Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
flock
جمعیت دسته پرندگان
flocked
جمعیت دسته پرندگان
flocking
جمعیت دسته پرندگان
flocks
جمعیت دسته پرندگان
Other Matches
party
دسته متشکل جمعیت
malthusian theory of population
فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
school
گروه پرندگان
schools
گروه پرندگان
ornithography
شرح پرندگان
ornithic fossils
سنگوارههای پرندگان
air sac
بادکنک پرندگان
birds of prey
پرندگان شکاری
aviary
محل پرندگان
birdseed
غذای پرندگان
fowler
شکارچی پرندگان
aviaries
محل پرندگان
the proper instinct of birds
غریزه ویژه پرندگان
hard bill
پرندگان سخت منقار
patagium
پرده پای پرندگان
woodnote
نغعه پرندگان جنگلی
wildfowler
شکارچی پرندگان ابی
small game
پرندگان وپستانداران شکاری کوچک
acropodium
سطح فوقانی پای پرندگان
rookeries
زادگاه زاغ ها و پرندگان مشابه
ani
پرندگان سیاهی ازخانوادهء فاخته
nestlings
بچه پرندگان اشیان گیری
nestling
بچه پرندگان اشیان گیری
flyway
راه هوایی پرندگان مهاجر
rookery
زادگاه زاغ ها و پرندگان مشابه
avifauna
کلیه مرغان یک سرزمین پرندگان یک ناحیه
tertial
مربوط به سومین شاهپر بال پرندگان
guan
جنسی از پرندگان بزرگ ازراسته ماکیان
upland game
پرندگان و حیوانات کوچم شکاری در ارتفاعات
Birds of a feather flock together .
<proverb>
پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
oology
بررسی و جمع اوری تخم پرندگان
popinjay shooting
کمانگیری با تیرهای نوک کندبه پرندگان مصنوعی
glede
انواع پرندگان یامرغان شکاری مخصوصازغن یا چالاقان
loral
وابسته به فاصله میان چشم ومنقار پرندگان
mounting
دسته و پشت بند دسته شمشیر
jacamar
پرندگان منقار درازبرزیلی و مکزیکی که ازحشرات تغذیه می کنند
small game
پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
longspur
انواع پرندگان پنجه بلند نواحی قطبی وشمال امریکا
serinette
ارغنوان کوچک دستی که برای سروداموزی به پرندگان بکار میرود
down
پر دراوردن جوجه پرندگان پرهای ریزی که برای متکابکار میرود
nosegay
دسته گل یایک دسته علف
lorgnettes
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
Biomimicry
تقلید از الگوهای طبیعی برای حل مشکلات بشر، مانند گرفتن ایده هواپیما از پرندگان و غیره.
army
جمعیت
rabble
جمعیت
thickly peopled
پر جمعیت
throngs
جمعیت
many peopled
پر جمعیت
companies
جمعیت
crowd
جمعیت
thronging
جمعیت
crowds
جمعیت
demos
جمعیت
throng
جمعیت
population
جمعیت
thronged
جمعیت
over peopled
پر جمعیت
populations
جمعیت
society
جمعیت
gangs
جمعیت
gang
جمعیت
population
[pop.]
