Total search result: 202 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
continuous current |
جریان یکنواخت |
uniform flow |
جریان یکنواخت |
|
|
Other Matches |
|
uniform |
یکنواخت یکنواخت کردن |
uniforms |
یکنواخت یکنواخت کردن |
marking current |
جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار |
leakage current |
جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی |
flow |
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل |
flowed |
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل |
all mains receiver |
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری |
flows |
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل |
push pull |
وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد |
room circuit |
جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز |
inverting |
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن |
currents |
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد |
invert |
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن |
current |
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد |
inverts |
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن |
ampere |
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد |
amps |
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد |
amp |
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد |
heterodyne |
ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور |
genemotor |
مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور |
constrictor |
گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد |
constant current |
جریان مستقیم جریان ثابت باطری |
induction current |
جریان القاء شده جریان تحریک |
counter current |
جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب |
monotonous |
یکنواخت |
monotone |
یکنواخت |
same |
یکنواخت |
smoothly |
یکنواخت |
steadying |
یکنواخت |
steady |
یکنواخت |
steadied |
یکنواخت |
steadiest |
یکنواخت |
uniform |
یکنواخت |
steadies |
یکنواخت |
monotonic |
یکنواخت |
uniforms |
یکنواخت |
standardised |
یکنواخت کردن |
harmonized |
یکنواخت کردن |
harmonises |
یکنواخت کردن |
standardises |
یکنواخت کردن |
harmonised |
یکنواخت کردن |
standardizing |
یکنواخت کردن |
monotonously |
بطور یکنواخت |
uniformly |
بطور یکنواخت |
flat rate |
نرخ یکنواخت |
level tone |
اهنگ یکنواخت |
level out |
یکنواخت کردن |
standardizes |
یکنواخت کردن |
harmonizing |
یکنواخت کردن |
harmonising |
یکنواخت کردن |
harmonizes |
یکنواخت کردن |
harmonize |
یکنواخت کردن |
standardize |
یکنواخت کردن |
standardising |
یکنواخت کردن |
solid-shade dyeing |
رنگرزی یکنواخت |
droned |
سخن یکنواخت |
uniform field |
میدان یکنواخت |
uniform sand |
ماسه یکنواخت |
drones |
سخن یکنواخت |
droning |
سخن یکنواخت |
sing-songs |
شعر یکنواخت |
sing-songs |
صدایمصنوعی و یکنواخت |
sing-song |
صدایمصنوعی و یکنواخت |
drone |
سخن یکنواخت |
invariable |
یکنواخت نامتغیر |
sing-song |
شعر یکنواخت |
uniform distribution |
توزیع یکنواخت |
standardization |
یکنواخت کردن |
standardization |
یکنواخت سازی |
drabber |
یکنواخت وخسته کننده |
to level off |
یکنواخت شدن [ناحیه ای] |
drabbest |
یکنواخت وخسته کننده |
continuous duty |
کار مداوم یکنواخت |
steadily |
بطور پیوسته و یکنواخت |
standards |
همگون یکنواخت یکجور |
standard |
همگون یکنواخت یکجور |
trim |
یکنواخت کردن با قیچی |
drab |
یکنواخت وخسته کننده |
equilibrium |
یکنواخت شدن رنگینه ها |
uniformly distributed load |
بار گسترده یکنواخت |
uniform aggregate |
مصالح ریزدانه یکنواخت |
uniformly distribution load |
بار گسترده یکنواخت |
level colour |
رنگ یکدست یا یکنواخت |
flat |
یکنواخت پایین دست |
flattest |
یکنواخت پایین دست |
power line filter |
یکنواخت کننده برق |
runoff coefficient |
ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد |
reynold's number |
این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد |
singsong |
بطور یکنواخت یا یک وزن خواندن |
uninterrupted duty |
کار مداوم غیر یکنواخت |
monotone |
صدای یکنواخت تکرار هماهنگ |
man power leveling |
یکنواخت کردن نیروی انسانی |
current compensation |
کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان |
parasitic current |
جریان نشتی جریان خارجی |
three phase current |
جریان سه فاز جریان دوار |
current flow |
سیلان جریان فلوی جریان |
drone |
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن |
droning |
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن |
droned |
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن |
sing-songs |
دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا |
