English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
round up جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
Other Matches
damage صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
divided fire زیر اتش گرفتن چند هدف به طور همزمان تیر پراکنده اتش پراکنده
scatters پراکنده شدن پراکنده کردن
scatter پراکنده شدن پراکنده کردن
proteranthy گل اوری قبل از برگ اوری
things اشیا
omnium gatherum مجموعه اشیا
varia اشیا گوناگون
resistivity مقاومت اشیا
contrabanded goods اموال و اشیا قاچاق
UFOs اشیا پرنده ناشناس
UFO اشیا پرنده ناشناس
overstuff با اشیا زیاد انباشتن
aggregate مجموعهای از اشیا داده
replaceable thing اموال یا اشیا مثلی
aggregates مجموعهای از اشیا داده
priceable things اموال یا اشیا قیمتی
bric-a-brac [اشیا عتیقه و هنری کوچک]
to be congenial to somebody [things] برای کسی سازگار بودن [اشیا]
to be congenial to somebody [things] برای کسی مطبوع بودن [اشیا]
to be congenial to somebody [things] برای کسی دلپذیر بودن [اشیا]
rougher دستگاه مخصوص ناصاف کردن اشیا
planar اشیا یا تصاویر گرافیکی که در یک نقشه قرار دارند
these people این اشخاص
omnium gatherum مجموعه اشخاص
so many menŠso many minds هر چه اشخاص بیشتر
person perception ادراک اشخاص
personae اشخاص یک کتاب
persona اشخاص یک کتاب
personas اشخاص یک کتاب
many persons خیلی اشخاص
natural persons اشخاص طبیعی
many a man بسا اشخاص
few men اشخاص کمی
knowledge of persons شناسایی اشخاص
great persons اشخاص بزرگ
artificial persons اشخاص حقوقی
displaced persons اشخاص پناهنده
many people خیلی اشخاص
dissipated پراکنده
sparse پراکنده
scatterd پراکنده
sparsely پراکنده
scattered پراکنده
dispersoid پراکنده
far-flung پراکنده
diffused پراکنده
far flung پراکنده
diffuses پراکنده
diffuse پراکنده
diffusing پراکنده
positive که اشیا را همان گونه که دیده می شوند نشان میدهد
electrostatic مراجعه به وسایلی با استفاده از خصوصیات بار الکتریکی اشیا
criss-cross امضای اشخاص بیسواد
withindoors اشخاص داخل منزل
criss-crossed امضای اشخاص بیسواد
criss-crosses امضای اشخاص بیسواد
criss-crossing امضای اشخاص بیسواد
play off <idiom> رفتار مختلف با اشخاص
adhominem حمله یا اعتراض به اشخاص
blacklisted صورت اشخاص بدحساب
inter alia میان اشخاص دیگر
dog paddle شنای اشخاص مبتدی
to suck eggs اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
blacklist صورت اشخاص بدحساب
blacklisting صورت اشخاص بدحساب
blacklists صورت اشخاص بدحساب
offences against persons جرائم بر علیه اشخاص
through the grapevine <idiom> از اشخاص دیگری پرسیدن
panels صورت اسامی اشخاص
panel صورت اسامی اشخاص
seme افشانده پراکنده
scatterer پراکنده ساز
scattering پراکنده کردن
sporadically پراکنده انفرادی
scatter read پراکنده خوانی
scatter program نمودار پراکنده
sparse population جمعیت کم یا پراکنده
straggly پراکنده اواره
stray current جریان پراکنده
magnetic stray field میدان پراکنده
dispersed پراکنده شدن
outspread بسط پراکنده
logorrhea پراکنده گویی
scatter plot ترسیم پراکنده
sporadic پراکنده انفرادی
scattered radiation تشعشع پراکنده
dispersing پراکنده شدن
dispersing پراکنده کردن
disperses پراکنده شدن
disperses پراکنده کردن
dispersed پراکنده کردن
disperse پراکنده شدن
disperse پراکنده کردن
interspersing پراکنده کردن
intersperses پراکنده کردن
interspersed پراکنده کردن
intersperse پراکنده کردن
interspersion پراکنده کردن
dashed پراکنده کردن
wild shot تیر پراکنده
dash پراکنده کردن
disject پراکنده کردن
fragmentary delusion هذیان پراکنده
dashes پراکنده کردن
distributed practices تمرینهای پراکنده
scatterings چیزهای پراکنده
dissipative پراکنده سازنده
objected نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
object نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
objects نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
indirect objects نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
objecting نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
subjects of international law اشخاص حقوق بین الملل
common touch استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
interested parties اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
high-powered مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
lonely hearts اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
he is not of that type ازان قبیل اشخاص نیست
sucker list <idiom> لیستی از اشخاص ساده لوح
energy dissipation پراکنده سازی انرژی
dispersal پراکندگی پراکنده سازی
zigzag leakage flux شار پراکنده زیگزاگ
