Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English
Persian
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
Other Matches
decompression table
جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
time log
جدول زمان
time table
جدول زمان بندی
peace time establishment
جدول استعداد مجاز زمان صلح
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
manning table
جدول تعیین مشاغل جدول وفایف پرسنل
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
symbol table
جدول نمادها جدول نمادی
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
maximum duration
زمان حداکثر
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
powered
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powers
حداکثر تلاش در کمترین زمان
power
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powering
حداکثر تلاش در کمترین زمان
correction index
جدول تصحیح خطای توپ جدول تصحیح یا تصحیحات
spelling table
جدول کلمات تهجی رمزی جدول تهجی رمز
lap chart
جدول زمانی برای هر دور
prudent limit of endurance
حداکثر زمان پرواز مطمئن هواپیما از نظر سوخت
prudent limit of patrol
حداکثر زمان گشت مطمئن هواپیما از نظر سوخت
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
emergency complement
جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
electronic
قلم یا عصای نوری قلمی که برای رسم روی جدول گرافیکی به کارمی رود
CLUT
جدول شماره ها در ویندوز و برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگهای یک تصویر
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
inward dive
شیرجه پشت به استخر
bottom time
مدت ماندن غواص در زیر اب
scuba
وسیله ماندن غواص در زیراب
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled up
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
array
ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
arrays
ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
turnaround time
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
compiler
اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند
table
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabulation
نشانههای نمایش داده شده برای بیان محل توقفهای جدول بندی شده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
presents
زمان حاضر زمان حال
present
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
seek time
زمان جستجو زمان طلب
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
presenting
زمان حاضر زمان حال
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
temporarily
برای زمان مشخص یا نه همیشه
access time
زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
microcycle
برای دادن زمان اجرای دستورات
check out time
زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
operated
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operates
کل زمان لازم برای انجام یک کار
impulsive
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
metronome
اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
operate
کل زمان لازم برای انجام یک کار
check out time
زمان لازم برای تخلیه محل
metronomes
اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
clearance diving
شیرجه رفتن برای پاک کردن مین شیرجه برای مین روبی
radar mile
زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
development
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
developments
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
storage
ذخیره داده برای مدت زمان طولانی
adding
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
add
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adds
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
proceed time
زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
service time window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
engineered performance
زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
maintenance window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
canonical time unit
زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
future promissory
زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
meaner
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
clock
باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
Manchester coding
و نیمه دوم برای سیگنال زمان بندی است
time fire
مسابقه تیراندازی با محدودبودن زمان 02 ثانیه برای 5تیر
part
قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
data movement time
زمان صرف شده برای انتقال داده به دیسک
cure time
زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
clocks
باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
mean
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meanest
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
holds
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
clocks
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
transient
وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
overhead
مدت زمان کامپیوتر برای فراخوانی و بررسی هر ترمینال شبکه
clock
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
hold
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
reaction time
زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
transients
وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
word
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
worded
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
immediate
پردازش داده پس از ایجاد آن و نه انتظار برای پاس ساعت یا زمان سنگرون
carried
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
warm-up
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-ups
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
carry
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
brake specific fuel consumption
مقدار سوخت مصرف شده درواحد زمان برای تولید واحدقدرت
carrying
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
bomb
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed out
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombs
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
chamfered kerb
جدول پخ
border stone
جدول
charting
جدول
kerb=curb
جدول
charted
جدول
scale
جدول
charts
جدول
irrigation channel
جدول
log
جدول
curb
جدول
curbed
جدول
logs
جدول
curbing
جدول
curbs
جدول
tabled
جدول
table
جدول
scheduled
جدول
tableaux
جدول
tableaus
جدول
schedules
جدول
tabling
جدول
schedule
جدول
kerb
جدول
chart
جدول
tableau
جدول
tables
جدول
kerbs
جدول
powered
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
pipelines
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
power
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powering
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powers
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
resolutions
توانایی سیستم نمایش برای کنترل تعداد پیکسل ها در واحد زمان و نه پیکسلهای جداگانه
pipeline
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
resolution
توانایی سیستم نمایش برای کنترل تعداد پیکسل ها در واحد زمان و نه پیکسلهای جداگانه
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
symbol table
جدول علامت
state table
جدول حالات
indifference schedule
جدول بی تفاوتی
periodic table
جدول تناوبی
table look up
جستجوی جدول
external table
جدول برونی
fourfold table
جدول چهارخانه
fender curbs
جدول محافظ
frequency table
جدول بسامد
station bill
جدول محلها
symbolic table
جدول علائم
kerbstone
سنگ جدول
table of distribution
جدول توزیع
list
سیاهه جدول
firing table
جدول تیراندازی
slope kerb
جدول شیبدار
tabulating
جدول بند
supply schedule
جدول عرضه
tabularly
جدول وار
tabulating
جدول بندی
grooves
گودی جدول
sulcate
جدول دار
flush kerb
جدول همکف
firing table
جدول تیر
expectancy table
جدول انتظار
function table
جدول تابعی
table look up
مراجعه به جدول
truth table
جدول درستی
kerb
جدول پیاده رو
tabulating machine
جدول نویس
symbol table
جدول نمادها
box score
جدول امتیازها
tabulating machine
جدول بند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com