Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
constant	ثابت دایمی
constants	ثابت دایمی
Other Matches
permanent	دایمی
quota post	شغل دایمی
permanent rank	درجه دایمی
permanent flow	بده دایمی
the whirligig of fashion	دوران دایمی مد
permanent deligate	نماینده دایمی
quota post	پست دایمی
permanent rank	رتبه دایمی
permanent oppropriation	تدارک دایمی
permanent oppointment	ماموریت دایمی
permanent party	پرسنل دایمی
permanent flow	ابدهی دایمی
permanent emplacement	استقرار دایمی
permanent duty station	پادگان دایمی
nonrecurring	غیر دایمی
static employment	کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
permanent duty station	محل خدمت دایمی
routines	جریان عادی و دایمی
routinely	جریان عادی و دایمی
routine	جریان عادی و دایمی
permanent change of station	تغییر مکان دایمی
permanent deformation	تغییر شکل دایمی
permanent oppointment	اختصاص دایمی به یک یکان
permanent party	جمعی دایمی یکان
The whirligig of time revolves.	دوران دایمی زمان می چرخد.
whirligig of something	دوران دایمی [اصطلاح مجازی]
permanent court of international arbitra	دیوان دایمی داوری بین المللی
maintain watch	مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
fixed capital	سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test	ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
permanent change of station	تغییر محل دایمی یکان انتقال دایم
standing order	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
sample	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
standing	ثابت دستورالعمل ثابت
de jure recognition	شناسایی کامل و دایمی و بدون قیدوشرط یک دولت که در مقابل ان شناسایی عملی وجود دارد
steadiest	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
fixes	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
permafrost	لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
specific	ثابت
rugged	ثابت
steadier	ثابت تر
standstill	ثابت
invariable	ثابت
solids	ثابت
immovable	ثابت
loyal	ثابت
specifics	ثابت
solid	ثابت
fixed	ثابت
established	ثابت
constants	ثابت
fixed bridge	پل ثابت
fiducial	ثابت
disputeless	ثابت
fixes	ثابت
leger or ledger	ثابت
changeless	ثابت
resolute	ثابت
incommutable	ثابت
inalterable	ثابت
sustain	ثابت
sustained	ثابت
sustains	ثابت
fixing	ثابت
fix	ثابت
constant	ثابت
settled	ثابت
pats	ثابت
patted	ثابت
patting	ثابت
stables	ثابت
steadiest	ثابت
unshaken	ثابت
steadies	ثابت
firm	ثابت
stable	ثابت
firmer	ثابت
undeviating <adj.>	ثابت
pat	ثابت
stationary	ثابت
pegged	ثابت
steadying	ثابت
true	ثابت
truer	ثابت
truest	ثابت
hard and fast	ثابت
indelible	ثابت
equable	ثابت
firmest	ثابت
firms	ثابت
permanent	ثابت
unswerving <adj.>	ثابت
thetic	ثابت
steady	ثابت
thetical	ثابت
steadied	ثابت
static	ثابت
fixed pivot	لولای ثابت
fixed inputs	نهادههای ثابت
lastering friendship	دوستی پا بر جا یا ثابت
fixed condenser	خازن ثابت
fixed inputs	منابع ثابت
fixed point	نقطه ثابت
fixed point	با ممیز ثابت
fixed length	با درازای ثابت
fixed point	ممیز ثابت
fixed light	چراغ ثابت
fixed income	درامد ثابت
flanking window	نورگیر ثابت
fixed davit	جرثقیل ثابت
fixed costs	هزینههای ثابت
fixed echo	اکوی ثابت
fixed casement	قاب ثابت
fixed ersistor	مقاومت ثابت
fixed field	میدان ثابت
fixed format	قابل ثابت
fixed capital	سرمایه ثابت
fixed head	با نوک ثابت
dead-light	پنجره ثابت
boltzmann constant	ثابت بولتزمان
constant factors	عوامل ثابت
constant luminance	روشنایی ثابت
constant of motion	ثابت حرکت
constant power	توان ثابت
constant pressure	فشار ثابت
constant return	بازده ثابت
constant speed	سرعت ثابت
constant voltage	ولتاژ ثابت
constatnt	مقدار ثابت
constant error	خطای ثابت
constant current	شدت ثابت
boltzmann constant	ثابت بولتزمن
capital asset	سرمایه ثابت
capital goods	دارایی ثابت
carbon fixed	کربن ثابت
carbon fixed	ذغال ثابت
clinch knot	گره ثابت
conservative flux	شاره ثابت
constant capital	سرمایه ثابت
constant cost	قیمت ثابت
costant load	بار ثابت
curie constant	ثابت کوری
decay constant	ثابت تباهی
firm offer	پیشنهاد ثابت
fixed ammunition	مهمات ثابت
fixed area	ناحیه ثابت
fixed asset	دارائی ثابت
fixed assets	داراییهای ثابت
fixed assets	دارائیهای ثابت
equilibrium constant	ثابت تعادل
fixed beam	تیر ثابت
fixed budget	بودجه ثابت
figurative constant	ثابت تلویحی
dielectric constant	ثابت دی الکتریک
disintegration constant	ثابت تلاشی
dissociation constant	ثابت تفکیک
unflinching	ثابت قدم
electric constant	ثابت الکتریکی
fixed disk	دیسک ثابت
field constant	ثابت میدان
fixed capacitor	خازن ثابت
fixed price	قیمت ثابت
unset	ثابت نشده
to make out	ثابت کردن
rate constant	ثابت سرعت
real constant	ثابت حقیقی
regular salary	حقوق ثابت
resolvedly	با عزم ثابت
rhumb line	راه ثابت
rydberg constant	ثابت ریدبرگ
scale down	به نسبت ثابت
screening constant	ثابت پوشش
self centered	ثابت ونامتحرک
to stand fast	ثابت بودن
quantum of action	ثابت پلانک
prover	ثابت کردن
universal gas constant	ثابت گازها
total fixed cost	کل هزینه ثابت
permanent shuttering	قالب ثابت
permanent way	مسیر ثابت
permittivity	ثابت دی الکتریک
planck's constant	ثابت پلانک
premanent way	خط ثابت خط دائمی
propagation constant	ثابت انتشار
proportionality constant	ثابت تناسب
to let the saw dust out of	را ثابت کردن
to bring home	ثابت کردن
standing part	قسمت ثابت
standing patrol	گشتی ثابت
standing rigging	بکسلهای ثابت
standing rigging	طنابهای ثابت
surefooted	ثابت قدم
stefan's constant	ثابت استفان

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com