English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
English Persian
repair جبران کردن دوباره دایر کردن
repaired جبران کردن دوباره دایر کردن
Other Matches
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revivalist movement جنبش دوباره دایر کردن آداب و سبک قدیمی
redressed دوباره پوشیدن جبران کردن
redresses دوباره پوشیدن جبران کردن
redress دوباره پوشیدن جبران کردن
reopening دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
redintegrate دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
installs دایر کردن
install دایر کردن
circulate دایر کردن
circulated دایر کردن
installing دایر کردن
circulates دایر کردن
set afoot دایر کردن
circulates دایر کردن منتشر کردن
circulated دایر کردن منتشر کردن
get up اتو کردن دایر کردن
circulate دایر کردن منتشر کردن
reeducate دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
To establish( make) contact. تماس دایر ( برقرار ) کردن
to make things hum کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
compensated جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensate جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensates جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
regains دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
paying جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
reclaim نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaims نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaimed نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaiming نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
offset جبران کردن جبران
offsetting جبران کردن جبران
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
tempering (metallurgy) بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rectified برطرف کردن جبران کردن
to make up جبران کردن فراهم کردن
remedies اصلاح کردن جبران کردن
remedied اصلاح کردن جبران کردن
countervail برابری کردن با جبران کردن
rectifies برطرف کردن جبران کردن
remedying اصلاح کردن جبران کردن
offsetting جبران کردن خنثی کردن
rectify برطرف کردن جبران کردن
gratified مفتخر کردن جبران کردن
gratifies مفتخر کردن جبران کردن
gratify مفتخر کردن جبران کردن
offset جبران کردن خنثی کردن
remedy اصلاح کردن جبران کردن
relays دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
overpacking دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
to make good جبران کردن
compensations جبران کردن
recoups جبران کردن
recuperated جبران کردن
make up for جبران کردن
satisfy جبران کردن
to make r. جبران کردن
satisfies جبران کردن
satisfying جبران کردن
expiating جبران کردن
redressed جبران کردن
recouped جبران کردن
recouping جبران کردن
atones جبران کردن
redress جبران کردن
expiated جبران کردن
requiting جبران کردن
expiate جبران کردن
atoning جبران کردن
atone جبران کردن
to make up for جبران کردن
recuperates جبران کردن
redresses جبران کردن
requite جبران کردن
requited جبران کردن
expiates جبران کردن
recuperating جبران کردن
requites جبران کردن
recuperate جبران کردن
recoup جبران کردن
atoned جبران کردن
retrieved جبران کردن
reciprocates جبران کردن
retrieves جبران کردن
reciprocated جبران کردن
make good جبران کردن
make up جبران کردن
offsetting جبران کردن
reciprocate جبران کردن
compensates جبران کردن
offset جبران کردن
retrieve جبران کردن
compensation جبران کردن
counterweigh جبران کردن
countervail جبران کردن
compensated جبران کردن
compensate جبران کردن
recvperate جبران خسارت کردن
to redress danger جبران خسارت کردن
quittance بازپرداختن جبران کردن
to atone for something جبران کردن چیزی
make up a deficit جبران کردن کسری
to make good a mistake [ to wipe a disgrace] <idiom> اشتباهی را جبران کردن
make up for the past جبران مافات کردن
to make amends for something جبران کردن چیزی
to recoup oneself هزینه خود را جبران کردن
indemnify بیمه کردن جبران خسارت
to make r. for a wrong بی عدالتی یا خطایی را جبران کردن
to indemnify any one's expense هزینه کسیرا جبران کردن
reclamation تقاضای جبران خسارت کردن
to recover damages خسارت خودرا جبران کردن
to recover lost time وقت گمشده را جبران کردن)
to recover from something جبران کردن [مثال از بحرانی]
make up to خسارت کسی را جبران کردن
To make amends to someone for an injury. وقت از دست رفته جبران کردن
reimbursing جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimbursed جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimburse جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimburses جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
recriminate اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
refreshes دوباره پر کردن
refreshed دوباره پر کردن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
replenishing دوباره پر کردن
refresh دوباره پر کردن
replenishes دوباره پر کردن
refilled دوباره پر کردن
replenish دوباره پر کردن
replenished دوباره پر کردن
refills دوباره پر کردن
refilling دوباره پر کردن
refill دوباره پر کردن
redefine دوباره تعریف کردن
revisiting دوباره ملاقات کردن
redefined دوباره تعریف کردن
redefines دوباره تعریف کردن
redefining دوباره تعریف کردن
reinstating دوباره برقرار کردن
reinstates دوباره برقرار کردن
reliving دوباره تجربه کردن
reconditioned دوباره درست کردن
resurfaces دوباره روکاری کردن
retry دوباره محاکمه کردن
reactivates دوباره فعال کردن
re paving دوباره فرش کردن
reactivated دوباره فعال کردن
reconditions دوباره درست کردن
reactivate دوباره فعال کردن
retranslate دوباره ترجمه کردن
remarried دوباره عروسی کردن
regarding دوباره تسطیح کردن
relives دوباره تجربه کردن
recollecting دوباره جمع کردن
re form دوباره درست کردن
revisit دوباره ملاقات کردن
reinstate دوباره برقرار کردن
rebuild دوباره ساختمان کردن
resorb دوباره جذب کردن
relived دوباره تجربه کردن
retakes دوباره تسخیر کردن
rebuilds دوباره ساختمان کردن
rejuvenating دوباره جوان کردن
rejuvenates دوباره جوان کردن
re sort دوباره جور کردن
remarries دوباره عروسی کردن
rejuvenate دوباره جوان کردن
remarry دوباره عروسی کردن
resurfaced دوباره روکاری کردن
retry دوباره ازمایش کردن
rejuvenated دوباره جوان کردن
reinstated دوباره برقرار کردن
revisited دوباره ملاقات کردن
re strain دوباره صاف کردن
rewake دوباره بیدار کردن
recondition دوباره درست کردن
rewired دوباره سیمکشی کردن
resurface دوباره روکاری کردن
reschedule دوباره برنامهریزی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com