Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
neutral state
حالت بی طرفی سیاسی
Other Matches
neutralism
حفظ بی طرفی سیاسی
apolitical
دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
self determination
استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
the i
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
political ties
هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
mode
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
impartiality
بی طرفی
neutrality
بی طرفی
secund
یک طرفی
cubical
سه طرفی
one tideness
یک طرفی
one sidedness
یک طرفی
yon
شخص ان طرفی
triacontahedral
سی رویه سی طرفی
neutralism
روش بی طرفی
neutralism
سیاست بی طرفی
Do you know who you are dealing with?
میدانی با کی طرفی ؟
reprisal
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisals
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
immunity
مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
politics
علم سیاسی امور سیاسی
political circles
محافل سیاسی دوایر سیاسی
athwart
از طرفی بطرف دیگر
disinterestedly
ازروی بی طرفی یابی علاقگی
to get a word in edgewise
طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
reestablishment of diplomatic relations
برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
politic
سیاسی نماینده سیاسی
horizontal
دراز کشیدن به صورت تخت یا حرمت از طرفی به طرف دیگر و نه از بالا به پایین
foreground
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogue
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
vitrifying
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
analogues
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analog
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
oblique case
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
prints
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
alternated
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
devitrify
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
alternates
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternate
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
plebeianism
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
genitive
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
plasticity
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
isonomy
برابری در حقوق سیاسی برابری سیاسی
uart
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
spectralness
حالت طیفی حالت شبحی
transitoriness
حالت ناپایداری حالت بی بقایی
spectrality
حالت طیفی حالت شبحی
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
marginal case
حالت نهائی حالت حدی
crude
حالت طبیعی رنگ
[حالت ملایم و اصیل رنگ]
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
diplomatic
سیاسی
socio political
سیاسی
politicos
سیاسی
politico
سیاسی
political
سیاسی
cold strength
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
asylum
حق پناهندگی سیاسی
hatchet man
<idiom>
کارهای سیاسی
Political opponents .
مخالفین سیاسی
asylums
حق پناهندگی سیاسی
public life
زندگی سیاسی
political propaganda
تبلیغات سیاسی
political psychology
روانشناسی سیاسی
political rights
حقوق سیاسی
refugee
پناهنده سیاسی
envoyship
نمایندگان سیاسی
politico social
سیاسی و اجتماعی
politico social
سیاسی اجتماعی
prisoners of state
زندانیان سیاسی
prisoners of state
محبوسین سیاسی
state prisoners
زندانیان سیاسی
state prisoners
محبوسین سیاسی
refugees
پناهنده سیاسی
ecclesia
مجلس سیاسی
diplomatic officer
مامور سیاسی
courier
پیک سیاسی
diplomatic mission
هیئت سیاسی
diplomatic channels
طرق سیاسی
diplomatic agent
مامور سیاسی
demarche
اقدام سیاسی
envoys
فرستاده سیاسی
envoy
فرستاده سیاسی
talk politics
گفتگوی سیاسی
diplomatic passport
پاسپورت سیاسی
diplomatic passport
تذکره سیاسی
diplomatic representation
نمایندگی سیاسی
current affairs
رویدادهایاجتماعی و سیاسی
diplomatic relations
روابط سیاسی
sociopolitical
اجتماعی- سیاسی
diplomatic privileges
امتیازات سیاسی
