Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
English
Persian
down current
جریان رو به پایین
down draft
جریان رو به پایین
Search result with all words
low frequency current
جریان فرکانس پایین
low frequency current gain
تقویت جریان فرکانس پایین
low level current gain
تقویت جریان در سطح پایین
Other Matches
marking current
جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
leakage current
جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
downhaul
پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress
پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses
پایین دادن لوله پایین اوردن
down
سوی پایین بطرف پایین
flows
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flow
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flowed
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull
وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit
جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
currents
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
current
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
invert
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
amps
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
vertically
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
heterodyne
ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor
مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor
گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
constant current
جریان مستقیم جریان ثابت باطری
induction current
جریان القاء شده جریان تحریک
counter current
جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
runoff coefficient
ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number
این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
current flow
سیلان جریان فلوی جریان
parasitic current
جریان نشتی جریان خارجی
current compensation
کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
three phase current
جریان سه فاز جریان دوار
gresham's law
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart
انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry
شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter
دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
vortex ring state
حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
alternators
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
alternator
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
d.c. transformer
ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم
electromagnetism
پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
heavy current engineering
مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی
isotach
خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
tailwater
پایین اب
subteen
پایین تر از سن 31
lower most
پایین تر
low
پایین
vide infara
پایین
down
پایین
further down
پایین تر
lower limit
حد پایین
submiss
پایین
underneath
پایین
lower
پایین تر
hypogenous
پایین رو
flattest
پایین
flat
پایین
lowering
پایین تر
lowered
پایین تر
low level
پایین
lowers
پایین تر
infara
پایین
infara
پایین تر
below
پایین
subatmospheric
پایین تر از جو
shitu
پایین
lower
پایین
de-
پایین
beneath
پایین تر
bottoms
پایین
short
پایین تر
shorter
پایین تر
shortest
پایین تر
bal
از مچ پا به پایین
bottom
پایین
below
<adv.>
در پایین
hereafter
<adv.>
در پایین
hereinafter
[formal]
<adv.>
در پایین
beneath
پایین
dowm
پایین
thereinafter
[archaic or formal]
<adv.>
در پایین
sub-
یا پایین تر
neath or neath
پایین
down stairs
پایین
neath or neath
پایین تر
nether
زیر پایین
low activity
فعالیت پایین
nether
واقع در پایین
to reach down
پایین اوردن
to set down
پایین اوردن
to go down
پایین رفتن
descend
پایین امدن
degrades
پایین دادن
degrade
پایین دادن
descends
پایین امدن
At lower levels.
در سطوح پایین تر
to look down
پایین امدن
drives
ضربه از پایین
low order
مرتبه پایین
drive
ضربه از پایین
hereinbelow
در پایین این
hereinbelow
ازاین پایین تر
catabatic
پایین اینده
to let down
پایین کردن
downstairs
طبقه پایین
low altitude
ارتفاع پایین
low order
پایین رتبه
to get down
پایین رفتن
From top to bottom.
ازبالاتا پایین
subordinates
فرعی پایین تر
submaxilla
ارواره پایین
subordinated
فرعی پایین تر
the valley lies below
ده در پایین است
shut
پایین اوردن
shuts
پایین اوردن
shutting
پایین اوردن
undermost
پایین ترین
low energy
انرژی پایین
low frequency
فرکانس پایین
up and down
بالا و پایین
uoppon pyon soon koot
کف دست پایین
the masses
دستههای پایین تر
the lower world
جهان پایین
subordinating
فرعی پایین تر
downward
روبه پایین
subordinate
فرعی پایین تر
look down
پایین امدن
beneath
از زیر پایین تر از
let down
پایین کردن
depressions
پایین دادن
downward
پایین زیرین
depression
پایین دادن
to come down
پایین امدن
to bring down
پایین اوردن
low wing
بال پایین
to beat down
پایین اوردن
to sink in the scale
پایین رفتن
lowest
پایین ترین
lee
پایین باد
comedown
پایین رفتن
lower bound
کران پایین
infrahuman
پایین تر از انسان
downstream
پایین دست
downstream
پایین رود
go dan barai
رد کردن از پایین
go down
پایین رفتن
prolapse
پایین افتادگی
low level
در سطح پایین
dim light
نور پایین
foot
پایین بادبان
bate
پایین اوردن
lowermost
پایین ترین
minor
پایین رتبه
lowpass
پایین گذار
download
بارگیری پایین
desceht
پایین امدن
bottom up
از پایین به بالا
low resolution
وضوح پایین
downfield
میدان پایین
downfeed
تغذیه رو به پایین
downward stroke
ضربه رو به پایین
prolapse
پایین افتادن
prolapsus
پایین افتادگی
disrate
پایین اوردن
lower threshold
استانه پایین
pushdown
پایین فشردنی
push down stack
پایین فشردنی
lower most
پایین ترین
breast
نورد پایین
lower mast
دکل پایین
lower limit
کران پایین
feet
پایین دامنه
low
پایین ضعیف
low
پایین اهسته
down stroke
ضربه رو به پایین
downmost
پایین ترین
res
noitaloseR پایین
neath or neath
پایین زیرین
on the down grade
پایین رونده
downward travel
ضربه رو به پایین
downward swing
نوسان رو به پایین
downward movement
حرکت رو به پایین
downward compatible
سازگار رو به پایین
oars down
پارو پایین
nutate
پایین افتادن
face down feed
خورد رو به پایین
low pass
پایین گذر
nether world
جهان پایین
nutant
پایین افتاده
downward compatibility
سازگارمتمایل به پایین
downtrend
سیربطرف پایین
lower class
طبقه پایین
mean low water
اب پایین میانگین
top down
از بالا به پایین
overhand
از پایین ببالا
decurrent
پایین افتاده
top-down
از بالا به پایین
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com