English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
routine جریان عادی و دایمی
routinely جریان عادی و دایمی
routines جریان عادی و دایمی
Other Matches
routine جریان عادی عادت جاری
routinely جریان عادی عادت جاری
routines جریان عادی عادت جاری
routinize عادی یا روزمره کردن بجریان عادی انداختن
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
hypermnesia ازدیاد غیر عادی خاطرات وافکار گذشته افزایش غیر عادی حافظه
leakage current جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
permanent دایمی
permanent flow بده دایمی
permanent deligate نماینده دایمی
quota post پست دایمی
permanent rank درجه دایمی
permanent rank رتبه دایمی
constant ثابت دایمی
permanent duty station پادگان دایمی
permanent emplacement استقرار دایمی
permanent flow ابدهی دایمی
quota post شغل دایمی
constants ثابت دایمی
permanent oppointment ماموریت دایمی
nonrecurring غیر دایمی
the whirligig of fashion دوران دایمی مد
permanent party پرسنل دایمی
permanent oppropriation تدارک دایمی
permanent deformation تغییر شکل دایمی
permanent oppointment اختصاص دایمی به یک یکان
permanent duty station محل خدمت دایمی
permanent change of station تغییر مکان دایمی
permanent party جمعی دایمی یکان
The whirligig of time revolves. دوران دایمی زمان می چرخد.
whirligig of something دوران دایمی [اصطلاح مجازی]
maintain watch مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
permanent court of international arbitra دیوان دایمی داوری بین المللی
permanent change of station تغییر محل دایمی یکان انتقال دایم
flowed سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flow سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
inverting جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
invert جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
currents جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
current جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
ampere واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
counter current جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
constant current جریان مستقیم جریان ثابت باطری
induction current جریان القاء شده جریان تحریک
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
current compensation کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
current flow سیلان جریان فلوی جریان
three phase current جریان سه فاز جریان دوار
parasitic current جریان نشتی جریان خارجی
de jure recognition شناسایی کامل و دایمی و بدون قیدوشرط یک دولت که در مقابل ان شناسایی عملی وجود دارد
gresham's law پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
vortex ring state حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
run of the mill عادی
commoners عادی
common عادی
naked عادی
regulars عادی
regular عادی
commonest عادی
normal عادی
run-of-the-mill عادی
gen عادی
uncritically عادی
groovy عادی
unexceptional عادی
habitual عادی
ordinary عادی
wonted عادی
uncritical عادی
routine عادی
routinely عادی
routines عادی
private عادی
privates عادی
customary عادی
alternators ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
d.c. transformer ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
alternator ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
electromagnetism پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
private decument عقد عادی
eccentrics غیر عادی
queerest غیر عادی
in the a way بطریق عادی
queerer غیر عادی
in the course of nature بطریق عادی
queer غیر عادی
procedure message پیام عادی
private decument سند عادی
abnormous غیر عادی
matter of course چیز عادی
norms روش عادی
matten of course جیز عادی
anomalous غیر عادی
macro بطورغیر عادی
average conditions شرایط عادی
average revenue قیمت عادی
common block قرقره عادی
eccentric غیر عادی
usual عادی مرسوم
normalization عادی شدن
deed under private سند عادی
deed under private seal سند عادی
deed under private signature سند عادی
private document سند عادی
subnormal مادون عادی
norm روش عادی
abnormal غیر عادی
eupnoea تنفس عادی
general creditor طلبکار عادی
routine message پیام عادی
ordinary shares سهام عادی
common foul خطای عادی
common stock سهام عادی
common stocks سهام عادی
regular price قیمت عادی
common whipping بست عادی
normal عادی معمولی
consuetudinary عادی معمول
habitualness عادی بودن
habitual way of doing anything راه عادی
supernormal فوق عادی
nominal price قیمت عادی
routinely کار عادی
ornary عادی معمولی
ordinary shareholder سهامدار عادی
workaday معمولی عادی
rucks مردم عادی
ruck مردم عادی
commons مردم عادی
oneself در حال عادی
unwonted غیر عادی
ordinary share سهام عادی
routines طریقه عادی
overage سن عادی را گذرانده
routinely امر عادی
routinely طریقه عادی
routine طریقه عادی
routines امر عادی
routine کار عادی
routines کار عادی
routine امر عادی
ornery عادی معمولی
inevitability امر عادی
normally بطور عادی
customarily بطور عادی
normal price قیمت عادی
normal maintenance محافظت عادی
normal good کالای عادی
wear and tear فرسودگی عادی
ordinary passport پاسپورت عادی
rife فراوان عادی
normal form صورت عادی
normal exit درروی عادی
preternatural غیر عادی
normal profit سود عادی
normal range محدوده عادی
ordinary income درامد عادی
onery عادی معمولی
uncommon غیر عادی
one's self در حال عادی
natural دیوانه عادی
naturals دیوانه عادی
normality حالت عادی
normality عادی بودن
normal voltage ولتاژ عادی
normal termination پایان عادی
nonsingular matrix ماتریس عادی
the common run of men مردمان عادی
supranormal <adj.> فوق عادی
off the beaten track <idiom> غیر عادی
commonly بطور عادی
addicts عادی کردن
abnormally غیر عادی
addict عادی کردن
nutcases غیر عادی
the inevitable چیزهای عادی
nutcase غیر عادی
typical <adj.> بافت عادی
uncommonly غیر عادی
unwashed جزومردم عادی
Fantastic architecture معماری غیر عادی
anomalous curve منحنی غیر عادی
anomalous effect اثر غیر عادی
singular matrix ماتریس غیر عادی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com