scanning tunneling microscope میکروسکوپ تونل زنی پویشی
conversion scale مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
transiguration تبدیل صورت تبدیل هیئت
s.t.m microscope scanningtunneling میکروسکوپ تونل زنی پویشی
wind tunnel معبر تونل مانندی که هوا بافشارهای مختلف از ان عبورمیکند
wind tunnels معبر تونل مانندی که هوا بافشارهای مختلف از ان عبورمیکند
restitution تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
blocking گرفتگی مسیر جریان در تونل باد ناشی از موجهای ضربهای
inelastic spectroscopy electrontunneling طیف بینی تونل زنی ناکشسان الکترون
infliction تحمیل
exaction تحمیل
coercion تحمیل
modulation تحمیل
possibly تحمیل
protrusion تحمیل
protrusions تحمیل
incurrence تحمیل
imposition تحمیل
open jet tunnel تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
compressed air tunnel تونل باد مدار بستهای محتوی گاز یا هوای تحت فشار
i.e.t.s tunneling inelasticelectron spectroscopy طیف بینی تونل زنی ناکشسان الکترون
working section قسمتی از تونل باد که مدل یاجسم مورد ازمایش در ان قرار میگیرد
closed jet tunnel تونل بادی نه الزاما با مداربسته بلکه قسمت اصلی ان کاملا بسته است
dictating تحمیل کردن
dictate تحمیل کردن
protruding تحمیل کردن
saddles تحمیل کردن
negative modulation تحمیل منفی
imponent تحمیل کننده
amplitude modulation تحمیل دامنهای
protrudes تحمیل کردن
protruded تحمیل کردن
saddled تحمیل کردن
inflicted تحمیل کردن
inflicting تحمیل کردن
inflict تحمیل کردن
imposes تحمیل کردن
exactor تحمیل کننده
positive modulation تحمیل مثبت
put upon تحمیل کردن بر
put-upon تحمیل کردن بر
procrustean تحمیل کننده
protrude تحمیل کردن
imposing تحمیل کننده
saddle تحمیل کردن
dictates تحمیل کردن
dictated تحمیل کردن
frequency modulation تحمیل بسامدی
force تحمیل کردن
forces تحمیل کردن
forcing تحمیل کردن
pushy تحمیل کنننده
pushiest تحمیل کنننده
pushier تحمیل کنننده
modulator مرحله تحمیل گر
horn in تحمیل کردن
exactable قابل تحمیل
impose تحمیل کردن
imposable قابل تحمیل
velocity modulation تحمیل سرعتی
cark تحمیل کردن
exacting تحمیل کننده
modulator electrode الکترد تحمیل گر
burden تحمیل کردن
inflicts تحمیل کردن
dictate تحمیل کردن
burdens تحمیل کردن
leviable قابل تحمیل
superimposable قابل تحمیل
superimposition تحمیل زائد
density modulation تحمیل تکاثفی
demodulator تحمیل زدا
inflictable تحمیل کردنی
unmodulated تحمیل ناشده
demodulation تحمیل زدایی
fm , f.m. تحمیل بسامدی
assembler اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
burden بارکردن تحمیل کردن
burdens بارکردن تحمیل کردن
buncher space فضای تحمیل سرعتی
frequency modulated cyclotron سیکلوترون تحمیل بسامدی
synchrocyclotron سیکلوترون تحمیل بسامدی
f m cyclotron سیکلوترون تحمیل بسامدی
self imposed برخود تحمیل شده
lobby تحمیل گری کردن
lobbied تحمیل گری کردن
put قراردادن تحمیل کردن بر
lobbies تحمیل گری کردن
exacted تحمیل کردن بر درست
velocity modulated tube لامپ تحمیل سرعتی
levied تحمیل نام نویسی
levies تحمیل نام نویسی
levying تحمیل نام نویسی
putting قراردادن تحمیل کردن بر
exact تحمیل کردن بر درست
puts قراردادن تحمیل کردن بر
levy تحمیل نام نویسی
exacts تحمیل کردن بر درست
spark gap modulator تحمیل گر دهانه جرقهای
self sustained تحمیل شده بنفس
modulated wave موج تحمیل شده
tax تحمیل تقاضای سنگین
taxed تحمیل تقاضای سنگین
self-imposed برخود تحمیل شده
taxes تحمیل تقاضای سنگین
q demodulator تحمیل زدای کیو
demodulation کشف تحمیل زدایی
put on : تحمیل کردن گذاردن
binary to hexadecimal conversion تبدیل دودوئی به مبنای 61 تبدیل دودوئی به شانزده شانزدهی
binary to octal conversion تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
forces بازور جلو رفتن تحمیل
to lay on بستن مالیات تحمیل کردن
force بازور جلو رفتن تحمیل
forcing بازور جلو رفتن تحمیل
hazing تحمیل کار سخت یا زیاد
task تهمت زدن تحمیل کردن
tasks تهمت زدن تحمیل کردن
he paid through the nose زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
self charging تحمیل شونده بنفس خود خودکار
self enforcing دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
conversions 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversion 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
contraction ratio نسبت مساحت سطح مقطع بیشنه تونل باد مادون صوت به مساحت سطح مقطعی که کار انجام میدهد
impose تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
imposes تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
constrain بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constraining بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constrains بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
to put on شرط بندی کردن تحمیل کردن
inducing فراهم کردن تحمیل کردن
induces فراهم کردن تحمیل کردن
induced فراهم کردن تحمیل کردن
induce فراهم کردن تحمیل کردن
lobby تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
converter تبدیل گر
transform تبدیل
transformed تبدیل
transforming تبدیل
transforms تبدیل
permutation تبدیل
transformation تبدیل
permutations تبدیل
transmutation تبدیل
cinversion تبدیل
modification تبدیل
commutation تبدیل
alteration تبدیل
connector تبدیل
reductions تبدیل
reduction تبدیل
adapter تبدیل
reforming تبدیل
code conversion تبدیل کد
changes تبدیل
translation تبدیل
conversion تبدیل
changing تبدیل
convert تبدیل
conversions تبدیل
reducing تبدیل
move تبدیل
shift تبدیل
converting تبدیل
reduce تبدیل
reducer تبدیل
changed تبدیل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com