sing-song |
دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا |
drones |
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن |
despotic network |
شبکهای که بایک ساعت یکنواخت و کنترل میشود |
to get into a rut |
یکنواخت تکراری و خسته کننده شدن [کاری] |
gresham's law |
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند |
asynchronous |
اتصال به کامپیوتر برای دستیابی غیر یکنواخت به داده |
unstart |
انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است |
circuitry |
شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق |
idle current meter |
دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور |
pave |
[صاف کردن و یکنواخت سازی لبه یا انتهای فرش با قیچی] |
corona discharge |
تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت |
vortex ring state |
حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد |
capacitor intel filter |
شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر |
fet |
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت |
stratus |
لایه یکنواخت و یک شکلی ازابرهای کم ارتفاع وخاکستری رنگ که از سطح زمین بخوبی دیده میشوند |
raster graphics |
روش مرتب کردن و نمایش داده بصورت سطرهای افقی از یک شبکه یکنواخت یاسلولهای تصویر |
under weft |
پود زیرین یا ضخیم [جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها] |
d.c. machine |
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم |
d.c. transformer |
ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم |
alternator |
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب |
alternators |
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب |
electromagnetism |
پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق |
asynchronous |
داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند |
conformal projection |
نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه |
board weave |
تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند] |
aerating agent |
مادهای که به بتن اضافه میشود تا توزیع حبابهای هوا را در بتن یکنواخت نماید و اثر ان ازدیادمقاومت در مقابل یخبندانهای سخت میباشد |
scorching |
سوزاندن [گاه جهت از بین بردن پشم های اضافی در پشت فرش و یکنواخت نمودن و تمیزکاری این پشم ها را با فر می سوزانند.] |
equalized |
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن |
equalize |
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن |
equalizes |
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن |
equalizing |
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن |
equalising |
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن |
equalises |
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن |
equalised |
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن |
isotach |
خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت |
heavy current engineering |
مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی |
warp tension |
کشش نخ های تار [میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.] |
asynchronous |
ارسال داده با استفاده از سیگنال hadshaking به جای سیگنال ساعت برای یکنواخت کردن باسهای داده |
gig |
ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.] |
same |
یکنواخت همان چیز همان کار همان شخص |
course |
جریان |
income |
جریان |
runoff |
جریان |
in the air <idiom> |
جریان |
conducts |
جریان |
tide |
جریان |
rheostome |
جریان بر |
twayblade |
جریان |
flushing |
جریان |
flushes |
جریان |
coursed |
جریان |
courses |
جریان |
flush |
جریان |
rede |
جریان |
conducted |
جریان |
gushes |
جریان |
total current |
جریان کل |
inset |
جریان |
against the stream |
بر ضد جریان اب |
affluxion |
جریان |
afflux |
جریان |
processes |
جریان |
process |
جریان |
insets |
جریان |
gushed |
جریان |
gush |
جریان |
line of flow |
خط جریان |
in hand |
در جریان |
fluor |
جریان |
flowline |
خط جریان |
flow line |
خط جریان |
flow limit |
حد جریان |
conduct |
جریان |
conducting |
جریان |
action |
جریان |
actions |
جریان |
effluvium |
جریان |
going |
جریان |
streamed |
جریان |
streams |
جریان اب |
proceeding |
جریان |
currents |
جریان |
stream |
جریان اب |
flowed |
جریان |
flows |
جریان |
circulation |
جریان |
streams |
جریان |
circulations |
جریان |
streamed |
جریان اب |
afoot |
در جریان |
stream |
جریان |
current |
جریان |
flow |
جریان |
effluxion |
جریان بخارج |
symmetrical system |
جریان متقارن |
continuity of flow |
پیوستگی جریان |
constant current |
جریان دائم |
eddy current |
جریان فوکو |
conductor current |
جریان هادی |
effective current |
جریان موثر |