Dictiornary-Farsi | جمله شرطی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (3 milliseconds)

English	Persian
proviso	جمله شرطی
provisos	جمله شرطی


Other Matches

conditioning	شرطی کردن شرطی سازی
topic sentence	جمله سرسطر جمله عنوان
apodosis	مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
conditional	شرطی
eventual	شرطی
conditioned	شرطی
provisional	شرطی
provisory	شرطی
protatic	شرطی
the subjunctive mood	وجه شرطی
conditioned reflex	بازتاب شرطی
conditioned response	پاسخ شرطی
conditioned stimulus	محرک شرطی
conditioned suppression	منع شرطی
case branch	انشعاب شرطی
condeitional branch	انشعاب شرطی
conditioning	شرطی شدن
subjunctive	وجه شرطی
conditional instruction	دستورالعمل شرطی
conditional jump	جهش شرطی
conditional operator	عملگر شرطی
conditional statement	حکم شرطی
conditional statement	دستور شرطی
conditional transfer	انتقال شرطی
conditionality	صورت شرطی
conditonal branching	انشعاب شرطی
conditional branch	انشعاب شرطی
conditioned inhibition	بازداری شرطی
soft hyphen	خط تیره شرطی
unconditioning	شرطی زدایی
unconditioned	غیر شرطی
on no condition	به هیچ شرطی
provisional	شرطی مشروط
conditioned response	واکنش شرطی
To win (lose ) a bet .	شرطی رابردن (باختن )
conditioned avoidance response	پاسخ اجتنابی شرطی
unconditional	غیر شرطی بی شرط
vicarious conditioning	شرطی شدن مشاهدهای
subjunctive	وابسته بوجه شرطی
vicarious conditioning	شرطی شدن جانشینی
reconditioning	شرطی کردن مجدد
conditional breakpoint	نقطه انفصال شرطی
eventual	موکول بانجام شرطی
backward conditioning	شرطی کردن وارونه
avoidance conditioning	شرطی کردن اجتنابی
cer	پاسخ هیجانی شرطی
conditioned emotional response	پاسخ هیجانی شرطی
classical conditioning	شرطی سازی کلاسیک
condition	عارضه شرطی کردن
conditionability	قابلیت شرطی شدن
modal auxiliary	فعل معین شرطی
conditional jump instruction	دستورالعمل پرش شرطی
unconditioned reflex	بازتاب غیر شرطی
conditioned escape response	پاسخ گریز شرطی
type r conditioning	شرطی شدن نوع ار
operant conditioning	شرطی شدن کنش گر
operant conditioning	شرطی شدن عامل
pavlovian conditioning	شرطی شدن پاولفی
preconditioning	پیش شرطی کردن
ucs	محرک غیر شرطی
provisorily	بطور شرطی یا موقت
unconditioned response	پاسخ غیر شرطی
ucr	پاسخ غیر شرطی
type s conditioning	شرطی شدن نوع اس
unconditioned stimulus	محرک غیر شرطی
instrumental conditioning	شرطی شدن وسیلهای
unconditional jump	جهش غیر شرطی
unconditional branch	انشعاب غیر شرطی
counterconditioning	شرطی سازی تقابلی
cross conditioning	شرطی شدن ضمنی
trace conditioning	شرطی کردن ردی
delayed conditioning	شرطی سازی درنگیده
differential conditioning	شرطی سازی افتراقی
unconditioned inhibition	بازداری غیر شرطی
unconditional transfer	انتقال غیر شرطی
inclusive of <prep.>	از جمله
including <prep.>	از جمله
comprising <prep.>	از جمله
sentence	جمله
mongst	از جمله
sentencing	جمله
termed	جمله
outrightly	جمله
term	جمله
sentences	جمله
sentence	جمله
terming	جمله
outright	جمله
amongst	از جمله
among the rest	از ان جمله
eyelid conditioning	شرطی کردن پلک چشم
policies	سند معلق به انجام شرطی
policy	سند معلق به انجام شرطی
higher order conditioning	شرطی سازی سطح بالا
To purchase on approval .	بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
term	جمله طیفی
term	جمله عبارت
double talk	جمله دو پهلو
parenthesis	جمله معترضه
termed	جمله عبارت
stochastic term	جمله تصادفی
one word sentence	جمله تک واژهای
terming	جمله طیفی
terming	جمله عبارت
termed	جمله طیفی
residual term	جمله پسماند
residual term	جمله باقیمانده
statement label	برچسب جمله
sentence fragment	جمله جزء
totals	جمله سرجمع
totalling	جمله سرجمع
periods	جمله کامل
period	جمله کامل
term	جمله [ریاضی]
mathematical term	جمله [ریاضی]
diction	جمله بندی
totalled	جمله سرجمع
totaling	جمله سرجمع
totaled	جمله سرجمع
total	جمله سرجمع
wordage	جمله بندی
sentence adverb	قید جمله ای
