English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 269 (24 milliseconds)
English Persian
resort جدا کردن طبقه بندی کردن
resorted جدا کردن طبقه بندی کردن
resorts جدا کردن طبقه بندی کردن
Search result with all words
class طبقه بندی کردن رده
classed طبقه بندی کردن رده
classes طبقه بندی کردن رده
classing طبقه بندی کردن رده
graduate طبقه بندی کردن
graduates طبقه بندی کردن
graduating طبقه بندی کردن
layer طبقه بندی کردن
layers طبقه بندی کردن
index لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
indexed لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
indexes لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
group دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
sorted دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts دسته کردن طبقه بندی کردن
label برچسب زدن طبقه بندی کردن
labeling برچسب زدن طبقه بندی کردن
labelled برچسب زدن طبقه بندی کردن
labels برچسب زدن طبقه بندی کردن
classification طبقه بندی کردن طبقه بندی
classifications طبقه بندی کردن طبقه بندی
rating طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings طبقه بندی کردن درجه بندی
type ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed ماشین کردن طبقه بندی کردن
types ماشین کردن طبقه بندی کردن
standardised بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizes بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizing بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
categorised طبقه بندی کردن
categorises طبقه بندی کردن
categorising طبقه بندی کردن
categorize طبقه بندی کردن
categorized طبقه بندی کردن
categorizes طبقه بندی کردن
categorizing طبقه بندی کردن
classifies طبقه بندی کردن
classify طبقه بندی کردن
classifying طبقه بندی کردن
grade دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade طبقه بندی کردن کلاسه کردن
grades دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades طبقه بندی کردن کلاسه کردن
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
staple فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
stapled فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
stapling فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
aggroup طبقه بندی کردن
assort طبقه بندی کردن مناسب بودن
break down تجزیه کردن طبقه بندی کردن
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
intergrade طبقه بندی داخلی کردن
pigeonhole طبقه بندی کردن
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
systemize طبقه بندی کردن
to form into groups دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
integrade [طبقه بندی داخلی کردن]
to categorize طبقه بندی کردن
Other Matches
defense classification طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
security classification طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
black designation علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
army class manager activity سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
evaluation rating درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
black concept علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
carpet classification طبقه بندی [درجه بندی] فرش
classifications طبقه بندی رده بندی
classification طبقه بندی رده بندی
regrade تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
grade درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
systemization طبقه بندی
sorting طبقه بندی
divisions طبقه بندی
division طبقه بندی
typification طبقه بندی
bracket طبقه بندی
stratification طبقه بندی
taxonomies طبقه بندی
denominations طبقه بندی
assortments طبقه بندی
assortment طبقه بندی
denomination طبقه بندی
classifications طبقه بندی
classification طبقه بندی
taxonomy طبقه بندی
grading طبقه بندی
low grade کم طبقه بندی
secrets طبقه بندی سری
accounting classification طبقه بندی حساب
vendor rating طبقه بندی فروشندگان
zootaxy طبقه بندی جانوران
nosology طبقه بندی بیماریها
map classification طبقه بندی نقشه ها
job classification طبقه بندی شغل
market grades and grading طبقه بندی بازار
classifiable قابل طبقه بندی
classified طبقه بندی شده
nondescript غیرقابل طبقه بندی
industrial classifications طبقه بندی صنعتی
route classification طبقه بندی جاده ها
job classification طبقه بندی شغلی
secret طبقه بندی سری
unclassified بدون طبقه بندی
unclassified طبقه بندی نشده
service rating طبقه بندی پرسنلی
harmonic proportion طبقه بندی متناسب
classificatory مربوط به طبقه بندی
classification of soil طبقه بندی خاک
classification of aggregate طبقه بندی خاکدانه ها
classification chart نمودار طبقه بندی
soil class طبقه بندی خاک
harmonic division طبقه بندی متناسب
classifications طبقه بندی پیام
suborder طبقه بندی فرعی
budget classification طبقه بندی بودجه
rug classification طبقه بندی فرش
computer classifications طبقه بندی کامپیوتر
classification طبقه بندی پیام
speed rate increment طبقه بندی سرعت
standardization همگونی طبقه بندی
taxonomist متخصص طبقه بندی
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
