English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
protagon جسم فوسفوری که جزاصلی سفیده مخ را تشکیل میدهد
Other Matches
glair سفیده تخم مرغ سفیده
plain flap فلپی که لایه فراربال را تشکیل میدهد
registry پایگاه داده که پایه ویندوزرا تشکیل میدهد
andesite نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
dunite نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
syenite نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
diabase نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
registries پایگاه داده که پایه ویندوزرا تشکیل میدهد
amylose مادهء قندی که داخل ذرات نشاستهای را تشکیل میدهد
fix تعداد بیتهای موجود که یک کلمه کامپیوتری را تشکیل میدهد
fixes تعداد بیتهای موجود که یک کلمه کامپیوتری را تشکیل میدهد
newel تیری که محور اصلی پلکان مارپیچی را تشکیل میدهد
newels تیری که محور اصلی پلکان مارپیچی را تشکیل میدهد
phosphorate فوسفوری کردن
wet wing بالی که ساختمان تشکیل انتگرال تانک برای سوخت میدهد
germinal area قسمتی از پلاستودرم که جنین اصلی مهره داران را تشکیل میدهد
integral tank تانک سوختی که پوسته رسانگر بخشی از دیواره ان را تشکیل میدهد
kruger flap فلپی در لبه حمله که بخشی از سطح تحتانی بال را تشکیل میدهد
parts explosion رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
melodies مجموعه نتهای موسیقی که پایه موسیقی را تشکیل میدهد
universal مجموعه کامل عناصر که یک مجموعه قوانین تشکیل میدهد
melody مجموعه نتهای موسیقی که پایه موسیقی را تشکیل میدهد
binder اهرم جعبه ماکو الیاف پشم که بهم پیوسته ونخ پشم را تشکیل میدهد شکم بند زنان
binders اهرم جعبه ماکو الیاف پشم که بهم پیوسته ونخ پشم را تشکیل میدهد شکم بند زنان
terminal وسیلهای که معمولاگ از صفحه نمایش و صفحه کلید تشکیل شده است که امکان ورود و نمایش اطلاعات به صورت line-Dnبا سیستم کامپیوتر اصلی میدهد.
terminals وسیلهای که معمولاگ از صفحه نمایش و صفحه کلید تشکیل شده است که امکان ورود و نمایش اطلاعات به صورت line-Dnبا سیستم کامپیوتر اصلی میدهد.
cartesian coordinates سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
glaireous سفیده وش
glaire سفیده لعاب
glaire سفیده تم مرغ
chalk stone سفیده نقرسی
idioplasm اصل سفیده
protoplasm سفیده یاخته
cytoplasm سفیده یاخته
plasmic وابسته به سفیده یاخته
egg-white سفیده تخم مرغ
sarcode سفیده یاخته حیوانی
white of an egg سفیده تخم مرغ
plasma membrane غشاء خارجی سفیده یاخته
sclera صلبیه یا سفیده سخت چشم
endosarc قسمت درونی سفیده سلول
radar netting تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
scrambled eggs نیمروی زرده و سفیده مخلوط شده
glairy مثل سفیده تخم مرغ چسبناک
plasmolysis چروک و انقباض سفیده یاخته وخروج از جداریاخته
to beat the egg-white until it is stiff سفیده تخم مرغ را آنقدر بزنند که سفت شود
demilitarization تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
logical حرف یا کلمهای که عمل منط قی که انجام میدهد را شرح میدهد.