politicking
فعالیت سیاسی
state criminals
مقصرین سیاسی
state criminals
مجرمین سیاسی
escapism
انزوای سیاسی
terrorist
ادمکش سیاسی
politicians
مرد سیاسی
politician
مرد سیاسی
political economy
اقتصاد سیاسی
political economy
اتصاد سیاسی
diplomatic immunity
مصونیت سیاسی
diplomatic corps
هیات سیاسی
terrorists
ادمکش سیاسی
political science
علوم سیاسی
politics
اصول سیاسی
politically
از لحاظ سیاسی
political debate
منازعه سیاسی
political debate
بحث سیاسی
couriers
پیک سیاسی
arithmetic , political
اقتصاد سیاسی
political mission
هیئت سیاسی
politic
زندانی سیاسی
political forces
نیروهای سیاسی
anarchy
بی ترتیبی سیاسی
political isolation
انزوای سیاسی
political matters
مسائل سیاسی
political mission
ماموریت سیاسی
terror
ادمکشی سیاسی
terrors
ادمکشی سیاسی
political offences
جرائم سیاسی
political offence
جرم سیاسی
political scientist
ویژه گر علوم سیاسی
politick
جنبه سیاسی دادن به
diplomatic bady
هیات سیاسی نمایندگان
political scientists
ویژه گر علوم سیاسی
titular charge daffaires
متصدی شغل سیاسی
breach of diplomatic relations
قطع روابط سیاسی
to talk politics
گفتگوی سیاسی کردن
interruption of diplomatic relations
قطع روابط سیاسی
corps diplomatique
هئیت نمایندگان سیاسی
statesman
رجل سیاسی زمامدار
severance of diaplomatic relations
قطع روابط سیاسی
politico military
امور سیاسی نظامی
statesmen
رجل سیاسی زمامدار
diplomatic body
هیات نمایندگان سیاسی
stateman
مرد سیاسی زمامدار
diplomatic corps
هیات نمایندگان سیاسی
old guard
محافظه کار سیاسی
politico military
عملیات سیاسی نظامی
non political offence
جرم غیر سیاسی
geopolitical
وابسته به جغرافیای سیاسی
junto
دسته بندی سیاسی
diplomats
رجل سیاسی دیپلمات
diplomat
رجل سیاسی دیپلمات
isopolity
برابری در حقوق سیاسی
isonomy
تساوی سیاسی و حقوقی
roorback
اتهامات کذب سیاسی
political instability
تزلزل یا نا استواری سیاسی
rupture of diplomatic relations
قطع روابط سیاسی
hanse
اتحادیه بازرگانی یا سیاسی
roorbach
اتهامات کذب سیاسی
Religious (political) fanaticism
تعصبات مذهبی ( سیاسی )
politically involved
از لحاظ سیاسی پرتحرک
politically active
از لحاظ سیاسی پرتحرک
state-
سیاسی رسمی وضع
stating
سیاسی رسمی وضع
state
سیاسی رسمی وضع
a newspaper's political affiliation
وابستگی سیاسی روزنامه ها
stated
سیاسی رسمی وضع
states
سیاسی رسمی وضع
universal
قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
asylum seeker
درخواست کننده پناهندگی
[سیاسی]
ecclesiast
عضوانجمن سیاسی اتنیهای قدیم
To ask for political asylum.
تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
residentship
نمایندگی سیاسی در کشورتحت الحمایه
residentship
اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
dopester
پیش بینی حوادث سیاسی
he is an influence in politics
فلانی نفوذ سیاسی دارد
person seeking
[political]
asylum
درخواست کننده پناهندگی
[سیاسی]
major party
حزب سیاسی پیرو درانتخابات
To seek political asylum.
تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
run scared
<idiom>
تلاش برای رقابت سیاسی
politics
علم سیاست امور سیاسی
woman's rights
حقوق اجتماعی و سیاسی نسوان
Machiavellian
وابسته به عقاید سیاسی "ماکیاولی "
vigilantes
پارتیزان یا متعصب سیاسی یامذهبی
vigilante
پارتیزان یا متعصب سیاسی یامذهبی
ward heeler
کارچاق کن سیاسی ناحیه بخصوصی
state of the realm
طبقات اجتماعی یا سیاسی کشور
stability
امنیت داخلی ثبات سیاسی
henchmen
هواه خواه سیاسی نوکر
henchman
هواه خواه سیاسی نوکر
stalinism
روش سیاسی ژوزف استالین
diplomatic
وابسته به ماموران سیاسی خارجه
asylee
پناهنده سیاسی
[که درخواستش را پذیرفته باشند]
banana republic
کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
banana republics
کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
recognized asylum seeker
پناهنده سیاسی
[که درخواستش را پذیرفته باشند]
person entitled to asylum
پناهنده سیاسی
[که درخواستش را پذیرفته باشند]
split ticket
<idiom>
انتخاب افراد سیاسی برای رای
repatriating
ترک پناهندگی سیاسی و بازگشت به وطن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com