جمعیت
thin
کم جمعیت
thinned
کم جمعیت
presses
جمعیت
company
جمعیت
thins
کم جمعیت
corteges
جمعیت
armies
جمعیت
thinly populated
کم جمعیت
societies
جمعیت
heap
جمعیت
heaping
جمعیت
heaps
جمعیت
populace
جمعیت
thinnest
کم جمعیت
herd
جمعیت
herded
جمعیت
herding
جمعیت
herds
جمعیت
thinners
کم جمعیت
densely populated
پر جمعیت
thickly populated
پر جمعیت
full of life
پر جمعیت
gaggles
جمعیت
mobbed
جمعیت
gregariously
با جمعیت
mobbing
جمعیت
mob
جمعیت
mobs
جمعیت
desolate
بی جمعیت
bodle
جمعیت
cortege
جمعیت
press
جمعیت
gaggle
جمعیت
populated
جمعیت دار
sparse population
جمعیت کم یا پراکنده
stationary population
جمعیت ثابت
working population
جمعیت شاغل
young population
جمعیت جوان
to the cheers of
[the crowd]
با تشویق
[جمعیت]
population explosion
انفجار جمعیت
urban population
جمعیت شهری
the crowd scattereal
جمعیت متفرق شد
population distribution
توزیع جمعیت
population density
تراکم جمعیت
population inversion
وارونگی جمعیت
peopling
جمعیت قوم
peoples
جمعیت قوم
peopled
جمعیت قوم
population structure
ساخت جمعیت
the total population
همه جمعیت
population structure
ترکیب جمعیت
people
جمعیت قوم
underpopulation
کمبود جمعیت
population growth
رشد جمعیت
optimum population
حد مطلوب جمعیت
ruck
جمعیت وازدحام
demographer
جمعیت شناس
demographic transition
گذار جمعیت
demotic distribution
توزیع جمعیت
settled
جمعیت دار
aging population
جمعیت سالمند
habitance
جمعیت سکنه
people
تن
[جمعیت شهری]
demography
جمعیت نگاری
demography
جمعیت شناسی
social
جمعیت دوست
rucks
جمعیت وازدحام
multitude
جمعیت کثیر
multitudes
جمعیت کثیر
habitancy
جمعیت سکنه
knight errantry
جمعیت سلحشوران
depopulating
کم جمعیت کردن
depopulation
تخلیه جمعیت
overpopulation
اضافه جمعیت
bikes
انبوه جمعیت
bike
انبوه جمعیت
depopulates
کم جمعیت کردن
depopulate
کم جمعیت کردن
depopulated
کم جمعیت کردن
populate
دارای جمعیت کردن
demography
مطالعه مهاجرت جمعیت
gregarious
جمعیت دوست گروه جو
demography
علم جمعیت شناسی
The police held the crowd back.
پلیس جمعیت را عقب زد
A big crowd gathered.
جمعیت انبوهی جمع شد
zero population growth
رشد جمعیت صفر
birth rate
ضریب افزایش جمعیت
gregariously
از روی جمعیت دوستی
populates
دارای جمعیت کردن
birth rates
ضریب افزایش جمعیت
templar
عضو جمعیت فراماسون
population planning
برنامه ریزی جمعیت
populating
دارای جمعیت کردن
gangs
جمعیت تشکیل دادن
gang
جمعیت تشکیل دادن
troop
دسته دسته شدن
trooped
دسته دسته شدن
streams of people
دسته دسته مردم
in detail
مفصلا دسته دسته
sects
دسته دسته مذهبی
sect
دسته دسته مذهبی
scores of people
دسته دسته مردم
sort
دسته دسته کردن
trooping
دسته دسته شدن
sorted
دسته دسته کردن
sorts
دسته دسته کردن
shoals of people
دسته دسته مردم
windrow
دسته دسته کردن
they came in bands
دسته دسته امدند
groups
دسته دسته کردن
distribute
دسته دسته کردن
classify
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته شدن
group
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته کردن
regiment
دسته دسته کردن
regiments
دسته دسته کردن
She lost her husband in the crowd .
شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
There were teeming ( surging) crowds outside the entrance of the theatre house .
دم در سینما جمعیت موج می زند
The crowd was pressing against the gate .
جمعیت به درورودی فشار می دادند
the total population
تمامی نفوس کلیه جمعیت
doubling time of population
زمان دو برابر شدن جمعیت
groups
جمعیت گروه بندی کردن
slums
محلات پر جمعیت وپست شهر
the t. population
کلیه جمعیت همه مردم
slum
محلات پر جمعیت وپست شهر
ku kluxer
عضو جمعیت کوکلس کلان
group
جمعیت گروه بندی کردن
rictus
گشادی دهان چاک دهان پرندگان
to crowd out
ازتنگی جایابسیاری جمعیت بیرون کردن
There were some angry looks in the crowd .
قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
A big crowd surged into the streets.
جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
hidden momentum of population growth
به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
demand factors
جمعیت سلیقه قیمت کالاهای دیگر
conurbation
[ناحیه پر جمعیت پر از شهرک و شهر بزرگ]
coaction
عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
to form into groups
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com