English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (13 milliseconds)
English Persian
possessive حالت اضافه
possessives حالت اضافه
genitive حالت اضافه
gen حالت اضافه
Search result with all words
imparisyllabic دردستوریونانی اسمی که حالت اضافه هجاهای بیشتری داردتادرحالت فاعلیت
oblique case حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
Other Matches
the i [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
mode قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
overtime وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
foreground سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
analog سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squares تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogue ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squared تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
vitrifying تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogues ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squaring تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
convertor وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
print کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
plebeianism حالت عوام یا مردم پست حالت توده
alternates تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternated تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
devitrify از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
alternate تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
plasticity حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive حالت مالکیت حالت مضاف الیه
uart قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
spectralness حالت طیفی حالت شبحی
spectrality حالت طیفی حالت شبحی
cold forming حالت دهی در حالت سرد
transitoriness حالت ناپایداری حالت بی بقایی
marginal case حالت نهائی حالت حدی
check total آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
checksum آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
crude حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
real mode حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
cold strength استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
universal قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
extra- اضافه
excesses اضافه
augmentation اضافه
extra اضافه
extras اضافه
excess اضافه
in a. to به اضافه
increscent اضافه
surpluses اضافه
surplus اضافه
increased اضافه
increase اضافه
plusage اضافه
plussage اضافه
spared اضافه
spare اضافه
overplus اضافه
increases اضافه
special <adj.> اضافه
addition اضافه
additions اضافه
in addition to <prep.> به اضافه
extra <adj.> اضافه
overloading بارگذاری اضافه
overpopulation اضافه جمعیت
on to <adv.> اضافه بر این
margin product اضافه محصول
overdraft اضافه برداشت
surtax اضافه مالیات
overcharge اضافه هزینه
overloading اضافه بارگذاری
over load اضافه بار
forby <adv.> اضافه بر این
overproduction اضافه تولید
furthermore <adv.> اضافه بر این
overpotential اضافه ولتاژ
further [moreover] <adv.> اضافه بر این
moreover <adv.> اضافه بر این
on top of this <adv.> اضافه بر این
over and above <adv.> اضافه بر این
what is more <adv.> اضافه بر این
beyond that <adv.> اضافه بر این
on top of that <adv.> اضافه بر این
overdrafts اضافه برداشت
overloading اضافه فرفیت
overloading اضافه بار
overtimer اضافه کار کن
access الحاق اضافه
preposition حرف اضافه
prepositions حرف اضافه
confession and avoidance به ان اضافه میکند
service charge اضافه کار
added to that اضافه بران
overshoots اضافه جهش
surcharge اضافه بار
surcharge اضافه بها
overshooting اضافه جهش
budget surplus اضافه بودجه
overshoot اضافه جهش
surcharges اضافه بها
added اضافه شده
surcharges اضافه بار
accessed الحاق اضافه
accesses الحاق اضافه
accessing الحاق اضافه
overcharged اضافه هزینه
imburse اضافه کردن
overcharges اضافه هزینه
exeed اضافه شدن از
excess price اضافه قیمت
excess luggage اضافه بار
overcharging اضافه هزینه
overvoltage اضافه ولتاژ
overload اضافه فرفیت
overloaded اضافه بار
overloaded اضافه فرفیت
superimposable اضافه شدنی
superimposable قابل اضافه
overload اضافه بار
affixing اضافه نمودن
affixes اضافه نمودن
excess اضافه مازاد
add اضافه کردن
append اضافه کردن
subjoin اضافه کردن
excesses اضافه مازاد
add اضافه کردن
adding اضافه کردن
adds اضافه کردن
affix اضافه نمودن
affixed اضافه نمودن
overloads اضافه بار
overloads اضافه فرفیت
widening اضافه پهنا
per حروف اضافه
eke اضافه کردن بر
additionally <adv.> اضافه بر این
also [moreover] <adv.> اضافه بر این
aside from that <adv.> اضافه بر این
besides <adv.> اضافه بر این
premium اضافه ارزش
salary increase اضافه حقوق
in addition <adv.> اضافه بر این
step up اضافه کردن
overtime اضافه کار
overtime اضافه کاری
premiums اضافه ارزش
effusions اضافه جریان بزور
capital gains اضافه ارزش سرمایه
perquisites عایدی اضافه برحقوق
perquisite عایدی اضافه برحقوق
gerund اسمی که از اضافه کردن
effusion اضافه جریان بزور
not to mention ... <idiom> به اضافه اینکه ... است
non-add subtotal اضافه نکردن به زیرکل
add in memory اضافه کردن به حافظه
superelevation بلندی بر اضافه ارتفاع
repositional مانند حرف اضافه
prepositionally بطور حرف اضافه
postpositive preposition حرف اضافه الحاقی
play down بازی در وقت اضافه
overload principle اصل اضافه باری
overload circuit switch فیوز اضافه بار
overload circuit breaker فیوز اضافه بار
run up <idiom> به مقدارچیزی اضافه کردن
throw in <idiom> اضافه دادن یا گذاشتن
not to say ... <idiom> به اضافه اینکه ... است
additional bed [accommodation of persons] تخت خواب اضافه
extra bed تخت خواب اضافه
gerunds اسمی که از اضافه کردن
overdraw اضافه برداشت کردن
over time pay پول اضافه کار
over time pay مزد اضافه کاری
import surcharge حقوق گمرکی اضافه
over reinforcement اضافه ارماتورگذاری شده
overbreak خاکبرداری اضافه برنیمرخ
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
pad the bill <idiom> اضافه شدن هزینههای کاذب
let off steam <idiom> ازدست دادن انرژی اضافه
overshoot از حد خارج شدن اضافه جهیدن
height money اضافه بهای کار در ارتفاع
toincrease any one's salary اضافه حقوق بکسی دادن
ads حرف اضافه لاتینی بمعنی
ad حرف اضافه لاتینی بمعنی
overshoots از حد خارج شدن اضافه جهیدن
collection of premiums وصول اضافه ارزش سهام
unjustified که با کامپیوتر اضافه شده است
overshooting از حد خارج شدن اضافه جهیدن
augmenter مقداری که به دیگری اضافه میشود
latent اضافه ازفرفیت بار موجود
forfeiture of premiums ضرر اضافه ارزش سهام
accession شیی ء اضافه یا الحاق شده
subjoin در پایان افزودن اضافه کردن
insets افزودن اضافه کردن گذاشتن
leap day روز اضافه در سال کبیسه
premium statement صورت اضافه ارزش سهام
cost plus اضافه بر بهای تمام شده
overhead personnel پرسنل اضافی یا اضافه برسازمان
net worth tax مالیات بر اضافه ارزش دارائی
overtime pay مزد یا حقوق اضافه کاری
repositional با حروف اضافه اغاز شده
over issue اضافه براعتبار رواج دادن
inset افزودن اضافه کردن گذاشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com