English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
English Persian
To squash someone . تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
Other Matches
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
shutdowns دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
shutdown دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
hard که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
turn-offs خاموش کردن
turn-off خاموش کردن
out- خاموش کردن
dout خاموش کردن
turn off خاموش کردن
quenching خاموش کردن
outed خاموش کردن
extinguishing خاموش کردن
smothered خاموش کردن
smothering خاموش کردن
to snuff out خاموش کردن
smothers خاموش کردن
to put out خاموش کردن
extinguish خاموش کردن
extinguishes خاموش کردن
out خاموش کردن
suffocating خاموش کردن
suffocates خاموش کردن
suffocated خاموش کردن
hush خاموش کردن
put out خاموش کردن
turn out <idiom> خاموش کردن
suffocate خاموش کردن
smother خاموش کردن
to switch off خاموش کردن
shut down خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
snubbed سربالا خاموش کردن
to smother a flame شعله ای را خاموش کردن
quenches خاموش کردن ترساندن
power خاموش کردن یک وسیله
to blow out alamp خاموش کردن چراغ
to laugh down با خنده خاموش کردن
stifle خاموش کردن فرونشاندن
snub سربالا خاموش کردن
stifled خاموش کردن فرونشاندن
stifles خاموش کردن فرونشاندن
turn out باکلید خاموش کردن
powering خاموش کردن یک وسیله
fight the fire اتش خاموش کردن
turn off <idiom> بستن ،خاموش کردن
powered خاموش کردن یک وسیله
powers خاموش کردن یک وسیله
To extinguish a fire. آتش را خاموش کردن
to talk down خاموش یاساکت کردن
to shut down a reactor راکتوری را خاموش کردن
snuff بافوت خاموش کردن
turn-off خاموش کردن یاشدن
turn-offs خاموش کردن یاشدن
quench خاموش کردن ترساندن
quenched خاموش کردن ترساندن
snubbing سربالا خاموش کردن
turn off خاموش کردن یاشدن
snubs سربالا خاموش کردن
To dye ones hair. موها را خاموش کردن
smouldered بی اتش سوختن خاموش کردن
smoulders بی اتش سوختن خاموش کردن
smouldering بی اتش سوختن خاموش کردن
to snuff out در نتیجه گل گیری خاموش کردن
smolder بی اتش سوختن خاموش کردن
smoulder بی اتش سوختن خاموش کردن
power down قطع برق خاموش کردن
radar silence خاموش کردن موقتی رادارها
light line خط خاموش کردن چراغ خودروها
smoldering بی اتش سوختن خاموش کردن
smoldered بی اتش سوختن خاموش کردن
stanch خاموش کردن ساکت شدن
smolders بی اتش سوختن خاموش کردن
stillest ساکت کردن خاموش شدن
stills ساکت کردن خاموش شدن
still ساکت کردن خاموش شدن
stiller ساکت کردن خاموش شدن
her اورا
powering خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
powered خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
powers خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
to turn off خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
shut off <idiom> بستن شیرآب یا خاموش کردن کلید برق
they proclaimed him sovereign جلوس اورا
he was sent to england اورا فرستادندبانگلستان
i had a great wish to see him داشتم که اورا به بینم
they intended to kill him میخواستند اورا بکشند
out with him اورا بیرون کنید
they intended to kill him قصدکشتن اورا داشتند
powered خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
wet blanket پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
powering خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
wet blankets پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
powers خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
dumbest لال کردن خاموش کردن
dumber لال کردن خاموش کردن
quenched دفع کردن خاموش کردن
muffling خاموش کردن ساکت کردن
muffle خاموش کردن ساکت کردن
muffles خاموش کردن ساکت کردن
quench دفع کردن خاموش کردن
dumb لال کردن خاموش کردن
quenches دفع کردن خاموش کردن
still brith خاموش کردن ساکت کردن
He was not admitted to the university. اورا به دانشگاه راه ندادند
the instant i saw him بمحض اینکه اورا دیدم
I sent him on an errand. اورا دنبال یک کاری فرستادم
Such extravagances ruined him. این ولخرجی ها اورا زمین زد
He is called by this name. اورا به این رسم می خوانند
We havent seen him for ages. سالهاست اورا ندیده ایم
he was ordained priest اورا بسمت کشیش گماشتند
I wish I could meet ( see ) her . کاش می توانستم اورا ببینم
His path was strewn with flowers . مقدم اورا گلباران کردند
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
They consider him as an outsider . اورا غریبه بحساب می آورند
They gave him a sound thrashing . اورا کتک مفصلی زدند
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down . اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
The referee put a boycott on him . داور اورا از بازی محروم کرد
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
Leave her alone. اورا تنها (بحال خود ) بگذار
the police are on his track مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
they a his death to poison مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
Providence watches over him. از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
I reckoned him as my friend. اورا دوست خود حساب می کردم
She was pretty when I saw her at close quarters . از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
Everybody condemned his foolish behaviour . همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
the churach built him up کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
The bandits stripped him of all his belongines . دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
She loves him in spite lf sll his faults . با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
diver's mate یار اب باز که اورا ازاب بالا می کشد
she was her putative daughter اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
he should better to led than باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
that book will immortalize him ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
antigone دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
magnetic blowout خاموش کردن مغناطیسی وزش مغناطیسی
fails سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
retaining fee وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
they rejected his proposition پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
hist خاموش
soundless خاموش
on-off button خاموش
on/off خاموش
on/off light خاموش
mumchance خاموش
quiescent خاموش
whist خاموش
h! خاموش
silent خاموش
uncommunicative خاموش
off خاموش
extinguished خاموش
to dry up خاموش شدن
stillest خاموش ساکت
tacit مقدر خاموش
extinguishable خاموش کردنی
quenchless خاموش نشدنی
quaker's meeting انجمن خاموش
silences خاموش شدن
extinguisher خاموش کننده
silencing خاموش شدن
taciturn کم سخن خاموش
tight-lipped کم حرف خاموش
tight lipped کم حرف خاموش
to keep silence خاموش شدن
silenced خاموش شدن
reserved خاموش کم حرف
extinction خاموش سازی
to hold one's tongue خاموش شدن
to keep silence خاموش بودن
keep still خاموش باش
silence خاموش شدن
inextinguishable خاموش نشدنی
to stand mute خاموش ماندن
quiet ساکن خاموش
stills خاموش ساکت
tight mouthed کم حرف خاموش
spark arrester جرقه خاموش کن
silencer خاموش کننده
still خاموش ساکت
dry up خاموش شدن
glumpy خاموش وکدر
go out خاموش شدن
stiller خاموش ساکت
he did not open his lips خاموش ماند
Quiet!silence! خاموش ( ساکت ) !
silencers خاموش کننده
snuff خاموش شدن
quietest ساکن خاموش
extinctive خاموش کننده
outed دستگاه خاموش
inactive status خط مشی خاموش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com