choice of words	جمله بندی
word choice	جمله بندی
wording	جمله بندی
middling	جمله مشترک
clauses	جزئی از جمله
compound statement	جمله مرکب
an involed sentence	جمله پیچدار
declaration statement	جمله تعریفی
definiens	جمله تعریفی
assignment statement	جمله جایگزینی
clause	جزئی از جمله
final term	جمله نهایی
loose sentence	جمله بیربط
executable statement	جمله اجرایی
error term	جمله خطا
verbiage [American English]	جمله بندی
control statement	جمله کنترلی
deferred dividened	سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
She will only date you if you ...	او [زن] فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
iterative process	فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
unconditional	آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
colloquialism	جمله مرسوم درگفتگو
parse	جمله راتجزیه کردن
punch-lines	جمله اساسی واصلی
parses	جمله راتجزیه کردن
period	نقطه پایان جمله
colloquialisms	جمله مرسوم درگفتگو
punch line	جمله اساسی واصلی
punch-line	جمله اساسی واصلی
periods	نقطه پایان جمله
impresa	نشانه جمله شعاری
sentence completion test	ازمون تکمیل جمله
parsed	جمله راتجزیه کردن
job control statement	جمله کنترل کار
subroutine reentry	ورود جمله به زیرروال
job control statement	جمله کنترل برنامه
reporter	جمله ساز نویسنده ناصادق
nonexecutable statement	جمله غیر اجرایی
monomial	دارای فقط یک جمله
term symbol	نشانه جمله طیفی
full point	نقطه پایان جمله
estate in fee	مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
esorow	سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
sign of aggregation	علائم مخصوص جمله جبری
predicatively	بطور غیرمستقیم در خبر جمله
sawing	لغت یا جمله ضرب المثل
saw	لغت یا جمله ضرب المثل
saws	لغت یا جمله ضرب المثل
the difference between the consecutive terms	اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
phraseologist	جمله ساز نویسنده ناصادق
restrictive	جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
sawed	لغت یا جمله ضرب المثل
armless <adj.>	بی بازو [در آخر جمله می آید]
branch	یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
branches	یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
zeros	پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zero	پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
jump instruction	پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
zeroes	پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
word order	ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
parsed	اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
to pad a sentence	جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
parses	اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
vinculum	خط ترازی که بالای چند جمله می کشند
The sentence doesnt convey the meaning.	این جمله معنی رانمی رساند
How can I make such pilot	چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
parse	اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
cat-and-dog <adj.> <idiom>	پر جنگ و جدال [در آخر جمله می آید]
This must not happen in future at any cost.	در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
other than [usually used in negative sentences] <adv.>	به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
geometric mean	فاصله بین اولین واخرین جمله یک تصاعدهندسی
insert	افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
inserting	افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
inserts	افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
tag line	جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
half long	حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
approachable [accessible to most people]	همخو [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
approachable [accessible to most people]	هم مشرب [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]