English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
pass interference جلوگیری غیر مجاز حریف ازگرفتن پاس
Other Matches
hindered جلوگیری از ضربه زدن حریف
hinder جلوگیری از ضربه زدن حریف
hindering جلوگیری از ضربه زدن حریف
hinders جلوگیری از ضربه زدن حریف
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
piggyback دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggybacks دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
legit نمایش مجاز تاتر مجاز
head and arm هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
loop حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loops حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
authorized level of organization سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
lawful مجاز
admissible مجاز
permissible مجاز
certified مجاز
tropologic مجاز
authorized مجاز
admittable مجاز
toluene حد مجاز
permissive مجاز
metonymy مجاز
allowable مجاز
authorrized مجاز
commissioned مجاز
at liberty مجاز
licensable مجاز
admissibll مجاز
licensed مجاز
authorised مجاز
rated مجاز
permitted مجاز
legal مجاز
allowed مجاز
allowable cargo load حداکثربار مجاز
height clearance ارتفاع مجاز
allowable load بار مجاز
allowable level تراز مجاز
working stress تنش مجاز
allowable stress تنش مجاز
admitance روا مجاز
on the house <idiom> مجاز درکاری
idiographic وابسته به مجاز
permissible load بار مجاز
permissible velocity سرعت مجاز
permissible velocity تندی مجاز
permissibly بطور مجاز
bona fide holder دارنده مجاز
justifiability مجاز بودنی
impermissible غیر مجاز
delegation of authority مجاز شمردن
allowed vibrations ارتعاشهای مجاز
tolerances خطای مجاز
allowances میزان مجاز
prescribed load بار مجاز
allowance میزان مجاز
accredited مجاز معتبر
licensing hours زمان مجاز
fair game شکار مجاز
working load بار مجاز
trope مجاز استعاره
tolerance خطای مجاز
tolerance تفاوت مجاز
speed limit سرعت مجاز
lawfully به طور مجاز
permit مجاز کردن
permits مجاز کردن
permitting مجاز کردن
speed limits سرعت مجاز
legitimised مجاز کردن
allowable cargo load بار مجاز
legitimizing مجاز کردن
unauthorized غیر مجاز
legitimizes مجاز کردن
revocable contract عقد مجاز
safe load بار مجاز
legitimized مجاز کردن
tolerance limit خطای مجاز
legitimize مجاز کردن
legitimization مجاز کردن
legitimising مجاز کردن
tolerances تفاوت مجاز
complements حد مجاز مکمل
authorized program برنامه مجاز
frees مجاز منفصل
freeing مجاز منفصل
freed مجاز منفصل
free مجاز منفصل
licit روا مجاز
legitimises مجاز کردن
circuit allocated use مدارچانلهای مجاز
ban item غیر مجاز
maximum prr ermissible مجاز حداکثر
metonym مجاز مرسل
complementing حد مجاز مکمل
not allowed غیر مجاز
figuratively بطور مجاز
complemented حد مجاز مکمل
complement حد مجاز مکمل
troplogy مجاز گوئی
bag limit حد مجاز صید
dose مقدار مجاز
permissible deviation تفاوت مجاز
settings شدت مجاز
authorise مجاز نمودن
authorised clerk واسطه مجاز
permissible dosage دوز مجاز
authorized allowance سهمیه مجاز
authorized strength استعداد مجاز
contraband غیر مجاز
dosing مقدار مجاز
authorized bank بانک مجاز
doses مقدار مجاز
dosed مقدار مجاز
setting شدت مجاز
authorized manpower استعدادپرسنلی مجاز
manpower cieling حداکثرنیروی انسانی مجاز
twenty four hour charge rate امپر مجاز باتری
tensile stress تنش کششی مجاز
forbidden band نوار غیر مجاز
ratings نحوه عملکرد مجاز
security مشخصات کاربران مجاز
taxi stand ماندگاه مجاز تاکسی
number مجموعه مقادیر مجاز
safe loads tables جداول بارهای مجاز
eligible traffic عبور و مرور مجاز
allowable cabin load بار مجاز هواپیما
numbers مجموعه مقادیر مجاز
table of allowance جدول سهمیه مجاز
licitly بطور مجاز یا مشروع
maximum permissible voltage ولتاژ مجاز حداکثر
circuit allocated use سهمیه مدارهای مجاز
acceptance tolerance حد مجاز قابل قبول
maximum allowable concentration حداکثر غلظت مجاز
tare وزن مجاز یک فرف
rating نحوه عملکرد مجاز
authorized manpower نیروی انسانی مجاز
illigal character کاراکتر غیر مجاز
authorized parts list لیست قطعات مجاز
allowed quantum state حالت کوانتومی مجاز
peak strenght حداکثر استعداد مجاز
prescribed load بار مهمات مجاز
illigal character دخشه غیر مجاز
allowed energy levels ترازهای انرژی مجاز
authorized parts list سهمیه مجاز قطعات
ranges مجموعه مقادیر مجاز
authorized allowance supplies سهمیه اماد مجاز
maximum permissible load بار مجاز حداکثر
range مجموعه مقادیر مجاز
permissible dosage میزان داروی مجاز
personnel authorization سطح پرسنلی مجاز
personnel authorization جدول پرسنلی مجاز
ranged مجموعه مقادیر مجاز
authorized allowance supplies سهمیه مجاز اماد
illicit advertising تبلیغ غیر مجاز
overdrafts برداشت اب بیش از اندازه مجاز
on the deck پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
overdraft برداشت اب بیش از اندازه مجاز
game fish ماهی مجاز برای صیادی
symmetry allowed reaction واکنش مجاز از لحاظ تقارن
personnel ceiling سقف استعداد مجاز پرسنلی
frequency tolerance میزان تغییر مجاز فرکانس
fishable مناسب یا مجاز برای ماهیگیری
Chartered ( certified public ) accountant . حسابدار قسم خورده ( مجاز )
surcharge of common استفاده بیش از حد مجاز ازچراگاه
maximum safe temperature درجه حرارت مجاز حداکثر
authorized stockage list لیست ذخیره انبار مجاز
allowable cargo load فرفیت بار مجاز هواپیما
illicit قاچاقی نامشروع غیر مجاز
lincense or cence مجاز کردن پروانه دادن
countermining distance فاصله مجاز بین دومین
pass reciever دریافت کننده مجاز پاس
open season فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
peace time complement استعداد مجاز زمان صلح
clearer مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clearest مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
butt ending ضربه غیر مجاز با انتهای چوب
authorized شخصی که مجاز است به دستیابی به یک سیستم
peace time establishment جدول استعداد مجاز زمان صلح
clears مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
under the counter داروی بدون نسخه وغیر مجاز
clear مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
maximum بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
metonym لغت وکلمهای که بصورت کنایه یا مجاز بکارمیرود
spans مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
ultra vires بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
authorized strength of theater استعداد مجاز صحنه عملیات از نظر پرسنلی
maximum permissible temperature rise حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
span مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spanned مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spanning مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com