Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (6 milliseconds)
English
Persian
The crime lies heavily on his conscience.
جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
Other Matches
In a way he is right.
از جهتی هم حق با اواست
conscience
وجدان
unconscionable
بی وجدان
saving grace
وجدان
conscientious
با وجدان
breast
وجدان
breasts
وجدان
consciences
وجدان
conscienceless
بی وجدان
miscreant
بی وجدان
bad conscience
وجدان بد
superego
وجدان
felonious
جنایت
villainy
جنایت
crime
جنایت
felony
جنایت
felonies
جنایت
conscionably
از روی وجدان
unconscionable
خلاف وجدان
conscientiousness
پیروی وجدان
seared conscience
وجدان بیحس
a clear conscience
وجدان پاک
bad conscience
عذاب وجدان
wretch
بی وجدان پست
wretches
بی وجدان پست
With a clear conscience.
با وجدان پاک
cut-throat
جنایت کارانه
crimination
اتهام جنایت
desperado
جنایت کار
felonious
جنایت امیز
criminally
جنایت کارانه
blue bell
گزارش جنایت
felonies
جنایت بدکاری
felony
جنایت بدکاری
malefactor
جنایت کار
malefactors
جنایت امیز
malefactors
جنایت کار
malefactor
جنایت امیز
murderous
جنایت امیز
pricks of conscience
سرزنش ها یا نیشهای وجدان
it stings the conscience
وجدان را نیش میزند
conscience-stricken
گرفتار عذاب وجدان
seared conscience
وجدان پینه خورده
a guilty conscience
[about]
وجدان با گناه
[بخاطر]
With an easy mind (conscience).
با خیال (وجدان ) راحت
heavily
به سنگینی
heaviness
به سنگینی
gravity
سنگینی
ponderousness
سنگینی
ponderosity
سنگینی
massiness
سنگینی
ponderance
سنگینی
weight
سنگینی
graveness
سنگینی
demureness
سنگینی
ponderously
سنگینی
slowness
سنگینی
gravitas
سنگینی
gravitation
سنگینی
weightiness
سنگینی
red handed
حین وقوع جنایت
punishment of a crime not yet committed
قصاص قبل از جنایت
gory
جنایت امیز خونخوار
red handed
هنگام ارتکاب جنایت
red handed
درحین ارتکاب جنایت
delinquents
مرتکب جنایت یاجنحه
felon
جانی جنایت کار
felons
جانی جنایت کار
delinquent
مرتکب جنایت یاجنحه
capital crime
جنایت بزرگ یامهم
act based on pejudgement
قصاص قبل از جنایت
twinge
سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
twinges
سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
a hefty bill
صورتحساب سنگینی
absolute gravity
سنگینی مطلق
avoirdupois
سنگینی وزن
overweight
سنگینی کردن
deadweight
سنگینی وزن
queasiness
سنگینی خوراک
traffic density
سنگینی شد امد
overweight
سنگینی زیاد
lethargy
سنگینی رخوت
specific weight
سنگینی ویژه
hypacusia
سنگینی گوش
drowsihead
سنگینی خواب
hypacousia
سنگینی گوش
conscience-stricken
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
barology
علم ثقل یا سنگینی
absolute specific gravity
سنگینی ویژه مطلق
mass of maneuver
سنگینی حرکات یکان
profoundness
سنگینی رسوخ یا نفوذزیاد
drowsiness
کسالت یا سنگینی خواب
lb
سنگینی مسکوکات راسنجیدن
lbs
سنگینی مسکوکات راسنجیدن
There was a heavy fall of snow (snow-fall).
برف سنگینی بارید
Hunger begets crime.
گرسنگی سبب جرم و جنایت میشود.
red-handed
دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
Lead is a heavy metal.
سرب فلز سنگینی بارید
A big load was taken off my back.
بار سنگینی از دوشم برداشته شد
it pulls its weight
نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
hhhزينhhh hhhaaaي سن?يني رaaaمتحمل شدن
هزینه های سنگینی رامتحمل شدن
bloodguilty
مرتکب خونریزی مقصریامسئول ادم کشی جنایت کار
drags
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
dragged
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
drag
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
ballast
سنگینی شن و خرده سنگی که درراه اهن بکارمیرود
to weigh down
سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
self condemned
محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
metamer
جسمی که در ترکیب و سنگینی با جسم دیگر برابرولی درخواص شیمیایی است
ballast
هرچیز سنگینی چون شن و ماسه که در ته کشتی میریزند تا از واژگون شدنش جلوگیری کند
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring.
در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
compounding a felony
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
attainder
سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com