scattered clouds ابرهای پراکنده [هواشناسی]
diaspora جماعت یهودیان پراکنده
perspectives روش تغییر اندازه و شکل اشیا برای تاثیرگذاری عمق و فاصله
perspective روش تغییر اندازه و شکل اشیا برای تاثیرگذاری عمق و فاصله
intelligentsia اشخاص با هوش و خردمند طبقه روشنفکر
dais سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
One must not judge by appearances . بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
apportionment تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
magnetic leakage flux فوران پراکنده نشتی مغناطیسی
effuse پخش کردن پراکنده و متفرق
sunny with cloudy intervals <idiom> پراکنده و تا اندازه ای آفتابی [هواشناسی]
cloudy with sunny intervals <idiom> پراکنده و تا اندازه ای آفتابی [هواشناسی]
record هر نوع صفحه یانوار یا اشیا مشابهای که برای ضبط و پخش صدا بکاررود
tan alt ضریب انحراف سایه برای تعیین ارتفاع اشیا در روی عکس هوایی
Are there any antiquities here? آیا اینجا آثار باستانی [اشیا عتیقه و جاهای قدیمی] وجود دارد؟
open مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
opens مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
opened مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
acidosis فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
anachronism اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
mixed laws قوانین مربوط به اشخاص واموال economy mixed
get one's own way <idiom> اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
anachronisms اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
covenantor اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
infant در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
infants در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
personals بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
credit union موسسهای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد
bouncers ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
bouncer ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
camp follower اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
camp followers اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
riot act قانون پراکنده ساختن اجتماعات آشوب طلب
to rally scattered troops جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
to send things flying [بخاطر ضربه] به اطراف در هوا پراکنده شدن
subsidy حقوق گمرکی اشیا وارداتی و صادراتی معافیت مالیاتی تولیدکنندگان به منظور پایین نگهداشتن قیمتها
character actors هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character actor هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
governesses زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
governess زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
notification message پیام نرم افزار نشر برای تشخیص اشیا دیگر که کار مشخص باید کامل شود
lyophobic دارای عدم تجانس با مایعی که دران پراکنده شده
haze غبارها یا ذرات ریزی که دراتمسفر پراکنده شده اند
talent scout کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
vampires روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
vampire روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
talent scouts کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
feather-bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
garnishment میشود دائر براینکه حق تحویل اشیا یا نقودوی را به نامبرده ندارد وباید در محضر دادگاه حاضرشود و به ادعای خواهان پاسخ دهد
puff ball یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
ether مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
aluminum pigmented dope لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
outliner برای اینکه به کاربر کمک کند تا بخش ها و زیربخشهای لیست ای از اشیا را مرتب کند یا بخشهایی از پروژه را
utilitarianism بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
reproductions هم اوری
competition هم اوری
competitions هم اوری
reproduction هم اوری
rivalries هم اوری
rivalry هم اوری
supplementation هم اوری
supplementation پس اوری
material dispersion پراکنده شدن پالس نورانی درداخل یک فیبر نوری در نتیجه طول موجهای مختلف ساطع شده از یک منبع
perniciousness زیان اوری
symbolization نماد اوری
exemplification نمونه اوری
lethality مرگ اوری
exemplification مثال اوری
food gathering خوراک اوری
enucleation مغزبیرون اوری
gathering گرد اوری
gatherings گرد اوری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com