Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
unpainted spot
تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
Other Matches
gremlins
خطای شرح داده نشده در هنگام گم شدن داده در حین ارسال
gremlin
خطای شرح داده نشده در هنگام گم شدن داده در حین ارسال
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
unpremediated
پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
uncommitted
غیر متعهد نشده تعهد نشده
unbaoked
سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unobligated
اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unborn
هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
undisciplined
تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unpicked
نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unbroke
رام نشده سوقان گیری نشده
unresolved
تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
to take counsel of one'spillow
شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
unasked
خواسته نشده پرسیده نشده
unsifted
الک نشده رسیدگی نشده
irredenta
انجام نشده جبران نشده
unsought
جستجو نشده کشف نشده
inconsummate
تکمیل نشده انجام نشده
undirected
رهبری نشده راهنمایی نشده
unredeemed
جبران نشده سبک نشده
unset
جایگزین نشده جاانداخته نشده
untried
امتحان نشده محاکمه نشده
uncharged
محسوب نشده رسمامتهم نشده
boot
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
to consult one's pillow
هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
plegaphonia
گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
to cry wolf too often
کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
noil
خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
imposition of hands
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
shadow RAM
ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
wheat germ
گیاهک گندم که هنگام اسیاب کردن جدا میشود
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
unintended saving
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
parallelled
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallel
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
paralleling
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
paralleled
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
swagger cane
عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند
parallelling
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
kermit
پروتکل ارسال فایل هنگام بار کردن داده با مودم
parallels
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
war head
قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
hard hyphen
خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
anchor block
بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
incomplete
انجام نشده پر نشده
writes
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
write
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
write black printer
چاپگری که تونر آن نقط های که توسط لیزر گرم شده است در هنگام اسکن کردن تصویر می چستد
head switching
فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
smoke test
بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
lock on
قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
pluck
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucked
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucking
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucks
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
hyphen
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphens
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
bombing angle
زاویه پرتاب بمب زاویه پروازهواپیما در هنگام رها کردن بمب
bin storage
انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز
times
هنگام
gamut
هنگام
termed
هنگام
term
هنگام
terming
هنگام
season
هنگام
night-time
هنگام شب
moment
هنگام
night tide
هنگام شب
night season
شب هنگام
at dark
هنگام شب
moments
هنگام
at the same moment
در آن هنگام
night season
هنگام شب
seasoned
هنگام
nightfall
شب هنگام
seasons
هنگام
nighttide
شب هنگام
timed
هنگام
during
هنگام
at nightfall
شب هنگام
night time
هنگام شب
time
هنگام
at night
شب هنگام
oestrum
هنگام
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
teatime
هنگام چای
at noon
هنگام فهر
dusk
هنگام غروب
wintertime
هنگام زمستان
at one's leisure
هنگام فراغت
update
به هنگام دراوردن
at mess
هنگام خوردن
on occasion
هنگام لزوم
summertime
هنگام تابستان
updates
به هنگام دراوردن
updated
به هنگام دراوردن
to die in harness
هنگام کار
in-
درفرف هنگام
execution time
هنگام اجرا
hexachord
هنگام شش بردهای
in case of emergency
هنگام اضطرار
here's to you
هنگام نوشیدن
when entering
هنگام ورود
hard times
هنگام تنگدستی
playtime
هنگام بازی
daytime
هنگام روز
daytide
هنگام روز
in
درفرف هنگام
spring time
هنگام بهار
inprocess
هنگام کار
compile time
هنگام همگردانی
translate time
هنگام ترجمه
on arrival
هنگام ورود
binding time
هنگام انقیاد
meal time
هنگام غذاخوری
on seeing him
هنگام دیدن او
parthian glance
نگاه هنگام جدایی
landing weight
وزن با هنگام تخلیه
night
شب هنگام برنامه شبانه
to brush over
هنگام عبورپوز زدن
therewith
دران هنگام بدانوسیله
nights
شب هنگام برنامه شبانه
cash on delivery
پرداخت هنگام تحویل
hard-bitten
سخت هنگام جنگ
chevy
فریاد هنگام شکار
ortive
وابسته به هنگام طلوع
red handed
هنگام ارتکاب جنایت
it puckered up in sewing
هنگام دوختن جمع شد
d. wish
خواهش هنگام مردن
damage in transit
خسارت در هنگام ترانزیت
nooning
هنگام فهر ناهار
then
انگاه دران هنگام
batfowl
هنگام شب مرغ را شکارکردن
when it came to a push
چون هنگام کوشش
in the case of traffic jam
[congestion]
هنگام راهبندان سنگین
dewfall
هنگام ریزش شبنم
natural form
وضع بدن هنگام تیراندازی
damaged in transit
صدمه دیده هنگام ترانزیت
striker
توپ زن هنگام دفاع از میله
escaped water
تلفات اب هنگام بهره برداری
strikers
توپ زن هنگام دفاع از میله
fair-weather
خوب هنگام هوای صاف
harvest festivals
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
opened
وضع زه هنگام کشیده شدن
opens
وضع زه هنگام کشیده شدن
invigilation
پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
harvest festival
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
harvests
هنگام درو وقت خرمن
open
وضع زه هنگام کشیده شدن
invigilated
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
smack
ضربه محکم در هنگام ابشار
I cut my face shaving.
هنگام اصلاح صورتم را بریدم
milter
ماهی نر هنگام تخم ریزی
invigilate
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
coronation oath
سوگند هنگام تاج گذاری
chantey
سرود ملوانان هنگام کار
chanty
سرود ملوانان هنگام کار
landed weight
وزن کالا هنگام تخلیه
invigilates
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
demand report
گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
invigilating
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
harvested
هنگام درو وقت خرمن
high time
هنگام خوشی وعیش ونوش
smacks
ضربه محکم در هنگام ابشار
smacked
ضربه محکم در هنگام ابشار
harvest
هنگام درو وقت خرمن
leisure hours
ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
passing bell
زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
combinatorial explosion
موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
alluvial deposit
موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
set up
انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
adjusting to water
حرکت در هوا هنگام فرود دراب
backing plate
صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
corporale
پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
To leave someone in the lurch .
کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
everything is good in its season
<proverb>
گویند که هرچیز به هنگام خوش است
Say when!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
Say when stop!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
grunter
خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
Payment on delivery of goods.
پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
memory sniffing
ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
dead on arrival
مرحوم هنگام ورود
[بیماری در آمبولانس]
To breathe ones last .
نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
red-handed
دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
To be caught red - handed.
گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
electro statics
علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
to give the tone
هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
prints
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
print
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
drag line
طنای اویزان از بالن هنگام فرود
jettison of cargo
محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
the room was not lived in
هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
ondise
پشت گوی بودن هنگام پاس
printed
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
uncharged
پر نشده
unbowed
خم نشده
breakfall
قرار دادن بازوان و پا در زیربدن هنگام افتادن
strophe
چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com