meringues سفیده تخم مرغ وشکر که روی شیرینی وکیک میگذارند نوعی کیک میوه دار
meringue سفیده تخم مرغ وشکر که روی شیرینی وکیک میگذارند نوعی کیک میوه دار
dma UPC ای که به کنترولی DMA اجازه ارسال داده روی باس در حین دورههای ساعت میدهد وقتی که دستورات داخلی یا NOP را انجام میدهد
support CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
graphics پردازنده جانبی که سرعت نمایش را افزایش میدهد. محل پیکس ها را محاسبه میکند که خط c شکل را می سازند و آنها را نمایش میدهد
ToolTips برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
supervisory 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
endomorphism تشکیل
endomorphy تشکیل
establishments تشکیل
incorporation تشکیل
entelechy تشکیل
establishment تشکیل
stratification تشکیل طبقات
the house went into secret session تشکیل داد
to erect into تشکیل دادن از
umbilication تشکیل ناف
constitutes تشکیل دادن
vacuolation تشکیل حفره
constituted تشکیل دادن
constitute تشکیل دادن
sacculation تشکیل کیسه
ossification تشکیل استخوان
embryogen تشکیل جنین
stratification تشکیل چینه
sporogeny تشکیل هاگ
sporogenesis تشکیل هاگ
strobilation تشکیل رشته
spermatogenesis تشکیل نطفه
constituting تشکیل دادن
metamerism تشکیل حلقهای
siltation تشکیل لجن
formation صف ارایی تشکیل
embryogeny تشکیل جنین
enthalpy of formation انتالپی تشکیل
placentation تشکیل جفت
gleization تشکیل خاک رس
heat of formation گرمای تشکیل
organizing تشکیل دادن
organizes تشکیل دادن
organises تشکیل دادن
organize تشکیل دادن
preformation تشکیل قبلی
hematopoiesis تشکیل خون
fibrillation تشکیل الیاف
flagellation تشکیل تاژک
foetation تشکیل جنین
formation constant ثابت تشکیل
organisers تشکیل دهنده
organizer تشکیل دهنده
organizers تشکیل دهنده
bonding تشکیل پیوند
orogenesis تشکیل کوه
osteogenesis تشکیل استخوان
organising تشکیل دادن
former تشکیل دهنده
forms تشکیل دادن
annulation تشکیل حلقه
capital formation تشکیل سرمایه
argillaceous تشکیل شده از رس
antidim مایع ضد تشکیل مه
formed تشکیل دادن
tournament تشکیل مسابقات
formative تشکیل دهنده
form تشکیل دادن
antitrust مخالف تشکیل
tournaments تشکیل مسابقات
haematogenesis تشکیل خون تولیدخون
chemical bonding تشکیل پیوند شیمیایی
piedmont تشکیل شده در کوهپایه
pod تشکیل نیام دادن
syndicate تشکیل اتحادیه دادن
preform قبلا تشکیل دادن
syndicator تشکیل دهنده اتحادیه
guard cell گیاهی را تشکیل میدهند
gangs جمعیت تشکیل دادن
rate of capital formation نرخ تشکیل سرمایه
gang جمعیت تشکیل دادن
back bonding تشکیل پیوند برگشتی
to form a habit تشکیل عادت دادن
differentiate دیفرانسیل تشکیل دادن
convened تشکیل جلسه دادن
convene تشکیل جلسه دادن
colonises تشکیل مستعمره دادن
colonising تشکیل مستعمره دادن
colonize تشکیل مستعمره دادن
polygenic دارای قوه تشکیل
colonized تشکیل مستعمره دادن
colonizes تشکیل مستعمره دادن
convenes تشکیل جلسه دادن
colonised تشکیل مستعمره دادن
differentiates دیفرانسیل تشکیل دادن
differentiating دیفرانسیل تشکیل دادن
syndicates اتحادیه تشکیل دادن
syndicates تشکیل اتحادیه دادن
syndicate اتحادیه تشکیل دادن
stepwise formation constant ثابت تشکیل مرحلهای
convening تشکیل جلسه دادن
standard heat of formation گرمای تشکیل استاندارد
colonizing تشکیل مستعمره دادن
acidic تشکیل دهندهء اسید
vertebration تشکیل ستون فقرات
bed تشکیل طبقه دادن
beds تشکیل طبقه دادن
deposit fund account اعتبار تشکیل سرمایه
deposit fund account حساب تشکیل سرمایه
nuclei هسته تشکیل دهنده
nucleus هسته تشکیل دهنده
lymphopoiesis تشکیل بافت لنفی
vesiculation تشکیل کیسه یا تاول
formed تشکیل دادن ساختن
form تشکیل دادن ساختن
force development برنامه تشکیل یکانها
constitutive تشکیل دهنده ساختمانی
federalization تشکیل کشورهای متحد
molar enthalpy of formation انتالپی مولی تشکیل
molar heat of formation گرمای مولی تشکیل
venues محل تشکیل دادگاه
constituent سازه تشکیل دهنده
involucrum تشکیل استخوان جدید
constituent جزء تشکیل دهنده
nucleate تشکیل هسته دادن
entelechy مرحله تشکیل وتحقق
oogenesis تشکیل و تکامل تخم
overall formation constant ثابت تشکیل کلی
constituents سازه تشکیل دهنده
venue محل تشکیل دادگاه
pods تشکیل نیام دادن
domestic capital formation تشکیل سرمایه داخلی
ossification مرحله تشکیل استخوان
back bonding تشکیل پیوند از پشت
constituents جزء تشکیل دهنده
forms تشکیل دادن ساختن
troop program برنامه تشکیل یکانها
fundametal بنیادی تشکیل دهنده
bond formation energy انرژی تشکیل پیوند
epigenesis تشکیل نطفه ازنو
unformed تشکیل نشده ناساخت
pockets پاکت تشکیل کیسه در بدن
self formed خود بخود تشکیل شده
pocket پاکت تشکیل کیسه در بدن
constitution ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
vocalize تلفظ کردن تشکیل دادن
humification تشکیل خاک گیاه دار
federates تشکیل کشورهای متحد دادن
semicircle نیم دایره تشکیل دادن
alphabets حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
alphabet حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
semicircles نیم دایره تشکیل دادن
strobilization تشکیل رشته باریک شدگی
structual constituent جزء تشکیل دهنده ساختمانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com