English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
maintenance جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
Other Matches
brain washing مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
technologies اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
technology اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
copy protection جلوگیری از اعمال کپی
accelerated depreciation استهلاک زودرس [روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
knowledge وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
automata ماشینها
agents مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agent مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
automata theory نظریه ماشینها
gridlock شاخ به شاخی ماشینها
oa دفتر وادارهای با ماشینها ودستگاههای خودکار
contructive larcency مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
amortization استهلاک کردن مستهلک کردن
industrializes صنعتی کردن
industrialize صنعتی کردن
industrialising صنعتی کردن
industrializing صنعتی کردن
industrialises صنعتی کردن
industrialization صنعتی کردن
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
industrialises بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrializes بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrialize بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrialising بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrializing بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
tailgate party [American E] پیکنیک روی درب عقب ماشینها در توقفگاه خودرو قبل از شروع مسابقه ورزشی [در آمریکا]
exerting اعمال کردن
exerted اعمال کردن
applying اعمال کردن
exerts اعمال کردن
apply اعمال کردن
applies اعمال کردن
exert اعمال کردن
to lay violent handsonany one اعمال زورنسبت بکسی کردن دست زوربرکسی دراز کردن
imposes تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
impose تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
to use one's influence upon اعمال نفوذ کردن بر
showing partial views اعمال نظر کردن
To use force(violence) اعمال زور کردن
To bring pressure to bear . To exert pressure . اعمال فشار کردن
use one's influence اعمال نفوذ کردن
through ازطریق
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
put on اعمال کردن بکار گماردن
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
licit فروش ازطریق مزایده
credit transfers پرداخت ازطریق انتقال
credit transfer پرداخت ازطریق انتقال
power روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powering روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powered روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
deflate خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
bridle جلوگیری کردن از
arrests جلوگیری کردن
arrest جلوگیری کردن
bridling جلوگیری کردن از
bridles جلوگیری کردن از
holds جلوگیری کردن
arrested جلوگیری کردن
prohibit جلوگیری کردن
rule out جلوگیری کردن
hindering جلوگیری کردن
inhibits جلوگیری کردن
to provide against جلوگیری کردن
inhibit جلوگیری کردن
to keep back جلوگیری کردن از
checks جلوگیری کردن از
checked جلوگیری کردن از
hold جلوگیری کردن
check جلوگیری کردن از
bridled جلوگیری کردن از
keeps جلوگیری کردن
pull up جلوگیری کردن
rebuffing جلوگیری کردن
prevents جلوگیری کردن از
prevents جلوگیری کردن
preventing جلوگیری کردن از
rebuffs جلوگیری کردن
hold in جلوگیری کردن
preventing جلوگیری کردن
prohibits جلوگیری کردن
prevented جلوگیری کردن از
prevented جلوگیری کردن
prevent جلوگیری کردن
restrains جلوگیری کردن از
hinder جلوگیری کردن
hindered جلوگیری کردن
hinders جلوگیری کردن
restraining جلوگیری کردن از
prohibiting جلوگیری کردن
prevent جلوگیری کردن از
restrain جلوگیری کردن از
rebuff جلوگیری کردن
keep جلوگیری کردن
rebuffed جلوگیری کردن
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
erasable قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
corners انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
corner انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
which diffrence shall be settled only by ..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
cornering انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
mergers استهلاک
merger استهلاک
replacement investment استهلاک
depreciation استهلاک
amortisement استهلاک
damping استهلاک
dampest استهلاک
sublation استهلاک
amortization استهلاک
dampers استهلاک
wear and tear استهلاک
damp استهلاک
to avoid bankruptcy از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avert bankruptcy از ورشکستگی جلوگیری کردن
repelled نپذیرفتن جلوگیری کردن از
inhibits از بروزاحساسات جلوگیری کردن
repelling نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repels نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repel نپذیرفتن جلوگیری کردن از
nail از انتشارچیزی جلوگیری کردن
snubbed جلوگیری سرزنش کردن
snub جلوگیری سرزنش کردن
nails از انتشارچیزی جلوگیری کردن
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
snubs جلوگیری سرزنش کردن
to resist heat از نفوذگرما جلوگیری کردن
in order to prevent برای جلوگیری کردن
snubbing جلوگیری سرزنش کردن
inhibit از بروزاحساسات جلوگیری کردن
nailed از انتشارچیزی جلوگیری کردن
depreciation rate نرخ استهلاک
amortization استهلاک وام
depreciation allowances ذخیره استهلاک
depreciable استهلاک پذیر
damping استهلاک ارتعاش
accelerated depreciation استهلاک سریع
sinking استهلاک نشست
accelerated depreciation استهلاک سریع
attenuation coefficient ضریب استهلاک
capital depreciation استهلاک سرمایه
damping power امکان استهلاک
depreciation استهلاک ناچیزشماری
redemption بازپرداخت استهلاک
electrodynamic damping استهلاک الکترودینامیکی
allowance for depreciation ذخیره استهلاک
amortization fund وجه استهلاک
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
to pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
hold متصرف بودن جلوگیری کردن از
get by ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
holds متصرف بودن جلوگیری کردن از
backout ذخیره کردن فایل در محل اصلی پیش از اعمال هر گونه تغییر
recompile کامپایل کردن برنامه اصلی مجددا پس از اعمال تغییرات یا رفع خطا
geodetic surveying تعیین شکل وابعاد زمین ازطریق نقشه برداری
free thinkers افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
straight line method of depreciation استهلاک به روش خط مستقیم
sinking fund دخیره استهلاک دین
depreciation کاهش بها استهلاک
obstruction حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
to try to stop the march of time تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
to shut in تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
obstructions حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
augmentation تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
reductive ad absurdum روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
fans 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
camouflage استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com