English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
quasi steady جریان نیمه ارام
Search result with all words
quasi smooth flow جریان نیمه ارام یا شبه ارام
Other Matches
semi killed steel فولاد نیمه ارام
laminar flow جریان ارام
input bias current جریان ارام اولیه
pillow صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillows صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
overlaps نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlapped نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlap نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
transistors وسیله الکترونیکی نیمه هادی که جریان را در یک مدار کنترل میکند.
transistor وسیله الکترونیکی نیمه هادی که جریان را در یک مدار کنترل میکند.
diode دیور نیمه هادی که در صورت اعمال جریان نور منتشرمیکند
light دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
led دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند
lightest دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
lighted دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
decompress ارام ارام بالا امدن با مکثهای موقت
phototransistor نیمه هادی حالت جامد که باجذب نور حفره هایی در ان ایجاد میشود و این جریان توسط عمل ترانزیستور تاچندین برابر تشدید میشود
seahorse رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
interlap چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
seahorses رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
cmos روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
pmos ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
spliced نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semipublic نیمه عمومی نیمه دولتی
semilustrous نیمه درخشان نیمه مجلل
splicing نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splice نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices نیمه نیمه رویهم گذاشتن
imbricate نیمه نیمه روی هم گذاشتن
leakage current جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
half life نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
flow سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flowed سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
current جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
currents جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverts جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
invert جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
amp واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
induction current جریان القاء شده جریان تحریک
constant current جریان مستقیم جریان ثابت باطری
counter current جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
from mid may to mid june از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
current compensation کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
three phase current جریان سه فاز جریان دوار
current flow سیلان جریان فلوی جریان
parasitic current جریان نشتی جریان خارجی
gresham's law پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
idle current meter دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
circuitry شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
semifinal مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
vortex ring state حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
stillest ارام
smooth ارام
stillest :ارام
still :ارام
still ارام
irenic ارام
placid ارام
inquiet بی ارام
stiller :ارام
inappeasable ارام
tranquil ارام
stills :ارام
calms ارام
serene ارام
quiet ارام
quietest ارام
peaceable ارام
mollifier ارام ده
taciturn ارام
peaceful ارام
selfpossessed ارام
self possessed ارام
uneasily بی ارام
placable ارام
imperturbable ارام
self composed ارام
lown ارام
stills ارام
calming ارام
reposed ارام
calmest ارام
calmer ارام
silent ارام
stiller ارام
smoothed ارام
smoothest ارام
smooths ارام
calmed ارام
calm ارام
uneasy بی ارام
daftest ارام
moderates ارام
moderated ارام
moderate ارام
ecarinate بی ارام
douce ارام
sedates ارام
sedated ارام
sedate ارام
settled ارام
unblenched ارام
waveless ارام
palliative ارام ده
palliatives ارام ده
daft ارام
dafter ارام
sedating ارام
stilly ارام
slumb ارام
slack water مد ارام
smolt ارام
pacific ارام
whist ارام
moderating ارام
aram ارام
blandest ارام
blander ارام
bland ارام
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
composed ارام خونسرد
mollified ارام کردن
appease ارام کردن
soothes ارام کردن
appeased ارام کردن
appeases ارام کردن
soothed ارام کردن
quietens ارام کردن
quietened ارام کردن
appeasing ارام کردن
quieten ارام کردن
cool ارام کردن
mollifies ارام کردن
alleviated ارام کردن
alleviate ارام کردن
quiet ارام کردن
silencing ارام کردن
alleviates ارام کردن
mollifying ارام کردن
alleviating ارام کردن
acquiesced ارام کردن
mollify ارام کردن
quietest ارام کردن
acquiesces ارام کردن
acquiescing ارام کردن
allays ارام کردن
disquiet بی ارام کردن
lull ارام کردن
calmative ارام کننده
placate ارام کردن
propitiable ارام کننده
stillest :ارام کردن
quieter ارام کننده
kill ارام کردن
kills ارام کردن
stills :ارام کردن
assuasive ارام کننده
appeasable ارام شدنی
still :ارام کردن
antalgic ارام کننده
alleviative ارام کننده
calmly بطور ارام
creeping inflation تورم ارام
baffle platform کف ارام کننده
allaying ارام کردن
allayed ارام کردن
allay ارام کردن
mitigative ارام بخش
lulled ارام کردن
unruffled صاف ارام
nervine ارام بخش پی
unruffled ارام کرده
unruffled ارام شده
lulling ارام کردن
lulls ارام کردن
hush ساکت ارام
stiller :ارام کردن
cooled ارام کردن
quietening ارام کردن
placating ارام کردن
pacifying ارام کردن
pacified ارام کردن
silences ارام کردن
still brith ارام کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com