classified advertisement آگهی طبقه بندی شده
brussels nomenclature طبقه بندی تعرفه برکسل
classified material مدارک طبقه بندی شده
classified items اماد طبقه بندی شده
glossography طبقه بندی و شرح زبانها
classified items اقلام طبقه بندی شده
restrict بازداشت طبقه بندی مدارک
topsecret طبقه بندی به کلی سری
restricted data اطلاعات طبقه بندی شده
coinage طبقه بندی بهای مسکوک
restricts بازداشت طبقه بندی مدارک
restricting بازداشت طبقه بندی مدارک
international classification of طبقه بندی بین المللی بیماریها
access to classified material دسترسی به مدارک طبقه بندی شده
agct ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
systematist متخصص فائده سازی و طبقه بندی
accountable cryptomaterial مدارک و وسایل طبقه بندی شده
army genetal classification test ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
classification yard line سایدینگ راه اهن طبقه بندی خط
taxon واحد طبقه بندی گیاهی یاجانوری
reserve on board مدارک و اییننامههای طبقه بندی شده ناو
grain size classification طبقه بندی خاک از نظر اندازه ذرات
age grouping طبقه بندی اقلام بر حسب عمرقانونی انها
stratify طبقه طبقه کردن
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigged نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigs نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rig نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
marshalling yard محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل
unit citation جشن طبقه بندی یکانها از نظر عملیات یاامادگی رزمی
unified soil classification system (uscs نوعی طبقه بندی خاک که به 51 قسمت تقسیم شده است
laggin اب بندی کردن اب بندی ناوها
bollix سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
overpacking دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
phytography طبقه بندی گیاهان روی زمین گیاه شناسی توضیحی وتشریحی
concurrently مراجعه کنید به چهار طبقه بندی پردازندههای MIMD , MISD , SIMD , SISD ,
portion تسهیم کردن سهم بندی کردن
partition جدا کردن جزء بندی کردن
gaduate درجه بندی کردن تغلیظ کردن
vamp وصله کردن سرهم بندی کردن
portions تسهیم کردن سهم بندی کردن
segregation جدا کردن درجه بندی کردن
partitions جدا کردن جزء بندی کردن
to put on شرط بندی کردن تحمیل کردن
gradate درجه بندی کردن مخلوط کردن
gift wrap بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
abc analysis طبقه بندی مخصوص کالاهای موجود درانبار که معمولابراساس قیمت موجودی هریک از اقلام تنظیم میگردد
groups طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
group طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
paste سر هم کردن سرهم بندی کردن
pasted سر هم کردن سرهم بندی کردن
pasting سر هم کردن سرهم بندی کردن
pastes سر هم کردن سرهم بندی کردن
To marry below ones station. با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
subdivides بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
proficiency rating طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
faulted یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
faults یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
fault یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
sealing اب بندی کردن
to mull a mull of سر هم بندی کردن
batten down اب بندی کردن
caulk اب بندی کردن
underpin پی بندی کردن
to take a snack ته بندی کردن
to make a muddle of سر هم بندی کردن
to make a mess of سر هم بندی کردن
underpins پی بندی کردن
seal اب بندی کردن
to nails up سر هم بندی کردن
seals اب بندی کردن
lacevi بندی کردن
to pin up بی بندی کردن
underpinned پی بندی کردن
partitioning قسمت بندی کردن
rank رتبه بندی کردن
lot تقسیم بندی کردن
railroads سرهم بندی کردن
packing بسته بندی کردن
paricle size analysis دانه بندی کردن
parceling بسته بندی کردن
ranks رتبه بندی کردن
lot سهم بندی کردن
ranked رتبه بندی کردن
triangulation مثلث بندی کردن
railroad سرهم بندی کردن
boggle کارسرهم بندی کردن
categorised رده بندی کردن
compartmentalized بخش بندی کردن
compartmentalises بخش بندی کردن
compartmentalising فصل بندی کردن
compartmentalising بخش بندی کردن
compartmentalize فصل بندی کردن
compartmentalize بخش بندی کردن
packs بسته بندی کردن
compartmentalized فصل بندی کردن
classifying دسته بندی کردن
classifying رده بندی کردن
pack بسته بندی کردن
take stock <idiom> جمع بندی کردن
compartmentalises فصل بندی کردن
compartmentation تقسیم بندی کردن
packets بسته بندی کردن
packet بسته بندی کردن
bungling سرهم بندی کردن
bungles سرهم بندی کردن
bungled سرهم بندی کردن
bungle سرهم بندی کردن
formats قالب بندی کردن
format قالب بندی کردن
resorts دسته بندی کردن
resorted دسته بندی کردن
compartmentalised فصل بندی کردن
resort دسته بندی کردن
compartmentalised بخش بندی کردن
classify دسته بندی کردن
groups دسته بندی کردن
categorize رده بندی کردن
categorising دسته بندی کردن
stripping بسته بندی کردن
categorising رده بندی کردن
compartmentalizes فصل بندی کردن
compartmentalizes بخش بندی کردن
categorises دسته بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com